چند گویی من بگیرم عالمی
این جهان را پر کنم از خود همی
چقدر من من میکنی من چنین میکنم من چنان میکنم ، چند گویی من بگیرم عالمی
چقدر میگی من یک روزی عالم را تحت سیطره و سلطهء خودم در میاورم تحت تصرف خودم در میاورم این دنیا را پر میکنم با نام خودم با آوازهء خودم با قدرت و صعود خودم
این جهان را پر کن از خود همی
بالاخره یک روزی این جهان را پر خواهم کرد از نام خودم همه مرا بشناسند
مدرس استاد محمد #خواجوی
این جهان را پر کنم از خود همی
چقدر من من میکنی من چنین میکنم من چنان میکنم ، چند گویی من بگیرم عالمی
چقدر میگی من یک روزی عالم را تحت سیطره و سلطهء خودم در میاورم تحت تصرف خودم در میاورم این دنیا را پر میکنم با نام خودم با آوازهء خودم با قدرت و صعود خودم
این جهان را پر کن از خود همی
بالاخره یک روزی این جهان را پر خواهم کرد از نام خودم همه مرا بشناسند
مدرس استاد محمد #خواجوی
گر جهان پر برف گردد سر بسر
تاب خور بگدازدش با یک نظر
اگر تمامسطح کرهء زمین لایه های سنگین برف بپوشاند هر جا نگاه میکنی سفید از برف باشد یک تابش خورشید کافی است که همهء آن را یکجا آب کند و ذوب کند هی نگو جهان را پر کنم مثال تو مثال همان برف است مثال خدا مثال تابش خورشید است چطور برف در برابر تابش خورشید تاب نمیآورد و آب میشه و ذوب میشه قصهء تو هم قصهء همان برف است.
تاب خور، تاب یعنی تابش ، خور یعنی خورشید
ان تابش خورشید بگدازدش او را میگدازد اونرا ذوب میکند با یکنظر با یک تابش با یک نگاهی که خورشید به این زمین کند با یک روی کردن
مدرس استاد محمد #خواجوی
تاب خور بگدازدش با یک نظر
اگر تمامسطح کرهء زمین لایه های سنگین برف بپوشاند هر جا نگاه میکنی سفید از برف باشد یک تابش خورشید کافی است که همهء آن را یکجا آب کند و ذوب کند هی نگو جهان را پر کنم مثال تو مثال همان برف است مثال خدا مثال تابش خورشید است چطور برف در برابر تابش خورشید تاب نمیآورد و آب میشه و ذوب میشه قصهء تو هم قصهء همان برف است.
تاب خور، تاب یعنی تابش ، خور یعنی خورشید
ان تابش خورشید بگدازدش او را میگدازد اونرا ذوب میکند با یکنظر با یک تابش با یک نگاهی که خورشید به این زمین کند با یک روی کردن
مدرس استاد محمد #خواجوی
وزر او صد وزیر و صدهزار
نیست گرداند خدا از یک شرار
میگه ببین اینوزیر که حقیقتا وزر بود یعنی بار گرانی بود بر روی این زمین وجود او که یک بار گرانی بود( گفات اگر بار گران بودیم رفتیم ) وجود او که یک بار گرانی بود و وجود صدها مثل او صدهزاران مثل او ،
نیست گرداند خدا از یک شرار، یک شعله از قهر خدا از غضب خدا میتونه اون را نیست و نابود کنه دود و خاکستر کنه اگه صدهاهزار وزیر مثل این باشند و وزرشان و بارگرانشان بر دوش زمین باشد خدا اگر یک خشم کند یک غضب کند همه را نیست و نابود خواهد کرد یک چنین قدرتی است .
مدرس استاد محمد #خواجوی
نیست گرداند خدا از یک شرار
میگه ببین اینوزیر که حقیقتا وزر بود یعنی بار گرانی بود بر روی این زمین وجود او که یک بار گرانی بود( گفات اگر بار گران بودیم رفتیم ) وجود او که یک بار گرانی بود و وجود صدها مثل او صدهزاران مثل او ،
نیست گرداند خدا از یک شرار، یک شعله از قهر خدا از غضب خدا میتونه اون را نیست و نابود کنه دود و خاکستر کنه اگه صدهاهزار وزیر مثل این باشند و وزرشان و بارگرانشان بر دوش زمین باشد خدا اگر یک خشم کند یک غضب کند همه را نیست و نابود خواهد کرد یک چنین قدرتی است .
مدرس استاد محمد #خواجوی
عین آن تخییل را حکمت کند
عین آن زهراب را شربت کند
تخییل یعنی خیال آرایی خیال پردازی ،،حکمت یعنی حرفهای قرص و محکم با حقیقت با واقعیت میگه ببین خدا یک خدایی است که میتواند تخییلات وزیر را تبدیل کند به حکمت یعنی هر خیال شومی که او در سر دارد تبدیلش کند به حکمت ، کارهای مفید کارهای سودمند یعنی او میخواد یک غلطی کند وخدا غلط او را موجب درستی و راستی میکند مثل کودی که میرزی پای گل ، گل را که نمیتواند بد بو کند مایهء عطر و رائحهء بیشتر گل میشود میخواهد بگه خدا یک همچین خدایی است یعنی میتواند نقشه های او را نقش بر آب کند میتونه تمامرشته های او را پنبه کند هر کای اون میکنه میتونه نتیجهء عکس ازش بیرون بیاورد
زهراب یعنی آب زهرآلود ، او توی آب زهر میریزد خدا میتواند همان را شربت قند و عسل کند میتونه شربت گلاب کند یعنی میتوکه درست نتیجه ضو و عکس از رفتار او بیرون بکشد او میخواد مسیحی ها را بهم بریزد میخاد اینها را به جون همبیندازد میخواد اینها را با همدرگیر کند خدا میتواند تمامرفتارهای شوم و نقشه های شوم او را جوری طراحی کنه که نتیجهء عکس بدهد یعنی مایهء وحدت و همدلی اونها باهم باشد.
مدرس استاد محمد #خواجوی
عین آن زهراب را شربت کند
تخییل یعنی خیال آرایی خیال پردازی ،،حکمت یعنی حرفهای قرص و محکم با حقیقت با واقعیت میگه ببین خدا یک خدایی است که میتواند تخییلات وزیر را تبدیل کند به حکمت یعنی هر خیال شومی که او در سر دارد تبدیلش کند به حکمت ، کارهای مفید کارهای سودمند یعنی او میخواد یک غلطی کند وخدا غلط او را موجب درستی و راستی میکند مثل کودی که میرزی پای گل ، گل را که نمیتواند بد بو کند مایهء عطر و رائحهء بیشتر گل میشود میخواهد بگه خدا یک همچین خدایی است یعنی میتواند نقشه های او را نقش بر آب کند میتونه تمامرشته های او را پنبه کند هر کای اون میکنه میتونه نتیجهء عکس ازش بیرون بیاورد
زهراب یعنی آب زهرآلود ، او توی آب زهر میریزد خدا میتواند همان را شربت قند و عسل کند میتونه شربت گلاب کند یعنی میتوکه درست نتیجه ضو و عکس از رفتار او بیرون بکشد او میخواد مسیحی ها را بهم بریزد میخاد اینها را به جون همبیندازد میخواد اینها را با همدرگیر کند خدا میتواند تمامرفتارهای شوم و نقشه های شوم او را جوری طراحی کنه که نتیجهء عکس بدهد یعنی مایهء وحدت و همدلی اونها باهم باشد.
مدرس استاد محمد #خواجوی
آن گمان انگیز را سازد یقین
مهرها رویاند از اسباب کین
خدا یک خدابی است که میتواند آدم های گمان انگیز یعنی کسانی که دائم دچار وهم و توهم و خیال هستند وجودشان گمان انگیز است یعنی خیالات از وجود آنها سر میزند میتواند آنها را اهل یقین کند از این خیالات و گمان های پوچ و هیچ و باطل و بیهوده نجات بدهد .
اسباب کین ، کین یعنی کینه ، خدا خدایی است که متواند از شرایطی که میتواند موجبات کینه و نفرت بین آدم ها فراهم کند میتواند همان ها را اسباب و وسائل و شرابط فراهم شدن مهر و محبت و مودت قرار بدهد یعنی میتواند نتیجهء عکس از هر چیزی بیرون بکشد خدا یک چنین خدایی است ،
مهرها رویاند از اسباب کین
ندیدی گاهی وقت ها یک کسی میاد بین دو نفر فتنه میکند که آنها به جان هم بیفتند اما یک مرتبه میبینی آنها با هم رفیق شدند آشتی کردند دوست شدند صمیمی شدند این میخواست چکار کند؟ این اسباب کینه را ایجاد کرد ولب خدا چکار کرد؟ از همین اسباب کینه محبت و دوستی و صمیمیت را بیرون کشید.
مدرس استاد محمد #خواجوی
مهرها رویاند از اسباب کین
خدا یک خدابی است که میتواند آدم های گمان انگیز یعنی کسانی که دائم دچار وهم و توهم و خیال هستند وجودشان گمان انگیز است یعنی خیالات از وجود آنها سر میزند میتواند آنها را اهل یقین کند از این خیالات و گمان های پوچ و هیچ و باطل و بیهوده نجات بدهد .
اسباب کین ، کین یعنی کینه ، خدا خدایی است که متواند از شرایطی که میتواند موجبات کینه و نفرت بین آدم ها فراهم کند میتواند همان ها را اسباب و وسائل و شرابط فراهم شدن مهر و محبت و مودت قرار بدهد یعنی میتواند نتیجهء عکس از هر چیزی بیرون بکشد خدا یک چنین خدایی است ،
مهرها رویاند از اسباب کین
ندیدی گاهی وقت ها یک کسی میاد بین دو نفر فتنه میکند که آنها به جان هم بیفتند اما یک مرتبه میبینی آنها با هم رفیق شدند آشتی کردند دوست شدند صمیمی شدند این میخواست چکار کند؟ این اسباب کینه را ایجاد کرد ولب خدا چکار کرد؟ از همین اسباب کینه محبت و دوستی و صمیمیت را بیرون کشید.
مدرس استاد محمد #خواجوی
پرورد در آتش ابراهیم را
ایمنی روح سازد بیم را
شما ببینید ابراهیم میان آتش هیچ اتفاقی برایش نیفتاد او را وسط آتش نگهش داشت و رشد و پرورش داد ابراهیم با آتش ابراهیم شد به خاطر همان آتش توی چشم ها نشست و جلوه کرد و رشد کرد و قد کشید همه گفتند ابراهبم ابراهیم ، چیزهایی که مایهء بیم و هراس و ترس روح آدمی میشود همانها را مایهء ایمنی خاطر و امنیت خاطر آدمی قرار میدهد،خدا یک چنین خدایی است.
مدرس استاد محمد #خواجوی
ایمنی روح سازد بیم را
شما ببینید ابراهیم میان آتش هیچ اتفاقی برایش نیفتاد او را وسط آتش نگهش داشت و رشد و پرورش داد ابراهیم با آتش ابراهیم شد به خاطر همان آتش توی چشم ها نشست و جلوه کرد و رشد کرد و قد کشید همه گفتند ابراهبم ابراهیم ، چیزهایی که مایهء بیم و هراس و ترس روح آدمی میشود همانها را مایهء ایمنی خاطر و امنیت خاطر آدمی قرار میدهد،خدا یک چنین خدایی است.
مدرس استاد محمد #خواجوی
از سبب سوزیش من سوداییم
در خیالاتش چو سوفسطاییم
سودایی یعنی کسی که گرفتار وهم و توهم و خیال است یعنی دیوانه میگه من از سبب سوزی های خدا گیج و دنگ و دیوانه ام یعنی وقتی میبینم چه جوری سبب ها را میسوزاند یعنی طرف آمده یک اسبابی را فراهم کرده که مثلا میان دو کس یک آتش فتنه ای برافروخته بشود وقتی میبینم همان باعث رفاقت و صمیمیت آن دو میشه دیوانه میشوم و از سبب سوزیش من سوداییم ،
در خیالاتش چو سوفسطاییم
سوفسطایی از ریشهء سفسطه است یعنی فلسفه بافی آدم هایی که فلسفه بافی میکنند حقیقت برای اونها همیشه پوشیده میماند راه بجایی نمیبرند همیشه دچار تردید و شک هستند میگوید ببین در خیالات او یعنی اندیشه هایی که نسبت به او دارند مثال من مثال سوفسطایی ها ست راه به جایی نمیبرند هر چه فکر میکنم هر چه اندیشه میکنم به یک نظر و نگاه قطعی نمیتوانم راه پیدا کنم .
مدرس استاد محمد #خواجوی
تمام
در خیالاتش چو سوفسطاییم
سودایی یعنی کسی که گرفتار وهم و توهم و خیال است یعنی دیوانه میگه من از سبب سوزی های خدا گیج و دنگ و دیوانه ام یعنی وقتی میبینم چه جوری سبب ها را میسوزاند یعنی طرف آمده یک اسبابی را فراهم کرده که مثلا میان دو کس یک آتش فتنه ای برافروخته بشود وقتی میبینم همان باعث رفاقت و صمیمیت آن دو میشه دیوانه میشوم و از سبب سوزیش من سوداییم ،
در خیالاتش چو سوفسطاییم
سوفسطایی از ریشهء سفسطه است یعنی فلسفه بافی آدم هایی که فلسفه بافی میکنند حقیقت برای اونها همیشه پوشیده میماند راه بجایی نمیبرند همیشه دچار تردید و شک هستند میگوید ببین در خیالات او یعنی اندیشه هایی که نسبت به او دارند مثال من مثال سوفسطایی ها ست راه به جایی نمیبرند هر چه فکر میکنم هر چه اندیشه میکنم به یک نظر و نگاه قطعی نمیتوانم راه پیدا کنم .
مدرس استاد محمد #خواجوی
تمام
صاحبخانه یوسف زهراست
. #دعای_چهل_وهفتم_صحیفه_سجادیه 👈 فراز های ۶۹ و ۷۰ و۷۱و۷۲ وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي يَوْمِ عَرَفَةَ دعاى آن حضرت است درروز عرفه ۱۳۳ فراز متن دستی کشویی👉 قبلی 👉 بعدی👉 متن فرازهای درس امروز
.
.درس امروز فرازهای ۷۳و۷۴و۷۵و۷۶و۷۷ و۷۸
(۷۳) ثُمَّ أَتْبَعْتُ ذَلِكَ بِالْإِنَابَةِ إِلَيْكَ، وَ التَّذَلُّلِ وَ الِاسْتِكَانَةِ لَكَ، وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِكَ، وَ الثِّقَةِ بِمَا عِنْدَكَ، وَ شَفَعْتُهُ بِرَجَائِكَ الَّذِي قَلَّ مَا يَخِيبُ عَلَيْهِ رَاجِيكَ.
سپس با توبه و زاری به پیشگاهت و اظهار ذلّت و مسکنت برایت، و حسن ظنّ به حضرتت، و اعتماد به آنچه که نزد توست، تقرّب جویی را دنبال کردم، و امید به تو را که کمتر امیدواری با داشتن آن نومید می شود، ضمیمۀ آن کردم
📗(۷۴) وَ سَأَلْتُكَ مَسْأَلَةَ الْحَقِيرِ الذَّلِيلِ الْبَائِسِ الْفَقِيرِ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِيرِ، وَ مَعَ ذَلِكَ خِيفَةً وَ تَضَرُّعاً وَ تَعَوُّذاً وَ تَلَوُّذاً، لَا مُسْتَطِيلًا بِتَكَبُّرِ الْمُتَكَبِّرِينَ، وَ لَا مُتَعَالِياً بِدَالَّةِ الْمُطِيعِينَ، وَ لَا مُسْتَطِيلًا بِشَفَاعَةِ الشَّافِعِينَ.
و از تو درخواست کردم؛ درخواست شخص کوچک، خوار، نیازمند، تهی دست، ترسان و پناه خواه. با این حال، درخواستم از روی بیم و زاری و پناه خواهی و ملجأطلبی بود؛ نه از روی گردن کشی به مانند کبر متکبّران، و نه از روی خاطر جمعی؛ به مانند خاطر جمعی مطیعان، و نه از روی بلند پروازی؛ مانند بلند پروازی کسی که به شفاعت شفیعان مطمئن است.
📗(۷۵) وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ، وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ، وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا، فَيَا مَنْ لَمْ يُعَاجِلِ الْمُسِيئِينَ، وَ لَا يَنْدَهُ الْمُتْرَفِينَ، وَ يَا مَنْ يَمُنُّ بِإِقَالَةِ الْعَاثِرِينَ، وَ يَتَفَضَّلُ بِإِنْظَارِ الْخَاطِئِينَ.
و من گذشته از این، کمترین کمتران و خوارترین خواران و همانند ذرّه یا کوچک تر از آنم.ای که در کیفر بدکاران شتاب نکردی و نعمت ناز پروردگانِ غرق در عیش و نوش را منع ننمودی! ای که به گذشت از لغزش بر لغزش داران منّت می نهی، و به مهلت دادن به خطاکاران، تفضّل می ورزی!
📗(۷۶) أَنَا الْمُسِيءُ الْمُعْتَرِفُ الْخَاطِئُ الْعَاثِرُ.
منم بدکار، منحرف به گناه، خطاکار، لغزش دار.
📗(۷۷) أَنَا الَّذِي أَقْدَمَ عَلَيْكَ مُجْتَرِئاً.
منم که از روی جرأتِ بر تو اقدام به گناه کردم.
📗(۷۸) أَنَا الَّذِي عَصَاكَ مُتَعَمِّداً.
منم که از روی عمد تو را معصیت کردم
.درس امروز فرازهای ۷۳و۷۴و۷۵و۷۶و۷۷ و۷۸
(۷۳) ثُمَّ أَتْبَعْتُ ذَلِكَ بِالْإِنَابَةِ إِلَيْكَ، وَ التَّذَلُّلِ وَ الِاسْتِكَانَةِ لَكَ، وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِكَ، وَ الثِّقَةِ بِمَا عِنْدَكَ، وَ شَفَعْتُهُ بِرَجَائِكَ الَّذِي قَلَّ مَا يَخِيبُ عَلَيْهِ رَاجِيكَ.
سپس با توبه و زاری به پیشگاهت و اظهار ذلّت و مسکنت برایت، و حسن ظنّ به حضرتت، و اعتماد به آنچه که نزد توست، تقرّب جویی را دنبال کردم، و امید به تو را که کمتر امیدواری با داشتن آن نومید می شود، ضمیمۀ آن کردم
📗(۷۴) وَ سَأَلْتُكَ مَسْأَلَةَ الْحَقِيرِ الذَّلِيلِ الْبَائِسِ الْفَقِيرِ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِيرِ، وَ مَعَ ذَلِكَ خِيفَةً وَ تَضَرُّعاً وَ تَعَوُّذاً وَ تَلَوُّذاً، لَا مُسْتَطِيلًا بِتَكَبُّرِ الْمُتَكَبِّرِينَ، وَ لَا مُتَعَالِياً بِدَالَّةِ الْمُطِيعِينَ، وَ لَا مُسْتَطِيلًا بِشَفَاعَةِ الشَّافِعِينَ.
و از تو درخواست کردم؛ درخواست شخص کوچک، خوار، نیازمند، تهی دست، ترسان و پناه خواه. با این حال، درخواستم از روی بیم و زاری و پناه خواهی و ملجأطلبی بود؛ نه از روی گردن کشی به مانند کبر متکبّران، و نه از روی خاطر جمعی؛ به مانند خاطر جمعی مطیعان، و نه از روی بلند پروازی؛ مانند بلند پروازی کسی که به شفاعت شفیعان مطمئن است.
📗(۷۵) وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ، وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ، وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا، فَيَا مَنْ لَمْ يُعَاجِلِ الْمُسِيئِينَ، وَ لَا يَنْدَهُ الْمُتْرَفِينَ، وَ يَا مَنْ يَمُنُّ بِإِقَالَةِ الْعَاثِرِينَ، وَ يَتَفَضَّلُ بِإِنْظَارِ الْخَاطِئِينَ.
و من گذشته از این، کمترین کمتران و خوارترین خواران و همانند ذرّه یا کوچک تر از آنم.ای که در کیفر بدکاران شتاب نکردی و نعمت ناز پروردگانِ غرق در عیش و نوش را منع ننمودی! ای که به گذشت از لغزش بر لغزش داران منّت می نهی، و به مهلت دادن به خطاکاران، تفضّل می ورزی!
📗(۷۶) أَنَا الْمُسِيءُ الْمُعْتَرِفُ الْخَاطِئُ الْعَاثِرُ.
منم بدکار، منحرف به گناه، خطاکار، لغزش دار.
📗(۷۷) أَنَا الَّذِي أَقْدَمَ عَلَيْكَ مُجْتَرِئاً.
منم که از روی جرأتِ بر تو اقدام به گناه کردم.
📗(۷۸) أَنَا الَّذِي عَصَاكَ مُتَعَمِّداً.
منم که از روی عمد تو را معصیت کردم
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
#دعای_چهل_وهفتم_صحیفه_سجادیه فرازهای ۷۳ و۷۴و ۷۵و۷۶و ۷۷ و۷۸
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي يَوْمِ عَرَفَةَ
دعاى آن حضرت است درروز عرفه
۱۳۳ فراز
متن دستی کشویی👉
قبلی 👉
بعدی👉
متن فرازهای درس امروز
#دعای_چهل_وهفتم_صحیفه_سجادیه فرازهای ۷۳ و۷۴و ۷۵و۷۶و ۷۷ و۷۸
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي يَوْمِ عَرَفَةَ
دعاى آن حضرت است درروز عرفه
۱۳۳ فراز
متن دستی کشویی👉
قبلی 👉
بعدی👉
متن فرازهای درس امروز
www.Aviny.com
www.Aviny.com
🔊_دعای_چهل_و_هفتم
📗صحیفه سجادیه
📣صوت کامل ترجمه فارسی
🤲 دعاى آن حضرت است
در روز عرفه
📗صحیفه سجادیه
📣صوت کامل ترجمه فارسی
🤲 دعاى آن حضرت است
در روز عرفه
doa_rouze_arafeh_tarjomeh_0 (1).pdf
669.5 KB
متن دعای چهل و هفتم صحیفه سجادیه دعای عر فه
👈 متن دستی👉 کشویی
جمع کردم متن رو بالا اذیت نشید هر وقت متن خواستیدببینید بزنید رو متن باز میشه بعدش هم خوندید بزنید رو متن جمع میشه اذیت نشید
👈 متن دستی👉 کشویی
جمع کردم متن رو بالا اذیت نشید هر وقت متن خواستیدببینید بزنید رو متن باز میشه بعدش هم خوندید بزنید رو متن جمع میشه اذیت نشید
www.aviny.com
www.aviny.com
🔊#صوت_دعای_چهل_و_هفتم
📗صحیفه سجادیه
📣صوت کامل عربی
وَكَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ
فِي يَوْمِ عَرَفَةَ
📗صحیفه سجادیه
📣صوت کامل عربی
وَكَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ
فِي يَوْمِ عَرَفَةَ
.
شرح درس امروز استاد محمدعلی انصاری
(۷۳) ثُمَّ أَتْبَعْتُ ذَلِكَ بِالْإِنَابَةِ إِلَيْكَ، وَ التَّذَلُّلِ وَ الِاسْتِكَانَةِ لَكَ، وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِكَ، وَ الثِّقَةِ بِمَا عِنْدَكَ، وَ شَفَعْتُهُ بِرَجَائِكَ الَّذِي قَلَّ مَا يَخِيبُ عَلَيْهِ رَاجِيكَ.
سپس با توبه و زاری به پیشگاهت و اظهار ذلّت و مسکنت برایت، و حسن ظنّ به حضرتت، و اعتماد به آنچه که نزد توست، تقرّب جویی را دنبال کردم، و امید به تو را که کمتر امیدواری با داشتن آن نومید می شود، ضمیمۀ آن کردم
📗(۷۴) وَ سَأَلْتُكَ مَسْأَلَةَ الْحَقِيرِ الذَّلِيلِ الْبَائِسِ الْفَقِيرِ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِيرِ، وَ مَعَ ذَلِكَ خِيفَةً وَ تَضَرُّعاً وَ تَعَوُّذاً وَ تَلَوُّذاً، لَا مُسْتَطِيلًا بِتَكَبُّرِ الْمُتَكَبِّرِينَ، وَ لَا مُتَعَالِياً بِدَالَّةِ الْمُطِيعِينَ، وَ لَا مُسْتَطِيلًا بِشَفَاعَةِ الشَّافِعِينَ.
و از تو درخواست کردم؛ درخواست شخص کوچک، خوار، نیازمند، تهی دست، ترسان و پناه خواه. با این حال، درخواستم از روی بیم و زاری و پناه خواهی و ملجأطلبی بود؛ نه از روی گردن کشی به مانند کبر متکبّران، و نه از روی خاطر جمعی؛ به مانند خاطر جمعی مطیعان، و نه از روی بلند پروازی؛ مانند بلند پروازی کسی که به شفاعت شفیعان مطمئن است.
📗(۷۵) وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ، وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ، وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا، فَيَا مَنْ لَمْ يُعَاجِلِ الْمُسِيئِينَ، وَ لَا يَنْدَهُ الْمُتْرَفِينَ، وَ يَا مَنْ يَمُنُّ بِإِقَالَةِ الْعَاثِرِينَ، وَ يَتَفَضَّلُ بِإِنْظَارِ الْخَاطِئِينَ.
و من گذشته از این، کمترین کمتران و خوارترین خواران و همانند ذرّه یا کوچک تر از آنم.ای که در کیفر بدکاران شتاب نکردی و نعمت ناز پروردگانِ غرق در عیش و نوش را منع ننمودی! ای که به گذشت از لغزش بر لغزش داران منّت می نهی، و به مهلت دادن به خطاکاران، تفضّل می ورزی!
📗(۷۶) أَنَا الْمُسِيءُ الْمُعْتَرِفُ الْخَاطِئُ الْعَاثِرُ.
منم بدکار، منحرف به گناه، خطاکار، لغزش دار.
📗(۷۷) أَنَا الَّذِي أَقْدَمَ عَلَيْكَ مُجْتَرِئاً.
منم که از روی جرأتِ بر تو اقدام به گناه کردم.
📗(۷۸) أَنَا الَّذِي عَصَاكَ مُتَعَمِّداً.
منم که از روی عمد تو را معصیت کردم
شرح درس امروز استاد محمدعلی انصاری
(۷۳) ثُمَّ أَتْبَعْتُ ذَلِكَ بِالْإِنَابَةِ إِلَيْكَ، وَ التَّذَلُّلِ وَ الِاسْتِكَانَةِ لَكَ، وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِكَ، وَ الثِّقَةِ بِمَا عِنْدَكَ، وَ شَفَعْتُهُ بِرَجَائِكَ الَّذِي قَلَّ مَا يَخِيبُ عَلَيْهِ رَاجِيكَ.
سپس با توبه و زاری به پیشگاهت و اظهار ذلّت و مسکنت برایت، و حسن ظنّ به حضرتت، و اعتماد به آنچه که نزد توست، تقرّب جویی را دنبال کردم، و امید به تو را که کمتر امیدواری با داشتن آن نومید می شود، ضمیمۀ آن کردم
📗(۷۴) وَ سَأَلْتُكَ مَسْأَلَةَ الْحَقِيرِ الذَّلِيلِ الْبَائِسِ الْفَقِيرِ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِيرِ، وَ مَعَ ذَلِكَ خِيفَةً وَ تَضَرُّعاً وَ تَعَوُّذاً وَ تَلَوُّذاً، لَا مُسْتَطِيلًا بِتَكَبُّرِ الْمُتَكَبِّرِينَ، وَ لَا مُتَعَالِياً بِدَالَّةِ الْمُطِيعِينَ، وَ لَا مُسْتَطِيلًا بِشَفَاعَةِ الشَّافِعِينَ.
و از تو درخواست کردم؛ درخواست شخص کوچک، خوار، نیازمند، تهی دست، ترسان و پناه خواه. با این حال، درخواستم از روی بیم و زاری و پناه خواهی و ملجأطلبی بود؛ نه از روی گردن کشی به مانند کبر متکبّران، و نه از روی خاطر جمعی؛ به مانند خاطر جمعی مطیعان، و نه از روی بلند پروازی؛ مانند بلند پروازی کسی که به شفاعت شفیعان مطمئن است.
📗(۷۵) وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ، وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ، وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا، فَيَا مَنْ لَمْ يُعَاجِلِ الْمُسِيئِينَ، وَ لَا يَنْدَهُ الْمُتْرَفِينَ، وَ يَا مَنْ يَمُنُّ بِإِقَالَةِ الْعَاثِرِينَ، وَ يَتَفَضَّلُ بِإِنْظَارِ الْخَاطِئِينَ.
و من گذشته از این، کمترین کمتران و خوارترین خواران و همانند ذرّه یا کوچک تر از آنم.ای که در کیفر بدکاران شتاب نکردی و نعمت ناز پروردگانِ غرق در عیش و نوش را منع ننمودی! ای که به گذشت از لغزش بر لغزش داران منّت می نهی، و به مهلت دادن به خطاکاران، تفضّل می ورزی!
📗(۷۶) أَنَا الْمُسِيءُ الْمُعْتَرِفُ الْخَاطِئُ الْعَاثِرُ.
منم بدکار، منحرف به گناه، خطاکار، لغزش دار.
📗(۷۷) أَنَا الَّذِي أَقْدَمَ عَلَيْكَ مُجْتَرِئاً.
منم که از روی جرأتِ بر تو اقدام به گناه کردم.
📗(۷۸) أَنَا الَّذِي عَصَاكَ مُتَعَمِّداً.
منم که از روی عمد تو را معصیت کردم
Telegram
attach 📎
نهجالبلاغه
حکمت ۶۴
أَهْلُ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ يُسَارُ بِهِمْ، وَ هُمْ نِيَامٌ
امیر گلها که درود خدا بر او باد فرمود:آدمهای دنیا، مثل کاروانیاند که در راهی بیپایان در حرکتاند،
اما بیشترشان در خواب غفلت فرو رفتهاند.
زندگی، شترِ زمان را رانده و آنان را آرامآرام به سوی مقصد میبرد،
بیآنکه خود بدانند کجا میروند و چه بر سرشان میآید.
در ظاهر، راه میروند،
اما در حقیقت، برده میشوند.
در ظاهر بیدارند،
اما دلشان در خوابی سنگین است.
روزها و سالها چون باد از کنارشان میگذرد،
و آنها هنوز خیال میکنند در جای خود ایستادهاند.
غافل از اینکه کاروان عمر، هیچگاه توقف ندارد؛
میبردت، خواه بخواهی، خواه نه.
واژه ها:
أَهْلُ: اهل, مردم, ساکنان, وابستگان
الدُّنْيَا: دنیا, جهان, زندگی مادی, دنیاى فانی
كَـ: مانند, همچون, شبیه به
رَكْبٍ: کاروان, گروه مسافران, جمع سواره
يُسَارُ: برده میشوند, حرکت داده میشوند, رانده میشوند
بِهِمْ: آنان, ایشان
وَ و, در حالی که, همچنین
هُمْ: ایشان, آنان, خودشان
نِيَامٌ: در خواب, بیخبر, غافل
قبلی
بعدی
حکمت ۶۴
أَهْلُ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ يُسَارُ بِهِمْ، وَ هُمْ نِيَامٌ
امیر گلها که درود خدا بر او باد فرمود:آدمهای دنیا، مثل کاروانیاند که در راهی بیپایان در حرکتاند،
اما بیشترشان در خواب غفلت فرو رفتهاند.
زندگی، شترِ زمان را رانده و آنان را آرامآرام به سوی مقصد میبرد،
بیآنکه خود بدانند کجا میروند و چه بر سرشان میآید.
در ظاهر، راه میروند،
اما در حقیقت، برده میشوند.
در ظاهر بیدارند،
اما دلشان در خوابی سنگین است.
روزها و سالها چون باد از کنارشان میگذرد،
و آنها هنوز خیال میکنند در جای خود ایستادهاند.
غافل از اینکه کاروان عمر، هیچگاه توقف ندارد؛
میبردت، خواه بخواهی، خواه نه.
واژه ها:
أَهْلُ: اهل, مردم, ساکنان, وابستگان
الدُّنْيَا: دنیا, جهان, زندگی مادی, دنیاى فانی
كَـ: مانند, همچون, شبیه به
رَكْبٍ: کاروان, گروه مسافران, جمع سواره
يُسَارُ: برده میشوند, حرکت داده میشوند, رانده میشوند
بِهِمْ: آنان, ایشان
وَ و, در حالی که, همچنین
هُمْ: ایشان, آنان, خودشان
نِيَامٌ: در خواب, بیخبر, غافل
قبلی
بعدی
شرح:
بچهها را ببین؛ درون کالسکه و در خوابی خوش و ناز رانده و برده میشوند، اما همین که به خانه رسیدند، بیدار میشوند. چه دیدنیها که ندیدند و چه شنیدنیها که نشنیدند!
و این قصه اهل دنیاست.
دنیاپرستان، دنیا دوستان، دنیاخواهان و دنیا داران، درست مانند طفلی هستند که در کالسکه به خواب رفته و خوابی خوش دارد و از این خواب خوش بیدار نمیشوند تا به خانه آخر و آخرت برسند. و همین که رسیدند، تازه بیدار میشوند و وقتی بیدار میشوند، تازه میفهمند که آنچه میباید میشنیدند نشنیدند و آنچه میباید میدیدند ندیدند. و حسرت و پشیمانی و افسوس تمام وجودشان را فرا میگیرد، اما چه فایده؟ همان که قرآن میگوید: «یومئذ یتذکر الانسان و انا له الذکری»؛ در آن روز آدمها متوجه میشوند و به خود میآیند، ولی دیگر چه فایده؟
و در اینجا با دنیایی از حسرت، تمنا و خواهش خدا را صدا میکنند: «رَبِّ ارْجِعُونِ؛ خدایا مرا بازگردان لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ».
مبادا فکر کنی که اگر بازگردم، دوباره به همان کارها برمیگردم. نه! قسمت پر لیوان را ببین؛ بگو شاید برگردم به کارهای درست، یعنی که درست کار خواهم شد. اما پاسخ خداوند این است: «كَلَّا»؛ یعنی هرگز. بعد میگوید: «إِنَّهَا كَلِمَةٌ»؛ این حرف است، حرفی پوچ و بیمحتوا، چون «هُوَ قَائِلُهَا»؛ یعنی چون اویی گوینده چنین حرفی است چون گوینده ای مفت است که می تواند چنین حرفی مفتی بزند.
وگرنه کسی که عاقل باشد آیا زیر خروارها خاک چنین آرزو و خواهشی خام در سر می پروراند؟ نه، اینها حرف است، حرف مفت و تنها کسی که میتواند چنین حرفی بزند، که بیفکر و بیعقل باشد. مگر میشود زیر خروارها خاک، بازگشت معنا داشته باشد؟
به همین دلیل سعدی میگوید:
«بیا تا برآریم دستی ز دل، که نتوان برآورد فردا ز گل»
یعنی همین امروز، همین حالا، همین اکنون که زندهای، دست به کار شو، دست به دعا شو، وگرنه روزی این دستها به زیر خاک خواهد رفت و دیگر نمیتوانی بالا ببری. اساساً دستی نمیماند که بالا برود.
و بعد، چه تمثیل زیبایی می زند ببینید کسی که بیدار است، نه خواب، چه چیزها دیده و چه درسها و عبرتها آموخته است؛ درختان را در فصل پاییز میبیند که بیبار و بر هستند، اما شاخهها به سمت آسمان کشیده شدهاند و انگار دست به دعا دارند. سعدی این شاخهها را دست به دعا دیده است که از خداوند میخواهند: «خدایا برگ، خدایا شکوفه، خدایا میوه». و خداوند هم دست رد به سینهشان نمیزند، و در فصل بهار، خلعتی زیبا از برگهای تازه و تر بر آنان میپوشاند و آستین شان را پر از شکوفه و ثمر میکند.
می گوید:
«به فصل خزان در نبینی درخت
که بیبرگ ماند ز سرمای سخت
قضا خلعتی نامدارش دهد
قدر میوه در آستینش نهد»
یعنی انسانها هم باید مانند درخت، حتی اگر خالی و بیبار به نظر برسند، دست به دعا داشته باشند و خداوند هم پاداش و برکتش را خواهد داد.
همه طاعت آرند و مسکین نیاز
بیا تا به درگاه مسکین نواز
چو شاخ برهنه برآریم دست
که بی برگ از این بیش نتوان نشست
و اینجاست که آدمی بیدار است و خود با پای خود میرود، نه مانند طفلی در کالسکه که برده شود، همانطور که اهل دنیا هستند.
همانگونه که امیرالمؤمنین (ع) فرمود:
«أَهْلُ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ؛ اهل دنیا همچون قافله و کاروانی هستند که يُسَارُ بِهِمْ؛ سیر داده میشوند، حرکت داده میشوند، رانده میشوند».
یعنی آنان خود نمیروند، بلکه برده میشوند، همچون طفلی در کالسکه؛ با این تفاوت که طفل توسط وجودی بینظیر و مهربان همچون مادر برده میشود، که در نتیجه سر از خانه ای امن و آرام و راحت در می آورد اما اهل دنیا توسط موجودی شریر و شرور، مثل شیطان هدایت و رانده میشوند که نتیجه سرای دوزخ است.
و شیطان و دست شیطان امروز از آستین شبکههای اجتماعی و فضای مجازی بیرون زده است.
بشر امروز زندگی را نمیچرخاند، بلکه زندگی بشر را میچرخاند، آن هم زندگیای که از شبکههای اجتماعی دریافت کرده است؛ یعنی یک زندگی کاملاً مجازی، نه حقیقی و دور از حقیقت.
و وَ هُمْ نِيَامٌ؛ و این در حالی است که آنان همه در خواب و خیالاند، درست مانند همان طفل در کالسکه.
و نتیجه این میشود که به قول شاعر:
«کودکی بی حاصل! نوجوانی باطل! وقت پیری غافل!»
به زبان دیگر:
«کودکی در غفلت! نوجوانی در شهوت! در کهولت حسرت!»
بچهها را ببین؛ درون کالسکه و در خوابی خوش و ناز رانده و برده میشوند، اما همین که به خانه رسیدند، بیدار میشوند. چه دیدنیها که ندیدند و چه شنیدنیها که نشنیدند!
و این قصه اهل دنیاست.
دنیاپرستان، دنیا دوستان، دنیاخواهان و دنیا داران، درست مانند طفلی هستند که در کالسکه به خواب رفته و خوابی خوش دارد و از این خواب خوش بیدار نمیشوند تا به خانه آخر و آخرت برسند. و همین که رسیدند، تازه بیدار میشوند و وقتی بیدار میشوند، تازه میفهمند که آنچه میباید میشنیدند نشنیدند و آنچه میباید میدیدند ندیدند. و حسرت و پشیمانی و افسوس تمام وجودشان را فرا میگیرد، اما چه فایده؟ همان که قرآن میگوید: «یومئذ یتذکر الانسان و انا له الذکری»؛ در آن روز آدمها متوجه میشوند و به خود میآیند، ولی دیگر چه فایده؟
و در اینجا با دنیایی از حسرت، تمنا و خواهش خدا را صدا میکنند: «رَبِّ ارْجِعُونِ؛ خدایا مرا بازگردان لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ».
مبادا فکر کنی که اگر بازگردم، دوباره به همان کارها برمیگردم. نه! قسمت پر لیوان را ببین؛ بگو شاید برگردم به کارهای درست، یعنی که درست کار خواهم شد. اما پاسخ خداوند این است: «كَلَّا»؛ یعنی هرگز. بعد میگوید: «إِنَّهَا كَلِمَةٌ»؛ این حرف است، حرفی پوچ و بیمحتوا، چون «هُوَ قَائِلُهَا»؛ یعنی چون اویی گوینده چنین حرفی است چون گوینده ای مفت است که می تواند چنین حرفی مفتی بزند.
وگرنه کسی که عاقل باشد آیا زیر خروارها خاک چنین آرزو و خواهشی خام در سر می پروراند؟ نه، اینها حرف است، حرف مفت و تنها کسی که میتواند چنین حرفی بزند، که بیفکر و بیعقل باشد. مگر میشود زیر خروارها خاک، بازگشت معنا داشته باشد؟
به همین دلیل سعدی میگوید:
«بیا تا برآریم دستی ز دل، که نتوان برآورد فردا ز گل»
یعنی همین امروز، همین حالا، همین اکنون که زندهای، دست به کار شو، دست به دعا شو، وگرنه روزی این دستها به زیر خاک خواهد رفت و دیگر نمیتوانی بالا ببری. اساساً دستی نمیماند که بالا برود.
و بعد، چه تمثیل زیبایی می زند ببینید کسی که بیدار است، نه خواب، چه چیزها دیده و چه درسها و عبرتها آموخته است؛ درختان را در فصل پاییز میبیند که بیبار و بر هستند، اما شاخهها به سمت آسمان کشیده شدهاند و انگار دست به دعا دارند. سعدی این شاخهها را دست به دعا دیده است که از خداوند میخواهند: «خدایا برگ، خدایا شکوفه، خدایا میوه». و خداوند هم دست رد به سینهشان نمیزند، و در فصل بهار، خلعتی زیبا از برگهای تازه و تر بر آنان میپوشاند و آستین شان را پر از شکوفه و ثمر میکند.
می گوید:
«به فصل خزان در نبینی درخت
که بیبرگ ماند ز سرمای سخت
قضا خلعتی نامدارش دهد
قدر میوه در آستینش نهد»
یعنی انسانها هم باید مانند درخت، حتی اگر خالی و بیبار به نظر برسند، دست به دعا داشته باشند و خداوند هم پاداش و برکتش را خواهد داد.
همه طاعت آرند و مسکین نیاز
بیا تا به درگاه مسکین نواز
چو شاخ برهنه برآریم دست
که بی برگ از این بیش نتوان نشست
و اینجاست که آدمی بیدار است و خود با پای خود میرود، نه مانند طفلی در کالسکه که برده شود، همانطور که اهل دنیا هستند.
همانگونه که امیرالمؤمنین (ع) فرمود:
«أَهْلُ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ؛ اهل دنیا همچون قافله و کاروانی هستند که يُسَارُ بِهِمْ؛ سیر داده میشوند، حرکت داده میشوند، رانده میشوند».
یعنی آنان خود نمیروند، بلکه برده میشوند، همچون طفلی در کالسکه؛ با این تفاوت که طفل توسط وجودی بینظیر و مهربان همچون مادر برده میشود، که در نتیجه سر از خانه ای امن و آرام و راحت در می آورد اما اهل دنیا توسط موجودی شریر و شرور، مثل شیطان هدایت و رانده میشوند که نتیجه سرای دوزخ است.
و شیطان و دست شیطان امروز از آستین شبکههای اجتماعی و فضای مجازی بیرون زده است.
بشر امروز زندگی را نمیچرخاند، بلکه زندگی بشر را میچرخاند، آن هم زندگیای که از شبکههای اجتماعی دریافت کرده است؛ یعنی یک زندگی کاملاً مجازی، نه حقیقی و دور از حقیقت.
و وَ هُمْ نِيَامٌ؛ و این در حالی است که آنان همه در خواب و خیالاند، درست مانند همان طفل در کالسکه.
و نتیجه این میشود که به قول شاعر:
«کودکی بی حاصل! نوجوانی باطل! وقت پیری غافل!»
به زبان دیگر:
«کودکی در غفلت! نوجوانی در شهوت! در کهولت حسرت!»
نتیجه اینکه:
زندگی واقعی، زندگی بیدار است. آن که بیدار باشد، با چشم دل و عقل راه میرود و فرصتها و نعمتها را میبیند و از آنها بهره میبرد؛ غفلت و خواب، تنها حسرت و پشیمانی به بار میآورد.
برای پیادهسازی این حکمت در زندگی:
۱. هر روز خودت را بررسی کن و ببین آیا در خواب و غفلت به سر میبری یا بیداری و آگاهی داری.
۲. از وقت و فرصتها درست استفاده کن؛ امروز کاری کن که فردا حسرتش را نخوری.
۳. برای هدایت دل و ذهن، از دعا، فکر و مطالعه بهره ببر؛ دست به دعا شو و ارتباطت با خدا را فعال نگه دار.
۴. زندگی حقیقی را از مجازی تشخیص بده و وقتت را در جهان واقعی صرف کن، نه در خواب مصنوعی شبکهها و دنیای مجازی.
زندگی واقعی، زندگی بیدار است. آن که بیدار باشد، با چشم دل و عقل راه میرود و فرصتها و نعمتها را میبیند و از آنها بهره میبرد؛ غفلت و خواب، تنها حسرت و پشیمانی به بار میآورد.
برای پیادهسازی این حکمت در زندگی:
۱. هر روز خودت را بررسی کن و ببین آیا در خواب و غفلت به سر میبری یا بیداری و آگاهی داری.
۲. از وقت و فرصتها درست استفاده کن؛ امروز کاری کن که فردا حسرتش را نخوری.
۳. برای هدایت دل و ذهن، از دعا، فکر و مطالعه بهره ببر؛ دست به دعا شو و ارتباطت با خدا را فعال نگه دار.
۴. زندگی حقیقی را از مجازی تشخیص بده و وقتت را در جهان واقعی صرف کن، نه در خواب مصنوعی شبکهها و دنیای مجازی.
