#شب_جمعه_مبارک_درورد_فراموش نشود♥️
*اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد✨♥️*
*اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد✨♥️*
*اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد✨♥️*
*اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد✨♥️*
❤38❤🔥7👍4
هوالاول هوالآخر هوالباقی هوالواحد
هوالباطن هوالظاهر هوالدائیم هوالماجد
به شهر جان درا ایدل که تا حل گرددت مشکل
هوالعالم هوالعادل هوالناظر هوالشاهد
سر دل چون صدف بردم به تیغ غمزه بسپردم
بخون غلطیده سر کردم هوالحاضر هوالماجد
به من خوش ماجرا دارد به جانم جلوه ها دارد
که دارد کبریا دارد هوالقایم هوالوارد
بجز او نیست معبودی بخز او نیست مقصودی
بخز او نیست موجودی هوالزاکی هوالساعد
کسی کو غیر او بیند گل توحید کی چیند
به تخت قدر ننشیند هوالقادر هوالقاصد
شراب شوق نوشیدم شدم سرمست و جوشیدم
هوالهوهو هوالهوهو هوالهادی هوالراشد
هیاهو میزنم ای جان میان حلقهٔ مستان
بهردم خوانم این دستان هوالقاتل هوالجاهد
ز شور عشق جوشیدم لباس حُسن پوشیدم
شراب حمد نوشیدم هوالمحمود هوالحامد
@asharmolana.
هوالباطن هوالظاهر هوالدائیم هوالماجد
به شهر جان درا ایدل که تا حل گرددت مشکل
هوالعالم هوالعادل هوالناظر هوالشاهد
سر دل چون صدف بردم به تیغ غمزه بسپردم
بخون غلطیده سر کردم هوالحاضر هوالماجد
به من خوش ماجرا دارد به جانم جلوه ها دارد
که دارد کبریا دارد هوالقایم هوالوارد
بجز او نیست معبودی بخز او نیست مقصودی
بخز او نیست موجودی هوالزاکی هوالساعد
کسی کو غیر او بیند گل توحید کی چیند
به تخت قدر ننشیند هوالقادر هوالقاصد
شراب شوق نوشیدم شدم سرمست و جوشیدم
هوالهوهو هوالهوهو هوالهادی هوالراشد
هیاهو میزنم ای جان میان حلقهٔ مستان
بهردم خوانم این دستان هوالقاتل هوالجاهد
ز شور عشق جوشیدم لباس حُسن پوشیدم
شراب حمد نوشیدم هوالمحمود هوالحامد
@asharmolana.
❤28❤🔥8🕊1
بعد ازین وادی عشق آید پدید
غرق آتش شد کسی کانجا رسید
کس درین وادی به جز آتش مباد
وانک آتش نیست عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود
گرم رو سوزنده و سرکش بود
عاقبت اندیش نبود یک زمان
در کشد خوش خوش بر آتش صد جهان
لحظهای نه کافری داند نه دین
ذرهای نه شک شناسد نه یقین
نیک و بد در راه او یکسان بود
خود چو عشق آمد نه این نه آن بود
ای مباحی این سخن آن تونیست
مرتدی تو، این به دندان تو نیست
هرچ دارد، پاک دربازد به نقد
وز وصال دوست مینازد به نقد
دیگران را وعدهٔ فردا بود
لیک او را نقد هم اینجا بود
تا نسوزد خویش را یک بارگی
کی تواند رست از غم خوارگی
تا بریشم در وجود خود نسوخت
در مفرح کی تواند دل فروخت
میتپد پیوسته در سوز و گداز
تا بجای خود رسد ناگاه باز
ماهی از دریا چو بر صحرا فتد
میتپد تا بوک در دریا فتد
عشق اینجا آتشست و عقل دود
عشق کامد در گریزد عقل زود
عقل در سودای عشق استاد نیست
عشق کار عقل مادر زاد نیست
گر ز غیبت دیدهای بخشند راست
اصل عشق اینجا ببینی کز کجاست
هست یک یک برگ از هستی عشق
سر ببر افکنده از مستی عشق
گر ترا آن چشم غیبی باز شد
با تو ذرات جهان هم راز شد
ور به چشم عقل بگشایی نظر
عشق را هرگز نبینی پا و سر
مرد کارافتاده باید عشق را
مردم آزاده باید عشق را
تو نه کار افتادهای نه عاشقی
مردهای تو، عشق را کی لایقی
زنده دل باید درین ره صد هزار
تا کند در هرنفس صد جان نثار
#شیخ_عطار_نیشابوری
@asharmolana
غرق آتش شد کسی کانجا رسید
کس درین وادی به جز آتش مباد
وانک آتش نیست عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود
گرم رو سوزنده و سرکش بود
عاقبت اندیش نبود یک زمان
در کشد خوش خوش بر آتش صد جهان
لحظهای نه کافری داند نه دین
ذرهای نه شک شناسد نه یقین
نیک و بد در راه او یکسان بود
خود چو عشق آمد نه این نه آن بود
ای مباحی این سخن آن تونیست
مرتدی تو، این به دندان تو نیست
هرچ دارد، پاک دربازد به نقد
وز وصال دوست مینازد به نقد
دیگران را وعدهٔ فردا بود
لیک او را نقد هم اینجا بود
تا نسوزد خویش را یک بارگی
کی تواند رست از غم خوارگی
تا بریشم در وجود خود نسوخت
در مفرح کی تواند دل فروخت
میتپد پیوسته در سوز و گداز
تا بجای خود رسد ناگاه باز
ماهی از دریا چو بر صحرا فتد
میتپد تا بوک در دریا فتد
عشق اینجا آتشست و عقل دود
عشق کامد در گریزد عقل زود
عقل در سودای عشق استاد نیست
عشق کار عقل مادر زاد نیست
گر ز غیبت دیدهای بخشند راست
اصل عشق اینجا ببینی کز کجاست
هست یک یک برگ از هستی عشق
سر ببر افکنده از مستی عشق
گر ترا آن چشم غیبی باز شد
با تو ذرات جهان هم راز شد
ور به چشم عقل بگشایی نظر
عشق را هرگز نبینی پا و سر
مرد کارافتاده باید عشق را
مردم آزاده باید عشق را
تو نه کار افتادهای نه عاشقی
مردهای تو، عشق را کی لایقی
زنده دل باید درین ره صد هزار
تا کند در هرنفس صد جان نثار
#شیخ_عطار_نیشابوری
@asharmolana
❤20
مهتاب ره ببین! 🌕
چی قشنگ خودنمایی میکنه در آسمان...
دل آدم صفا میکنه به تماشایش.
یک نگاهی بندازید.
@asharmolana.
چی قشنگ خودنمایی میکنه در آسمان...
دل آدم صفا میکنه به تماشایش.
یک نگاهی بندازید.
@asharmolana.
❤28
حاصل نشد ز وصل تو کامم هزار حیف
بدنام شد به عشق تو نامم هزار حیف
صبحم به درد و داغ فراقت بهسر رسید
روشن نشد ز روی تو شامم هزار حیف
از درد دوریات قلم از دست من فتاد
ننوشته ماند خط و پیامم هزار حیف
ذکر و خیال خشک و تر دیگرم نماند
یکباره سوخت پُخته و خامم هزار حیف
عنقا خطا نخورد ز دام محبتم
لیکن نشد غزال تو رامم هزار حیف
بی قسمتی ببین که از آن لعل آبدار
دشنام شد جواب سلامم هزار حیف
بیبهره از نسیم گلستانم عشقری
در جوش نوبهار ز کامم هزار حیف
#عشقری
@asharmolana.
بدنام شد به عشق تو نامم هزار حیف
صبحم به درد و داغ فراقت بهسر رسید
روشن نشد ز روی تو شامم هزار حیف
از درد دوریات قلم از دست من فتاد
ننوشته ماند خط و پیامم هزار حیف
ذکر و خیال خشک و تر دیگرم نماند
یکباره سوخت پُخته و خامم هزار حیف
عنقا خطا نخورد ز دام محبتم
لیکن نشد غزال تو رامم هزار حیف
بی قسمتی ببین که از آن لعل آبدار
دشنام شد جواب سلامم هزار حیف
بیبهره از نسیم گلستانم عشقری
در جوش نوبهار ز کامم هزار حیف
#عشقری
@asharmolana.
❤21💔3
💭
عمرت تا کی به خودپرستی گذرد
یا در پی نیستی و هستی گذرد
مِی نوش که عمری که اجل در پی اوست
آن بِه که به خواب یا به مستی گذرد
#خیام
@asharmolana
عمرت تا کی به خودپرستی گذرد
یا در پی نیستی و هستی گذرد
مِی نوش که عمری که اجل در پی اوست
آن بِه که به خواب یا به مستی گذرد
#خیام
@asharmolana
❤22
❤20❤🔥6🕊2
تشنهٔ خویش کن مده آبم
عاشق خویش کن ببر خوابم
تا شب و روز در نماز آیم
ای خیال خوش تو محرابم
#مولانای_جان
@asharmolana.
عاشق خویش کن ببر خوابم
تا شب و روز در نماز آیم
ای خیال خوش تو محرابم
#مولانای_جان
@asharmolana.
❤30
❤15
عصرتان بخیر، به شیرینی قصههای کاکا عزیز، چایفروش
بعضی روزا دلم از مکتب میگرفت، نه از درس، از دلتنگی. یک روزی در پارکی با کاکا عزیز آشنا شدم؛ مردی ساده و خوشگپ، با چشمایی پر از قصه.
بعضی وقتا بجای مکتب میرفتم پیشش، چای میخوردیم و گپ میزدیم؛ از کوچهپسکوچههای کابل برایم قصه میگفت.
بسمل هرگز نگشد اهل سخن
تا نگشتش دم نفس با آن کهن
ذوق شعر گفتن از قصه های همین مرد کهن شروع شد؛ از صفای دلش، از گپهای شیرینش.
امروز باز رفتم پیشش. همان چای، همان لبخند. نشسته بودم که رفت چای بته، منم این چند خطه نوشتم و عکس گرفتم که با شما شریک کنم.
چای ام امتو تریاکی
بعضی روزا دلم از مکتب میگرفت، نه از درس، از دلتنگی. یک روزی در پارکی با کاکا عزیز آشنا شدم؛ مردی ساده و خوشگپ، با چشمایی پر از قصه.
بعضی وقتا بجای مکتب میرفتم پیشش، چای میخوردیم و گپ میزدیم؛ از کوچهپسکوچههای کابل برایم قصه میگفت.
بسمل هرگز نگشد اهل سخن
تا نگشتش دم نفس با آن کهن
ذوق شعر گفتن از قصه های همین مرد کهن شروع شد؛ از صفای دلش، از گپهای شیرینش.
امروز باز رفتم پیشش. همان چای، همان لبخند. نشسته بودم که رفت چای بته، منم این چند خطه نوشتم و عکس گرفتم که با شما شریک کنم.
چای ام امتو تریاکی
❤19👍3😍2
(حـکـمـت)
«گلستان سعدی»«باب هشتم در آداب صحبت»
اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی.
گـر سـنـگ هـمـه لَعـلِ بــدخـشــان بـودی
پس قـیمـت لَعل و سـنگ یکـسان بـودی
سعدی شیرازی
شب قَدر = شب قَدر یا لَیلَةُ القَدر به باور مسلمانان، شب نزول قرآن و مقدّر شدن امور یکساله انسان هاست. قرآن در سورههای قدر و دخان از این شب سخن گفته است. در قرآن و روایات ارزش شب قدر بیش از هزار ماه دانسته شده است.
۱ـ اگر ارزش هر شب برایمان به اندازه شب قدر بود، هیچ گاه ارزش شب قدر را نمی دانستیم.
۲ـ اگر همه سنگ ها مانند لعل بدخشان بود، پس ارزش سنگ و لعل برایمان یکسان بود.
لعل بدخشان یا بدخشی در قرون وسطی در سرتاسر عالم اسلام شهرت داشت.
@asharmolana.
«گلستان سعدی»«باب هشتم در آداب صحبت»
اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی.
گـر سـنـگ هـمـه لَعـلِ بــدخـشــان بـودی
پس قـیمـت لَعل و سـنگ یکـسان بـودی
سعدی شیرازی
شب قَدر = شب قَدر یا لَیلَةُ القَدر به باور مسلمانان، شب نزول قرآن و مقدّر شدن امور یکساله انسان هاست. قرآن در سورههای قدر و دخان از این شب سخن گفته است. در قرآن و روایات ارزش شب قدر بیش از هزار ماه دانسته شده است.
۱ـ اگر ارزش هر شب برایمان به اندازه شب قدر بود، هیچ گاه ارزش شب قدر را نمی دانستیم.
۲ـ اگر همه سنگ ها مانند لعل بدخشان بود، پس ارزش سنگ و لعل برایمان یکسان بود.
لعل بدخشان یا بدخشی در قرون وسطی در سرتاسر عالم اسلام شهرت داشت.
@asharmolana.
❤17❤🔥2
لطف تو سابق میشود، جذّاب عاشق میشود
بر قهر سابق میشود، چون روشنایی بر ظلم
هر زندهای را میکشد وهم و خیالی سو به سو
کرده خیالی را کَفَت لشکرکش و صاحب علم
#مولانای_جان
@asharmolana
بر قهر سابق میشود، چون روشنایی بر ظلم
هر زندهای را میکشد وهم و خیالی سو به سو
کرده خیالی را کَفَت لشکرکش و صاحب علم
#مولانای_جان
@asharmolana
❤15
هر نقش با نقشی دگر، چون شیر بودی و شکر
گر واقفندی نقشها که آمدند از یک قلم
آن کس که آمد سوی تو تا جان دهد در کوی تو
رشک تو گوید که: «برو»، لطف تو خواند که: «نعم
#مولانای_جان
@asharmolana
گر واقفندی نقشها که آمدند از یک قلم
آن کس که آمد سوی تو تا جان دهد در کوی تو
رشک تو گوید که: «برو»، لطف تو خواند که: «نعم
#مولانای_جان
@asharmolana
❤25
❤🔥20❤7💔5👏4
Forwarded from ملت عشق♥️
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آینه، نه! آینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آینه دنیا که چهها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
@Melate_Eshaq
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤20
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌿🌿
عاشقان نالان چو نای و عشق همچون نای زن
تا چهها در میدمد این عشق در سرنای تن
هست این سر ناپدید و هست سرنایی نهان
از می لبهاش باری مست شد سرنای من
گاه سرنا مینوازد گاه سرنا میگزد
آه از این سرنایی شیرین نوای نی شکن
شمع و شاهد روی او و نقل و باده لعل او
ای ز لعلش مست گشته هم حسن هم بوالحسن
بوحسن گو بوالحسن را کو ز بویش مست شد
وان حسن از بو گذشت و قند دارد در دهن
آسمان چون خرقه رقصان است و صوفی ناپدید
ای مسلمانان که دیدهست خرقه رقصان بیبدن
خرقه رقصان از تن است و جسم رقصان است ز جان
گردن جان را ببسته عشق جانان در رسن
ای دل مخمور گویی بادهات گیرا نبود
باده گیرای او وانگه کسی با خویشتن
#مولوی
@asharmolana
عاشقان نالان چو نای و عشق همچون نای زن
تا چهها در میدمد این عشق در سرنای تن
هست این سر ناپدید و هست سرنایی نهان
از می لبهاش باری مست شد سرنای من
گاه سرنا مینوازد گاه سرنا میگزد
آه از این سرنایی شیرین نوای نی شکن
شمع و شاهد روی او و نقل و باده لعل او
ای ز لعلش مست گشته هم حسن هم بوالحسن
بوحسن گو بوالحسن را کو ز بویش مست شد
وان حسن از بو گذشت و قند دارد در دهن
آسمان چون خرقه رقصان است و صوفی ناپدید
ای مسلمانان که دیدهست خرقه رقصان بیبدن
خرقه رقصان از تن است و جسم رقصان است ز جان
گردن جان را ببسته عشق جانان در رسن
ای دل مخمور گویی بادهات گیرا نبود
باده گیرای او وانگه کسی با خویشتن
#مولوی
@asharmolana
❤21