tgoop.com/bashgahandishe/12923
Last Update:
رازهای باغ نشاط: درخواستهای رمزی آرد و کره پیرمرد نقاش تبعیدی
📝لیلا پاپلی یزدی
باستانشناس
در سال ۹۱ و درست چند ماه قبل از اینکه برای همیشه به دانشگاه ممنوعالورود بشوم، آخرین پروژه ی کاوشم در ایران را انجام دادم. مجوز را عمران و دانشگاه گرفته بودند و من میتوانستم کارهایی بکنم. این پروژه که برای آموزش دانشجویان باستانشناسی بود در نزدیکی باغی به نام باغ نشاط در نزدیکی شهر فیروز نیشابور انجام میشد. معروفیت باغ به دلیل این است که مرحوم کمالالملک در دوره ی تبعید توسط صاحب باغ آقای سالار معتمد گنجی، اربابی محلی که به مخالفت با حکومت معروف بود به این منطقه دعوت شده و حتی قریه حسینآباد که محل سکونت کمال بوده در واقع ملک همین آقای گنجی بوده (کمالآلملک به جای خاصی تبعید نشده فقط به او گفته بودند در شهرهای بزرگ به ویژه تهران نماند و رفتنش به نیشابور به واسطهی همین دعوت بوده که دلیلش در آن زمان برما مکشوف نبود و بعدا فهمیدیم چیزی بیش از مهماننوازی موجب این دعوت شده). گنجی به دلیلی که مشخص نبود روستای جدیدی در اینجا ساخته بود که کمی از روستای اصلی فاصله داشت. گویی میخواست چیزی را تغییر دهد. در ظاهر این باغ دو عمارت داشت. عمارتی قدیمی ساخته شده در اوایل دورهی قاجار با پلانی استاندارد و عمارتی در میان باغ که میراث فرهنگی میخواست به قهوهخانه بدل کند. تمام همراهان باستانشناس من در همان روز اول مشاهدهی این عمارت دوم برگشتند و به هم خیره شده. عمارت پدیده ی عجیبی بود. پنجرهها کور شده بودند، راه ورودی از زیرزمین بود و دو شومینهی بسیار بزرگ روسی از اتاقی به پایین امکان پخت و پز و ماندن برای مدت طولانی در این عمارت را ممکن میکرد. جایی بود برای زندگی عادی، غیرعادی. عمارت جوری ساخته شده بود که با درختهای بلند دید به آن محدود بود. مردم محل هنوز افسانههایی داشتند از اینکه کمالالملک و مرحوم گنجی در این عمارت مهمانی به پا میکردند و زنی از قوچان برای خوانندگی به آنجا میآمده. «چرا قوچان؟» کسی پاسخی نداشت. و اصلا چرا مردی مسن و تبعیدی باید در اینجا مهمانی بگیرد. نکتهی دیگر این بود که کمال در همین عمارت یک چشمش را از دست داده بود. سعی کرده بودند قضیه را ماستمالی کنند که تیری از تفنگی در رفته و اشتباهی شده. کاوشها چیزهایی نشانمان داد. بعد رفتیم سراغ نامههای کمال به مرحوم غنی که بخشیشان چاپ شدهاند. پس از نامههای اول ، همهی نامهها شامل درخواستهای متعدد کمال از غنی بود. از او میخواست آرد و کره برایش بفرستند. تاکید میکرد که مقدار کره اینقدر و آرد آنقدر باشد. تمام نامهها با شرح ناراحتی از تبعید و دوری از شهر تمام میشد. چرا کسی که در یک منطقهی حاصلخیز روستایی زندگی میکند از شهر باید درخواست آرد کند؟مگر در روستای تقیآباد و قریه حسینآباد کره پیدا نمیشده؟
سرتان را درد نمیآورم. مهمانها، مهمان بودند اما برای اهدافی سیاسی. جایی که پسیان کشته شده چندان دور از این منطقه نیست و نهایتا مشخص شد که مرحوم گنجی قربانی دسیسه شده و زهر به او خوراندهاند و نهایتا در مشهد درگذشته.
در تمام آن احوال نامههای کمالالملک عصبانیتر و مصممتر میشد و درخواستش برای آرد بیشتر. کسی باید الگوهای تکرار شوندهی این نامهها و آن زیرزمین و عمارت عجیب را در کنار هم میگذاشت که میفهمید کمالالملک و دوستانش مهمانی و آوازخوانی در آن ملک برگزار نمیکردهاند و در تمام آن سالهای سیاه خوش نمیگذراندهاند.
غرض اینکه سخن کسی که میداند سخنش شنیده میشود و نامهاش قبل از رسیدن خوانده میشود پیچیدهتر از آن است که در لحظهی اول به نظر میآید.
باغ نشاط را تقریبا تخریب کردند و تلاشهای ما برای ثبت یا نگهداری بخشهایی از کانتکست اصلی بیاثر ماند. اما دستکم چیزهایی در موردش نوشتیم. اگر دوست داشتید در مورد آن مهمانیها و آرد و کرهها و اینکه پوشش چه مسایلی بودند بیشتر بدانید،اینجا را بخوانید.
https://www.academia.edu/4447965/a_report_on_a_party_and_the_guests
@bashgahandishe
BY باشگاه اندیشه
Share with your friend now:
tgoop.com/bashgahandishe/12923