tgoop.com/Minavash/1234
Last Update:
📘درمان شوپنهاور
📝اروین یالوم
اروین دیوید یالوم، روانپزشک و نویسندۀ مشهور آمریکایی، در رمان «درمان شوپنهاور» نوشتن یک رمان خوب را یکی از بهترین کارهایی میداند که یک انسان میتواند در عمرش انجام دهد (یالوم، ۱۳۹۳: ۵۴۱). او در این کتاب نیز مانند رمان وقتی نیچه گریست، با زبانی سحرانگیز به معرفی اندیشههای پیچیدۀ فلسفی و رواندرمانی میپردازد.
دیوید یالوم در درمان شوپنهاور، فیلسوف معاصری به نام فیلیپ را، که فردی منزوی و به نوعی رونوشت آرتور شوپنهاور است، به تصویر میکشد که آرزو دارد با به کارگیری اندیشههای شوپنهاور به یک مشاور فلسفی بدل شود. او برای این منظور وارد گروه روانشناس مشهوری میشود که میخواهد به کمک اعضای گروه به فیلیپ بقبولاند آنچه حقیقتاً در رواندرمانی اهمیت دارد اندیشهها و بینشهای فلسفی نیست، بلکه این ارتباط انسانی است که به زندگی معنا میبخشد (همان: ۱۰۸).
شوپنهاورِ خشن، عبوس، خوددار، انعطافناپذیر، متکبر (همان: ۷۶) و بدبین آلمانی-لهستانی هیچ دوست صمیمی نداشت و همۀ عمر تنها زیست (همان: ۳۹۱-۵۴۸). او هفده ساله بود که پدرِ بازرگانش را به سبب خودکشی از دست داد (همان: ۹۹-۱۰۰) و از او میراثی کافی برایش به یادگار ماند (همان: ۲۰۰-۲۰۱). مادر هنرمندِ او نیز رماننویسی توانا و مشهور بود (همان: ۱۷۸-۱۷۹). هرچند اختلافات جدّی بین آن دو سبب شد تا آخر عمر مادرش، یعنی بیستوپنج سال، هرگز دیداری با یکدیگر نداشته باشند (همان: ۲۰۳).
استعداد زبانشناختیاش شگفتانگیز بود؛ آرتورِ پانزده ساله بر زبانهای آلمانی، فرانسوی و انگلیسی به خوبی مسلّط بود و ایتالیایی و اسپانیایی را هم در حدّ کاربردی میدانست. درنهایت هم بر تعداد زیادی از زبانهای باستانی و مدرن تسلّط یافت (همان: ۱۴۷-۱۴۸). او خود را نخبهای میپنداشت (همان: ۳۲۵) که در بین بیچارگانی مفلوک و حقیر زندگی میکند (همان: ۳۲۸). اشتهای فوقالعادهای داشت و اغلب غذای دو نفر را میخورد (همان: ۳۹۵). هرچند پس از ناهار به یک پیادهروی طولانی میرفت (همان: ۳۹۷).
شوپنهاور از اهمیت بنیادین سکس در زندگی و نقش حیاتی آن در رفتار انسانی سخن گفته است و بارها تأکید میکند که نیروی جنسی مقاومتناپذیر است (همان: ۲۹۵-۲۹۷). او هرگز ازدواج نکرد و همۀ فیلسوفان برجسته مانند افلاطون، دکارات، کانت، اسپینوزا و لایبنیتس را مجرّد میدانست، ولی از پاکدامنی و پرهیزکاری هم بهدور بود و در نیمۀ نخست زندگیاش از لحاظ جنسی بسیار فعّال بود (همان: ۲۹۳-۲۹۵).
او سخنان تندی دربارۀ زنان و پزشکان دارد: اغلب زنان و سنّت زناشویی را خوار میشمرد (همان: ۲۹۴). و یکبار هم گفته بود پزشکان دو دستخط دارند: به زحمت خوانا برای نوشتن نسخهها و روشن و خوانا برای نوشتن صورت حسابها (همان: ۳۹۷). شوپنهاور دوستدارِ بودا بود (همان: ۵۲۴) و نخستین فیلسوفی است که افکارش را بر بنیادی ملحدانه بنا کرد. او آشکارا و پرشور ماوراءالطبیعه را انکار کرد و موجودات غیرمادی را دروغین شمرد (همان: ۳۶۱).
نیچه بسیار از شوپنهاور آموخت و ابتدا با تحسین از او یاد کرد (همان: ۵۴۶) و او را نابغهای پویا و غمزده خواند (همان: ۹۱)، ولی بعدها با شور فراوان به او تاخت. نیچه و شوپنهاور شباهتهای فراوانی داشتند... با اینحال به دو نگرش کاملاً متضاد نسبت به زندگی رسیدند: نیچه زندگی را با آغوش باز پذیرفت و آن را جشن گرفت؛ شوپنهاورِ عبوس، بدبین شد و به نفی زندگی پرداخت (همان: ۵۴۶-۵۴۷).
شوپنهاور بر فروید نیز تأثیر بسزایی گذاشت (همان: ۱۱۷-۴۴۱) و تولستوی او را نابغهای به تمام معنی خواند (همان: ۹۱). هرچند در مقابل هگل هیچ شهرتی نداشت و در زمان حیاتش هیچ استقبالی از آثار وی نشد (همان: ۴۹۴). از اینرو او هگل را مبتذل، تهی، منزجرکننده، نفرتآور و شیّادی جاهل معرّفی نمود که با وقاحتی بیهمتا منظومهای از چرندیات احمقانه را تدوین کرده که پیروان مزدورش با عنوان خرَدِ جاودان به دنیا عرضه کردهاند (همان: ۴۲۹).
https://www.tgoop.com/Minavash
BY میناوش

Share with your friend now:
tgoop.com/Minavash/1234