Forwarded from شَعائِر
@shaaer_is | شعائر
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from ریشه 🇵🇸
📙 فضایل بیت المقدس و شام
https://rishe.in/product/4057/
کتاب مختصری که پیش روی شماست کتابیست دربارۀ فضایل شام و بیتالمقدس که آن را با شوق به سوی آن دیار مقدس و سرزمین مبارک مینویسم. از خداوند متعال میخواهم که من و دوستانم را از فاتحان آن دیار و یاران حق در آنجا قرار دهد و نااهلان و گمراهانی که در آنجا طغیان و فساد کردهاند را بهسختی عذاب دهد؛ کسانی از جمله یهودیان اشغالگر و باطنیان گمراه که در حق بندگان مؤمن جنایت میکنند و آنان را بهسختی عذاب میدهند. ما منتظر وعدۀ خداوند و خبر پیامبرش در مورد آنان هستیم.
هدف این کتاب برشمردن تمامی فضایل وارد شده دربارۀ شام نیست بلکه جمعآوری بخشی از آنها با تفسیر و توضیح است. در این کتاب به روش علمی حدیثی توجه کردهام و از احادیث صحیح و حسن استفاده کردهام، هرچند برخی احادیث ضعیف را نیز با بیان ضعف آنها آوردهام.
📚 راههای ثبت سفارش:
🌐 وبسایت: Rishe.in
📱 اپلیکیشن اندروید: http://Rishe.in/app/app.apk
📞 واتساپ: wa.me/987191003981
🆔 تلگرام: www.tgoop.com/Rishe_in
https://rishe.in/product/4057/
با خرید هر نسخه از این کتاب، ما همۀ 40 هزار تومان را به مردم غزه کمک میکنیم.
کتاب مختصری که پیش روی شماست کتابیست دربارۀ فضایل شام و بیتالمقدس که آن را با شوق به سوی آن دیار مقدس و سرزمین مبارک مینویسم. از خداوند متعال میخواهم که من و دوستانم را از فاتحان آن دیار و یاران حق در آنجا قرار دهد و نااهلان و گمراهانی که در آنجا طغیان و فساد کردهاند را بهسختی عذاب دهد؛ کسانی از جمله یهودیان اشغالگر و باطنیان گمراه که در حق بندگان مؤمن جنایت میکنند و آنان را بهسختی عذاب میدهند. ما منتظر وعدۀ خداوند و خبر پیامبرش در مورد آنان هستیم.
هدف این کتاب برشمردن تمامی فضایل وارد شده دربارۀ شام نیست بلکه جمعآوری بخشی از آنها با تفسیر و توضیح است. در این کتاب به روش علمی حدیثی توجه کردهام و از احادیث صحیح و حسن استفاده کردهام، هرچند برخی احادیث ضعیف را نیز با بیان ضعف آنها آوردهام.
📚 راههای ثبت سفارش:
🌐 وبسایت: Rishe.in
📱 اپلیکیشن اندروید: http://Rishe.in/app/app.apk
📞 واتساپ: wa.me/987191003981
🆔 تلگرام: www.tgoop.com/Rishe_in
آنکه نزدیکِ جان است، همهٔ جهان است. کوه هم که دور شود، کوچک میشود. ببین چه چیزهایی و چه کسانی به تو نزدیکند. جهان تو همانها هستند.
6
عبدالله محمد
گفتند: چرا اینقدر آرامی؟ گفت: چون پرندهٔ خوشبختی روی دوشم نشسته. نمیخواهم بپرد. پرسیدند: چه شد که روی دوش تو نشست؟ گفت: آرام بودم. آرام بودم که نشست...
رفتار شما پس از پیروزی، شبیه به رفتارتان پیش از پیروزی است. در واقع، پیش از رسیدن، شبیه به کسانی خواهید شد که رسیدهاند. پیروزها از قبل انتخاب شدهاند، انتخاب کردهاند.
2
Forwarded from صبغت الله عاکف هروی
کانال احتمالی بنده
همهٔ عزیزان به اشتراک بگذارید!
چون مالکیت این کانال نیز، با همان اکانت حذفشده بود؛ احتمال میرود حذف شود، لطفا عزیزان به کانال احتمالی وارد شوند:
https://www.tgoop.com/sebghatullah_akef_heravi
همهٔ عزیزان به اشتراک بگذارید!
چون مالکیت این کانال نیز، با همان اکانت حذفشده بود؛ احتمال میرود حذف شود، لطفا عزیزان به کانال احتمالی وارد شوند:
https://www.tgoop.com/sebghatullah_akef_heravi
Telegram
صبغت الله عاکف هروی (احتمالی)
کانال احتمالی صبغت الله عاکف هروی
دنیا باور شاد بودن را از آدم میگیرد. آن وقت است که یک لکهٔ نور، یک پرندهٔ کوچک، یک طیف رنگارنگ یا یک آدم خوب، بار همهٔ امیدت را به دوش میکشد. نقطهٔ ثقل تحمل تو میشود بین آن همه بیتفاوتی، سکوت، همهمهٔ نامفهوم و مرگ رنگ. تختهپارهای میشود تا به ساحل شادیهای بزرگ بعدی برسی.
میدانم برای خیلی از شما دنیا آنقدر خاکستری است که آن یک نقطهٔ رنگارنگ را پشت سر هم چک میکنید. چک میکنی که ببینی آیا این واقعی است؟ نکند توهم رنگ از خاکستری است؟ نکند تاریکی دارد بازی نور میکند؟ اما آن همه نگاه پیدرپی به آن نور، بالاخره کار خودش را میکند. امید بزرگ تو از همینجا شروع میشود. آن لکهنور، خورشید میشود.
میدانم برای خیلی از شما دنیا آنقدر خاکستری است که آن یک نقطهٔ رنگارنگ را پشت سر هم چک میکنید. چک میکنی که ببینی آیا این واقعی است؟ نکند توهم رنگ از خاکستری است؟ نکند تاریکی دارد بازی نور میکند؟ اما آن همه نگاه پیدرپی به آن نور، بالاخره کار خودش را میکند. امید بزرگ تو از همینجا شروع میشود. آن لکهنور، خورشید میشود.
6
تواضع در برابر غم دیگران
عبدالله شیخ آبادی
تواضع در برابر غم دیگران | چرا پذیرش اینکه «من بدبختترین آدم عالم نیستم» فضیلت است؟
Фурӯтанӣ дар муқобили ғами дигарон | Чаро пазируфтани ин ки «ман бадбахттарин одам дар олам нестам» фазилат аст?
Фурӯтанӣ дар муқобили ғами дигарон | Чаро пазируфтани ин ки «ман бадбахттарин одам дар олам нестам» фазилат аст?
4
وقتی از امارات برگشتم برای زندگی به سیریک نقل مکان کردم. اولین بار بود که با چالشهای زندگی در محیط شهرهای کوچک و روستاها مواجه شده بودم. در این محیطها همه همدیگر را میشناسند و هر رفتار شما به شدت در حافظهٔ جمع حک میشود. یکی از معضلاتی که با آن روبرو بودم مواجهه با مرگ بود. مرگ در روستا و شهرهای کوچک، داستان خودش را دارد. مثلا پختن غذای برای شاید چند روز و شلوغ بودن خانهٔ متوفی تا مدتها و... از آنجایی که این موارد تبدیل به رسم شده برچیدنش هم کار سادهای نیست و اصلا خود خانوادهٔ میت برای حفظ نام و آبروی خانواده حاضر نیستند از این کارها دست بکشند.
حالا در برابر چنین موضوعی باید چه برخوردی کرد؟ نمیشود که برای گفتن تسلیت به خانهٔ مردم نرفت، به ویژه که این مورد برای مردم این شهرها مهم است و چه بسا نرفتن شما باعث کدورت و بدفهمی شود. تصمیم گرفتم وقتهایی برای گفتن تسلیت بروم که وقت غذا نباشد تا مجبور نشوم از آن غذا بخورم. البته از نظر شرعی خود آن غذا حرام نیست ولی دیدن اینکه فلانی (به قول آنها شیخ) دارد در این امر مشارکت میکند نوعی تایید این کار است. مشکل ما با ایجاد هزینه برای خانوادهٔ درگذشته است و همچنین خلاف سنت بودن این کار بود و قصدمان برچیده شدن این هزینهها. نمیشود خودت بروی و آن غذا را بخوری و بعدا بگویی برای میت غذا درست نکنید. اما چند بار به دلایلی در وقت نامناسب به خانهٔ متوفی رفتم و این باعث شد در تله بیفتم. خب چکار کنم؟ تصمیم گرفتم غذا نخورم و گوشهای بنشینم. از عواقب این کار هم میترسیدم ولی دیگر راهی نبود. اما چیزی که باعث تعجب من شد این بود که با واکنش بدی مواجه نشدم. چرا؟
فهمیدم که قبل از من یکی از ملاهای سنتی آن منطقه هم از خوردن غذایی که برای میت پخته میشود خودداری میکرد و این دیگر برای مردم جا افتاده بود. ایشان هرجا میرفت وقت غذا گوشهای مینشست و مردم هم دیگر این را پذیرفته بودند و وقتی من این کار را کردم انگار برایشان عادی بود. شنیدم که یکی میگفت این هم مثل «ملا بِراهیم» نمیخوره. این عجیب بود چون معمولا اینطور جاها ملاهای سنتی در برابر نهی از این هزینهها مقاومت میکردند و حتی بعضیها با گرفتن پول برای فاتحه و این دست کارها گذران زندگی میکردند. اما ملا براهیم فرق داشت. او زندگی زاهدانهای داشت و از مردم بینیاز بود.
این ملا بِراهیم از ملاهای قدیمی و به اصطلاح سنتی شهر بود. از آنهایی که سالها پیش برای آموزش قرآن و برخی مقدمات به جزیرهٔ قشم رفته بود و به اصطلاح عالم سطح بالا نبود ولی به شدت مورد احترام مردم بود. انسانی واقعا زاهد، متواضع، با اخلاق و البته اهل عبادت. صدای قرآن خواندن ملا براهیم بعد از نماز صبح در حیاط خانهاش بخشی از صبح آن آن روستا بود، مانند صدای پرندگان.
خلاصه که این مورد را ملا بِراهیم قبلا حل کرده بود و به اصطلاح جاده صاف کن ما شده بود. چند مثال دیگر از این جادهصاف کردنها توسط برخی از علما به یاد دارم که شاید بعدها تعریف کردم. جایگاه اولینها همیشه خاص است. ملا براهیم سال گذشته از دنیا رفت. رحمه الله.
حالا در برابر چنین موضوعی باید چه برخوردی کرد؟ نمیشود که برای گفتن تسلیت به خانهٔ مردم نرفت، به ویژه که این مورد برای مردم این شهرها مهم است و چه بسا نرفتن شما باعث کدورت و بدفهمی شود. تصمیم گرفتم وقتهایی برای گفتن تسلیت بروم که وقت غذا نباشد تا مجبور نشوم از آن غذا بخورم. البته از نظر شرعی خود آن غذا حرام نیست ولی دیدن اینکه فلانی (به قول آنها شیخ) دارد در این امر مشارکت میکند نوعی تایید این کار است. مشکل ما با ایجاد هزینه برای خانوادهٔ درگذشته است و همچنین خلاف سنت بودن این کار بود و قصدمان برچیده شدن این هزینهها. نمیشود خودت بروی و آن غذا را بخوری و بعدا بگویی برای میت غذا درست نکنید. اما چند بار به دلایلی در وقت نامناسب به خانهٔ متوفی رفتم و این باعث شد در تله بیفتم. خب چکار کنم؟ تصمیم گرفتم غذا نخورم و گوشهای بنشینم. از عواقب این کار هم میترسیدم ولی دیگر راهی نبود. اما چیزی که باعث تعجب من شد این بود که با واکنش بدی مواجه نشدم. چرا؟
فهمیدم که قبل از من یکی از ملاهای سنتی آن منطقه هم از خوردن غذایی که برای میت پخته میشود خودداری میکرد و این دیگر برای مردم جا افتاده بود. ایشان هرجا میرفت وقت غذا گوشهای مینشست و مردم هم دیگر این را پذیرفته بودند و وقتی من این کار را کردم انگار برایشان عادی بود. شنیدم که یکی میگفت این هم مثل «ملا بِراهیم» نمیخوره. این عجیب بود چون معمولا اینطور جاها ملاهای سنتی در برابر نهی از این هزینهها مقاومت میکردند و حتی بعضیها با گرفتن پول برای فاتحه و این دست کارها گذران زندگی میکردند. اما ملا براهیم فرق داشت. او زندگی زاهدانهای داشت و از مردم بینیاز بود.
این ملا بِراهیم از ملاهای قدیمی و به اصطلاح سنتی شهر بود. از آنهایی که سالها پیش برای آموزش قرآن و برخی مقدمات به جزیرهٔ قشم رفته بود و به اصطلاح عالم سطح بالا نبود ولی به شدت مورد احترام مردم بود. انسانی واقعا زاهد، متواضع، با اخلاق و البته اهل عبادت. صدای قرآن خواندن ملا براهیم بعد از نماز صبح در حیاط خانهاش بخشی از صبح آن آن روستا بود، مانند صدای پرندگان.
خلاصه که این مورد را ملا بِراهیم قبلا حل کرده بود و به اصطلاح جاده صاف کن ما شده بود. چند مثال دیگر از این جادهصاف کردنها توسط برخی از علما به یاد دارم که شاید بعدها تعریف کردم. جایگاه اولینها همیشه خاص است. ملا براهیم سال گذشته از دنیا رفت. رحمه الله.
4
مرحلهٔ ماقبل آخر داشتن، پنهان کردن است. وقتی خیلی پولدار میشوی، دست از نمایش میکشی. وقتی خیلی دوست داری، از آشکار کردنش ابا میورزی. وقتی خیلی مخلص میشوی، عبادت خودت را پنهان میکنی. و آخرین مرحلهٔ داشتن همین است که تو پنهان میکنی و بقیه میدانند، چون «بودن» آن چیز آنقدر قوی است که کتمان کردنش هم پنهانش نمیکند. یکی میگفت آدمهای پولدار بوی خاصی میدهند. یعنی تو آن آدم را از داشتههایش هم بگیری، باز غنی بودنش مشخص است. منظورم تازه به دوران رسیدهها نیست. منظورم ثروتمند درست و حسابی است که از بس داشته، نیازی به نمایش آن نمیبیند. مثل آدمهای مخلص که داستان اخلاصشان را عالم و آدم میدانند. قرنها بعد ما از نمازهای پنهان یک زاهد میخوانیم که خودش سعی کرده کتمانش کند. خوبیها عطر دارند.
3
عبدالله محمد
مرحلهٔ ماقبل آخر داشتن، پنهان کردن است. وقتی خیلی پولدار میشوی، دست از نمایش میکشی. وقتی خیلی دوست داری، از آشکار کردنش ابا میورزی. وقتی خیلی مخلص میشوی، عبادت خودت را پنهان میکنی. و آخرین مرحلهٔ داشتن همین است که تو پنهان میکنی و بقیه میدانند، چون…
آنقدر خالص بود که پنهانش کرد، و آنقدر قوی بود که همه دانستند.
18
پروژههایم | My Project
آیا برای دست کشیدن از گناه، صرف «عذاب وجدان» کافی است؟ نگاه بسیاری از کسانی که میخواهند بدون دین، زندگی اخلاقی را تصور کنند این است که عذاب وجدان کافی است. اما بیایید تصور کنیم بدون توبه در محضر پروردگار یا همان توبه اسلامی با شروط آن، دست کشیدن از گناه چه…
قضیهٔ توبه یک قضیهٔ سلبی نیست، بلکه میتواند سکویی برای بهتر شدن باشد. هرچند پشیمانی برای توبه ضروری است، اما داستان توبه، داستان محبت است: {إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ}. اگر قضیه فقط جبران و برگشتن به نقطهٔ صفر بود، در بهترین حالت تو میتوانستی چیزی را به جای قبلیاش برگردانی، اما توبه میتواند تو را به شخصی بهتر از خود قبل از توبهات تبدیل کند. یک توبهٔ درست، در را به روی هزار راه خوب دیگر باز میکند که تو پیش از توبه با آن آشنا نبودهای.
1
Forwarded from عبدالله (abdollah sh)
او دوست دارد با نشانهها پیدایش کنید.
**
دوستت دارد، اما هر چه نشانه میفرستد متوجه نمیشوی. تو کس دیگری را میخواهی و هر چه نشانه میفرستی حواسش به تو نیست. پستهایش را لایک میکنی، عمدا کامنت میگذاری...
دوستت دارد، به خوابت میآید. ماه و نخل نشانت میدهد. تو اما نشانهشناس خوبی نیستی. از خواب میپری و غَلت میزنی به پهلوی دیگر و گردنبندی که حرف اول اسم عشق یک طرفهات رویش نقش بسته را میبوسی...
دوستت دارد، خیلی چیزها نشانت میدهد، اما بینندهی خوبی هم نیستی. میزنی به بیخیالی. به جمع دوستان. به جملات عاشقانهای که از جای دیگری کپی میکنی و میگذاری در اینستاگرام. که شاید «طرف» متوجه بشود، اما نمیشود که نمیشود.
حواست به همه هست جز همانی که حواسش به توست.
تو آدم بدی نیستی، مشکلت بیحواسی است، و همین حواسپرتیها هزینهی جلب توجهت را بالا میبرد.
به نشانهها توجه کن. پیش از آنکه طوری دیگر تو را متوجه خودش کند. آبِ سرد، خیانت یک دوست... یک گریهی چند ساعته.
هی رفیق، حواست به من هست؟
www.tgoop.com/akseMahtab
**
دوستت دارد، اما هر چه نشانه میفرستد متوجه نمیشوی. تو کس دیگری را میخواهی و هر چه نشانه میفرستی حواسش به تو نیست. پستهایش را لایک میکنی، عمدا کامنت میگذاری...
دوستت دارد، به خوابت میآید. ماه و نخل نشانت میدهد. تو اما نشانهشناس خوبی نیستی. از خواب میپری و غَلت میزنی به پهلوی دیگر و گردنبندی که حرف اول اسم عشق یک طرفهات رویش نقش بسته را میبوسی...
دوستت دارد، خیلی چیزها نشانت میدهد، اما بینندهی خوبی هم نیستی. میزنی به بیخیالی. به جمع دوستان. به جملات عاشقانهای که از جای دیگری کپی میکنی و میگذاری در اینستاگرام. که شاید «طرف» متوجه بشود، اما نمیشود که نمیشود.
حواست به همه هست جز همانی که حواسش به توست.
تو آدم بدی نیستی، مشکلت بیحواسی است، و همین حواسپرتیها هزینهی جلب توجهت را بالا میبرد.
به نشانهها توجه کن. پیش از آنکه طوری دیگر تو را متوجه خودش کند. آبِ سرد، خیانت یک دوست... یک گریهی چند ساعته.
هی رفیق، حواست به من هست؟
www.tgoop.com/akseMahtab
عبدالله محمد
عبدالله شیخ آبادی – 21- .روشهای غلبه بر طبایع وشهوات نفس
#موقت
شاید متوجه شده باشید که خوانش قسمت آخر الفصل بین النفس والعقل (تفاوت میان نفس و عقل) برخلاف قسمتهای پیشین طولانیتر شده است. دلیلش آن است که بهخاطر شرایط، فرصت ضبط صدا برایم محدود است. برای همین مجبورم که در فرصتهای پیش آمده قسمتهای جدید را طولانیتر ضبط کنم. امیدوارم این طولانی شدن باعث رنجش شما عزیزان نشده باشد.
شاید متوجه شده باشید که خوانش قسمت آخر الفصل بین النفس والعقل (تفاوت میان نفس و عقل) برخلاف قسمتهای پیشین طولانیتر شده است. دلیلش آن است که بهخاطر شرایط، فرصت ضبط صدا برایم محدود است. برای همین مجبورم که در فرصتهای پیش آمده قسمتهای جدید را طولانیتر ضبط کنم. امیدوارم این طولانی شدن باعث رنجش شما عزیزان نشده باشد.
ترک برخی از ایدهها بهتر از انجام اشتباه آن است. ترک زینت بهتر از آن است که [مثلا] انگشتر به جای انگشت دست در انگشت پا قرار داده شود.
- شیخ عبدالعزیز طریفی
(الفصل بین النفس والعقل)
- شیخ عبدالعزیز طریفی
(الفصل بین النفس والعقل)