tgoop.com/Minavash/1334
Last Update:
📘از دانش تا فرزانگی
📝خسرو ناقد
بدون آزادی انسان، دین معنایی ندارد. خواست و ارادۀ آزاد انسان شرط لازم بینش و دریافت دینی است. دین آن چیزی است که انسان را به حقیقت پیوند میزند. درحالیکه متولیان دین، خود را میان آفریدگار و آفریده قرار دادهاند و مخلوق را از تجربه عرفانی دین دور میکنند. آنان مثلهکنندگان حقیقتاند (ناقد، ۱۳۹۰: ۱۱).
کتاب «از دانش تا فرزانگی»، شامل مقالهها و مصاحبههای خسرو ناقد پیرامون فلسفه و ادبیات است. اثری که خسرو ناقد در آن ضمن نقد نیهیلیسم و نیستانگاری حاکم در جهان (همان: ۱۴)، از مطالبی مانند روشنفکری و جایگاه روشنفکران، سازگاری ناسازوار سنت و تجدد، ادبیات معاصر آلمان، غوغای فوتبال، غربت فلسفه، کتاب چرا جنگ، لِشِک کولاکوفسکی و کارل پوپر سخن میگوید.
اِستِفان هِسِل، دیپلمات و نویسنده و شاعرِ فرانسوی آلمانیتبار، که از مدافعان حقوق بشر و یکی از اعضای هیئت تدوینکنندۀ منشور جهانی حقوق بشر است، در سال ۲۰۱۰ میلادی در ۹۳ سالگی با انتشار کتابچهای سیوچند صفحهای با عنوان برآشوبید، جوانان را به برآشفتن و ایستادگی در برابر جنگطلبی و خشونت و فقر و بیعدالتی فرا میخواند. هِسِل که پیشتر از خط قرمز اغلب جوامع غربی گذشته و مردم فرانسه را به تحریم کالاهای اسرائیلی دعوت کرده بود، در این کتاب مختصر خود، که به مانیفست ایستادگی مدنی میماند، به نقد ناهنجارهای موجود در جهان میپردازد و خواهان دموکراسی و آزادیهای شناخته شده در منشور جهانی حقوق بشر است. او حق آزادی عقیده، نقد قدرتهای سیاسی، اقتصادی، رسانهای و نافرمانی مدنیِ عاری از خشونت را از پایههای اصلی حقوق بشر میداند (همان: ۲۳ الی۲۶).
کارل پوپر ضمن اینکه پیچیده گفتن و نوشتن را آلودگی کلام میخواند و معتقد است هرکس قادر نیست ساده و واضح سخن بگوید، بهتر است که سکوت کند یا همچنان به آموختن ادامه دهد تا قادر باشد سخنانش را روشن بیان کند (همان: ۳۶)، حرفهای پیچیده و بیسروته زدن و دشوار وانمود کردن بدیهیات را سنتی بهجا مانده از هگل میداند که هایدگر آن را گسترش داد تا اینکه به شیوۀ بیان اغلب متفکران مکتب فرانکفورت تبدیل شد و به گوشه و کنار جهان سرایت کرد (همان: ۳۴).
پوپر، فریدریش هگل را - هایدگر که جای خود دارد – از لحاظ فلسفی کاملاً بیمحتوا و ملالآور میداند و ضمن اینکه او را ملتپرستی افراطی خطاب میکند، به انتقاد از مارتین هایدگر پرداخته و وی را هگلگرایی مینامد که نازی هم بود (همان: ۱۳۴). چنانکه آرتور شوپنهاور هم یکی دیگر از مخالفان چنین شیوۀ نگارش بود و آن را نوعی بیماری تلقی میکرد که به گوش بسیاری فرهیخته میآید. با اینهمه، آنچه برای گفتن دارند دقیقاً هیچ است (همان: ۳۳).
در سالهای اخیر در ایران هم میبینیم که پس از احمد فردید، بار دیگر بازار تحسین از مارتین هایدگر و ستایش از آثار او گرم شده است و متأسفانه این شیوۀ نگارش نکوهیده و مذموم در میان بخشی از روشنفکران ایرانی گسترش بسیاری دارد؛ تا جایی که اگر کسی مطلب و منظور خود را روشن و ساده بیان کند، هگلوار و با تکبر میگویند: اندیشهاش هنوز شکل نگرفته و دایرة واژگانی او بسیار کوچک است. هراس این دسته از روشنفکران یا شبهروشنفکران بیشتر از آن است که مبادا از اهمیت و ارزشی که خود برای خود تراشیدهاند اندکی کاسته شود. بدین سبب مطالبی را که میتوان خیلی روشن و واضح در یک صفحه نوشت، با جملاتی پیچیده ولی بیمعنا و توخالی، در چندین صفحه میآورند، به این امید واهی که از این طریق سخنانشان مهم و جذاب جلوه خواهد کرد (همان: ۳۵).
خسرو ناقد در ادامه اذعان میکند که هگل جنگ را پدیدهای ضروری و عقلانی میدانست و معتقد بود که جنگ از بیجنبشی و فروماندن ملتها پیشگیری میکند و حافظ سلامت اخلاقی آنهاست! لذا پس از مرگ استاد خود، ایمانوئل کانت، از آرمان صلح پایدار کانت فاصله گرفت و مبلغ جنگ شد (همان: ۱۵۵). چنانکه ژان پل سارتر نیز در پیشگفتاری بر کتاب دوزخیان روی زمین، اثر فرانتس فانون، در ستایش از خشونت مینویسد:
کشتن یک اروپایی با گلوله مانند این است که با یک تیر دو نشان بزنیم که در این صورت یک انسان مرده و یک انسان آزاد بهجا میماند. و از راه خشم دیوانهوار است که نفرینیان خاک میتوانند انسان شوند (همان: ۱۱۶).
https://www.tgoop.com/Minavash
BY میناوش

Share with your friend now:
tgoop.com/Minavash/1334