tgoop.com/basalam_bazaar/201
Last Update:
خرده روایتهای محرم | این قسمت: #زنجیر
دایره میزدند وسط حیاط. صدای مداح که اوج میگرفت دایره بسته میشد و با دو ضرب طبل، دایره باز. زنجیرهایشان کت و کلفت بود، بالا و پایین میرفت و رد آهن زنگزده بر پیراهنهای مشکی خودنمایی میکرد. شب اول محرم بغ کرده نشستم گوشهای و گفتم:«نمیام.» بابا گفت:«چرا؟» گفتم:«زنجیر میخوام!» حلقه گوشتی حیاط مسجد از شب سوم به راه میافتاد، از دو شب قبل پایم را کرده بودم توی یک کفش تا شب سوم زنجیر داشته باشم. بابا سرم را بوسید و جوری لبخند زد که فکر کردم کار تمام است. اما شب سوم، با طبل کوچکی به خانه برگشت.
- زنجیر برای پسرهاست. تو دختری
آن شب، طبل توی خانه ماند و من حین باز و بستهشدن حلقه زنجیرزنها به خودم قول دادم بزرگ که شدم برای خودم یک زنجیر بخرم! بزرگ شدم؛ هیچوقت زنجیر دست نگرفتم و منتظر ماندم دخترم بگوید:«زنجیر میخوام.» تا با سر برایش بخرم. یک شب اما از هیئت که برگشتیم خانه دخترک زد زیر گریه:«من طبل میخوام!»
انواع زنجیر عزاداری در بازار باسلام
BY باسلام

Share with your friend now:
tgoop.com/basalam_bazaar/201