tgoop.com/Jaryaann/6686
Last Update:
▫️پرده
ونسان مونتی گفته بود: ایران چهرۀ خود را به مسافرِ گذاری آسان نشان نمیدهد و کوههایش بدون گذر از صافی در عکس ظاهر نمیشود.¹
هیچ منظرهای سحرانگیزتر از رشتهای سپیدار که بر کنار باریکهآبی قد راست کردهاند و برگهایشان با نسیم ملایمی متموج میشود نیست. چه چیزی این صحنه را جذابتر میکند؛ گذار نور از لابلای شاخسارها که همچون صافیای خشونتِ آفتاب را به لطفِ سایه و روشن تبدیل میکند.
به زیباییای که از پس پرده ادراک میشد و چشم را نمیزد «لطف» میگفتند. شرط لطیف شدن گذر کردن از صافیهایی است: اُرُسی آفتاب را صاف میکرد و به لطفِ نور اجازۀ عبور میداد. بادگیر باد را الک میکرد؛ باد خشن و خشک وقتی از صافی بادگیر میگذشت نسیمی لطیف و مرطوب شده بود.
لطف زیباییای است عصّاری شده؛ توفیرِ لطیف با زیبا، فرق گلاب با گل است.² لطف پیامی است از آنسوی پرده: نامرئی ولی اثرگذار. همچون عطرِ گل که مرموز و پردهنشین ولی نافذ است.³ لطف تعریقِ آب بر سطح کوزه است؛ آن سهمی از گوارایی که مستوری را تاب نیاورده⁴ و از ظریفترین منافذ به بیرون سرک کشیده.
زیباییِ بینقاب فتنهانگیز و عربدهجوست: همچون آفتاب ایران. زیبایی یوسفی است خونریز.⁵ زیبا منفعل نیست: صیاد است و ناوکانداز. پس باید حائلی میان دیده و زیبایی ایجاد کرد. میبایست «زیبایی» را به «لطف» دگرگون کرد.
تدبیر قدما برای ایمن شدن از زیبایی، «پرده گذاشتن» بود؛ تا دیده معلق شده و خیال به کار افتد. پردهای بر دیده کشیده میشد تا پردهای در خیال کنار رود: پس این پردهای بود آشکارکننده و نه پوشاننده: پردهای از نور.⁶ مثل پردهای که در هنگامۀ عروسی بر درگاهِ بیتالعروس میآویختند: «خرّمتر از بهار چین و نفیستر از شعار دین».⁷ نقوشِ این پرده تزئین نبود، تراوشاتِ لطفِ نگارِ نشسته در پسِ آن بود. عاشق فراتر از زلف و عارض و خال، مفتون این لطیفۀ نهانی میشد.⁸
سعدی هم شعرش را گذاشتنِ پردهای بر چهرۀ زیبارویی فریبکار میداند:⁹ او فهمیده بود که «دم زدنِ» پرتوی حُسن از پسِ پرده هم آتش به عالم میزند،¹⁰ چه رسد به تجلیِ تام و تمام آن!
هنر قرار نیست زیبایی بیافریند یا آن را برجستهتر کند! گویی هنر باید حائلی باشد میان ما و زیبایی: تا زیبایی تحملپذیر شود.¹¹ هنر کفر زلفی است بر مشعلِ چهرهای.¹² هنر تدارک جام است برای آفتاب و جامه است برای حور.¹³ لطفِ هنر برحذر داشتن ما از هجمۀ زیبایی است:
ای که بر ماه از خطِ مشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایهای بر آفتاب انداختی (حافظ)
✍🏼 #الناز_نجفی
معمار، پژوهشگر و فرهنگدوست
پینوشتها:
¹ ونسان مونتی (شرقشناس، نویسنده و وابسته نظامی سفارت فرانسه در زمان دکتر مصدق) کتاب «از پرس به ایران: سیر و سفر معنوی»
² در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پردهنشین باشد (حافظ)
³ هر چه لطیفترست پنهانترست اما قوت و نفوذش بیشتر است. (فیه مافیه)
⁴ پریرو تاب مستوری ندارد
ببندی در ز روزن سر برآرد (جامی)
⁵ ملامتگوی بیحاصل ترنج از دست نشناسد
در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی (سعدی)
⁶ زانک هفتصد پرده دارد نور حق
پردههای نور دان چندین طبق (مثنوی)
⁷ نظامی سمرقندی، چهارمقاله
⁸ لطیفهایست نهانی که عشق ازو خیزد
که نام آن نه لبِ لعل و خط زنگاریست (حافظ)
⁹ نه صورتیست مزخرف عبارت سعدی
چنانکه بر در گرمابه میکند نقاش
که برقعیست مرصع به لعل و مروارید
فروگذاشته بر روی شاهد جماش
¹⁰ در ازل پرتوی حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد (حافظ)
¹¹ هست از پسِ پرده گفتگوی من و تو
چو پرده درافتد نه تو مانی و نه من (خیام)
¹² کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگین دل
از پیاش مشعلی از چهره بر افروخته بود (حافظ)
¹³ تو با این حسن نتوانی که روی از خلق درپوشی
که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی (سعدی)
🔗 منبع: حظّیات: درباره ذوق ایرانی
#هنر_ایرانی
@Jaryaann
BY جریانـ

Share with your friend now:
tgoop.com/Jaryaann/6686