tgoop.com/Minavash/1204
Last Update:
📘خیامی یا خیام
📝محمد محیططباطبایی
کتاب «خیامی یا خیام»، اثری مطوّل، غریب و فاقد منابع پژوهشی کامل است که در سال ۱۳۶۹ توسط محمد محیط طباطبایی نگاشته شد. کتابی دویستوهجده صفحهای که بخش عمدهای از مقالات و گفتارهای آن از سال ۱۳۱۲ تا ۱۳۵۷ در مطبوعات و مجامع مختلفی به چاپ رسید و حال آنکه نویسنده میتوانست آن را تنها در قالب یک مقاله منتشر کند.
محیططباطبایی معتقد است بنابر بسیاری از نوشتههای حکیم عمر خیامی و تصدیق برخی از ادیبان و مورّخان معاصر او مانند نظامی عروضی و ابوالحسن بیهقی نام این ریاضیدان نیشابوری با نسبت خیامی ذکر شده است و این فیلسوفِ خیامی با شاعرِ خیام یکی نبوده است. نظامی به شعر و شاعریِ خیامی اشارهای نکرده است (محیططباطبایی، ۱۳۷۰: ۱۰-۱۱)؛ لذا حکیم ریاضیدان، عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری، و شاعر فارسیگو، علی ابن خلف خیام بخارایی، دونفر هستند و در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم است که عماد کاتب اصفهانی، فخر رازی، نجمالدین رازی و عطار نیشابوری از جناب خیامی به نام خیام یاد کردهاند و خیامیِ ریاضیدان و فیلسوف را تبدیل به یک شاعر رباعیگو کردهاند و آن دو را یکنفر پنداشتهاند (همان: ۱۵-۲۴-۹۳).
مسعود خیام در قسمتی از کتاب «زار بر سر سبزه یا خیام و ترانهها» به مصاحبه با محمد محیططباطبایی پرداخته و از زبان او مینویسد:
مرحوم صادق هدایت، بسیار مهربان و نابغهای بالفطره و انسانی غیرمتعارف بود که با مینوی و فرزاد توی کافۀ لقانته سرِ یک میز مینشستند و زمین و زمان (خصوصاً ادیان، انبیاء و آخوندها) را مسخره میکردند... کفرگویی این سه نفر به ویژه هدایت که در واقع یک کافرِ قسم خورده بود در حدّ تحمّل هیچکس نبود... من دوست داشتم به جمع آنان بپیوندم و با آنان به بحثهای جدّی ادبی بپردازم و آنان را در مورد مسائل مذهبی از اشتباه در بیاورم اما مسخرهبازی آنان پایانناپذیر بود و آنها این کار را از صادق یاد گرفته بودند. همهچیز از جلسهای در منزل سعید نفیسی شروع شد. در آن جلسه تقیزاده و مینوی هم حضور داشتند. مینوی به تقیزاده بسیار اعتقاد داشت و تقیزاده برایش مثل امام بود. این جلسه در مورد خط فارسی بود. مینوی و تقیزاده طرفدار تغییر خط بودند. من به شدّت مخالف بودم و دلایل محکم داشتم. مینوی مانند یک حاکم مطلقالعنان نه تنها حاضر نمیشد به حرفها و دلایل من گوش کند بلکه به شدّت و به وقیحانهترین وضعی به من توهین کرد.
بعد از آن جلسه من تا مدّتها ناراحت بودم و به خود میپیچیدم و نمیدانستم چگونه باید تلافی کنم. من مترصّد فرصت بودم تا اینکه خدای تبارک و تعالی اسباب این کار را هم مانند هر کار دیگری فراهم کرد و سال بعد نوروزنامۀ مینوی چاپ شد... مینوی بسیار حسود بود و کبر و غرور داشت و باید او را مالاند. من مالاندمش. حاصل کارش را بیاعتبار کردم. من کاری به کار خیام نداشتم. شاعر من سعدی و مولوی بود. اما برای زدن توی دهن مینوی مجبور شدم خیام را هم بزنم. اما خدا گواه است که من نمیخواستم خیام را دراز کنم... من از اینجا شروع کردم اما در اینجا توقف نکردم و بعدش در پرتو تحقیقاتم به واقع به وجود دو خیام معتقد شدم (خیام، ۱۳۷۵: ۱۳۰ الی۱۵۱).
منابع:
_ محیططباطبایی، محمد، ۱۳۷۰، خیامی یا خیام، تهران، ققنوس.
_ خیام، مسعود، ۱۳۷۵، زار بر سر سبزه یا خیام و ترانهها، بیجا، بینا.
https://www.tgoop.com/Minavash
BY میناوش

Share with your friend now:
tgoop.com/Minavash/1204