tgoop.com/arbabi_m_r/597
Create:
Last Update:
Last Update:
#کوته_نگاشت
غل و زنجیر همدست شده بودند تا راه نفسِ فکرِ روشن و قلم آزاد را ببندند. هنوز از زنجیرهی گردپیچ بر نفس اندیشه خون میچکید و داغ انسانهای مختاری که پویندهی راه آگاهی بودند تازه بود.
همهچیز از یک سلام آغاز شد.
سلامی که صورت ستر و سکوت را خنج میزد.
و حالا بغض فریاد را بغل کرده بود و کینه چماق را.
آقای اخوان!
خوب شد نبودی که ببینی، گاهی همان به که سلامت را پاسخ نگویند!
آه از گرز کینه اسکندرهای موتورسوار که بر فرق آگاهی فرود میآمد و کارخانهی آدمسازی را به کارگاه آدمسوزی بدل میکرد.
اما آن روز از قلبِ گاهِ دانش هجده تیر به قلب تاریکی و رخوت شلیک شده بود؛ درست در زمانی که هشت از پی هفت آمده بود!
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r
BY محمدرضا اربابی

Share with your friend now:
tgoop.com/arbabi_m_r/597