Warning: mkdir(): No space left on device in /var/www/tgoop/post.php on line 37

Warning: file_put_contents(aCache/aDaily/post/FreeInternetMaster4/--): Failed to open stream: No such file or directory in /var/www/tgoop/post.php on line 50
نت رایگان 𝑴𝒂𝒔𝒕𝒆𝒓⚡@FreeInternetMaster4 P.5786
FREEINTERNETMASTER4 Telegram 5786
آرزو : ازجایم بلند شدم به مشکل خوده به سرک رساندم بلاخره تکسی گرفته و پیش خانه پایین شدیم پیش ازی که داخل خانه شویم به افرا گفتم
آرزو : افرا لطفاً خوده عادی بیگی نباید کسی خبر شوه لطفاً
افرا : سیس ینگه اگر خوده عادی گرفته بتانم
با افرا یکجای داخل حویلی شدیم که خاله عایشه منتظر ما بود...

بازی های روزگار🍂
نویسنده : گُم نام
قسمت : چهل و هفتم

عایشه : بچیم چرا اقدر دیر کدین خیرتی خو بود شما که اقدر نا وقت کدین فکر مه به هزار راه رفت که خدای ناخواسته کدام گپ نشده باشه سر تان
آرزو : اجازه ندادم که افرا چیزی بگویه چون ترسیده بود گفتم خرابی نکنه و خاله عایشه سر ما شکی نشه یک نفس عمیق کشیدم و عادی به خاله عایشه گفتم
— خاله عایشه تشویش نکنین امروز امتحان داشتیم و یاد ما رفت که بر شما بگوییم باز... باز موبایل افرا هم چارج خلاص کده بود مه از خوده نبورده بودم از همو خاطر زود تکسی گرفته آمدیم تا دگه هم به تشویش نشین میبخشین دگه تکرار نمیشه خاله عایشه
عایشه : بچیم مقصد دگه دفه اگر ناوقت می آمدین ما ره خبر کنین ده ای شرایط که شما از خانه میرین بیرون دلم ناآرام میباشه تا که میایین
افرا : صحی است مادر جان دگه تکرار نمیشه مه میرم اتاقم که لباسهای مه تبدیل کنم
آرزو : افرا داخل رفت و مه هم از پشتش داخل شدم پایم زیاد درد داشت به مشکل از زینه ها بالا شده و داخل اتاقم رفتم دستکول مه یک گوشه مانده و سر تخت شیشتم پای مه دیدم که هم پندیده بود و هم کبود شده بود مه هم از ترس امروز و هم از درد پای گریه داشتم به طرف کف دستم دیدم که خون شده بود به طرف کمک های اولیه رفتم و با الکول کف دست مه پاک کدم که سوزش اش زیاد شد از جایم بلند شده رفتم سر تخت ولی نمیفهمیدم که چی رقم کنم تا درد پایم آرام شوه به خاله عایشه هم چیزی گفته نمیتانستم
دروازه باز شد زود پای مه پنهان کدم ولی دیدم که افرا بود
افرا : ینگه پایت چی رقم شد کو ببینم درد داره؟
آرزو : افرا پایم زیااد درد داره چی کنم آرام شوه اگر دردش ای رقم دوام کنه مره میکشه
افرا به پایم دیده گفت
افرا : آرزو به مادرم بگویم که پایت افگار شده تا برت یک چیز جور کده به پایت بزنه خدای ناخواسته چیزی نشه
آرزو : نی نی افرا لطفاً به کسی چیزی نگو اصلا خوده عادی بیگی نمیخوایم کسی خبر شده و جگر خون شوه از واقعه امروز هم به کسی چیزی نگو چون میترسم الطاف خبر شده و دگه مره کورس نمانه
افرا : تا حالی هیچ چیز ره مه از خانه پنهان نکدیم ینگه خدا کنه که هیچ کس خبر نشه
آرزو : اگر مه و تو نگوییم هیچ کس خبر نمیشه
افرا : اففف ینگه هر چی میکنم هر طرف میرم واقعه امروز یادم نمیره وقتی یادم میایه جانم به لرزه میشه اگر فرار نمیکدیم‌ و ماره گیر میکدن چی
آرزو : افرا هر چی بود تیر شد لطفاً دگه یاد نکو
خودت خو میفهمی که یکبار دگه هم سر مه همتو یک گپ شده بود ولی او وقت تنها بودم ده حالی که مه هیچ گناه نداشتم و ناحق محروم شدم و از همی خاطر برت میگم لطفاً به کسی چیزی نگو خصوصاً به الطاف چون اگر خبر شوه دگه مره اجازه نخاد بته که کورس برم....تنها مره نی تره هم نمیمانه
ده حال گفتن ای گپا بودم که دروازه باز شد و الطاف داخل شد وارخطا پای مه پنهان کدم مه و افرا به طرف یکی دگه خود دیدیم که الطاف از گپ های ما خبر نشده باشه چطو که امروز وقت آمده بود؟؟ چطو پهنتون نرفته؟
الطاف یکبار طرف مه و یکبار طرف افرا دیده گفت
الطاف : خیرت خو است چرا مجرم ها واری خوده گرفتین نی که سلام تان ره قورت کدین چی بلا
افرا : سلام لالا جان
آرزو : سلام
الطاف : علیکم سلام
افرا : آرزو مه میرم پایین که حالی پدرم میایه غذا تیار کنم تو همینجه استراحت کو...یعنی بشین باز پسان بیا
آرزو :  الطاف عجیب غریب به طرف مه و افرا دید افرا رفت و الطاف نزدیکم آمد
الطاف : آرزو کدام گپی شده؟
آرزو : نی چرا چی گپ باید شوه؟
الطاف : چیزی نی مگم تو و افرا یک رقم مشکوک میزنین
آرزو : نی چیزی نشده بین خود قصه داشتیم البت همتو ده فکرت آمده
الطاف : شاید یعنی خدا کنه همتو باشه
آرزو : الطاف از الماری لباس گرفته و به طرف حمام رفت....
باید فکر مه طرف پایم بگیرم چون الطاف بسیار هوشیار است اندک ترین عکس العمل از خود نشان بتم سرم میفهمه که کدام گپ شده حالی که کمی مشکوک شده خو بیخی
الطاف از حمام بیرون شد و میرفت پایین که طرف مه دیده گفت
الطاف : آرزو پایین نمیری؟
آرزو : سر مه بلند کده گفتم
— چی ... میرم میرم بریم
از جایم بلند شدم پایم درد داشت ولی دردشه قورت میکدم که الطاف سرم نفهمه نزدیک زینه شده بودم پیش خود گفتم حالی از اقدر زینه کی پایین شوه.....افففف
👍1



tgoop.com/FreeInternetMaster4/5786
Create:
Last Update:

آرزو : ازجایم بلند شدم به مشکل خوده به سرک رساندم بلاخره تکسی گرفته و پیش خانه پایین شدیم پیش ازی که داخل خانه شویم به افرا گفتم
آرزو : افرا لطفاً خوده عادی بیگی نباید کسی خبر شوه لطفاً
افرا : سیس ینگه اگر خوده عادی گرفته بتانم
با افرا یکجای داخل حویلی شدیم که خاله عایشه منتظر ما بود...

بازی های روزگار🍂
نویسنده : گُم نام
قسمت : چهل و هفتم

عایشه : بچیم چرا اقدر دیر کدین خیرتی خو بود شما که اقدر نا وقت کدین فکر مه به هزار راه رفت که خدای ناخواسته کدام گپ نشده باشه سر تان
آرزو : اجازه ندادم که افرا چیزی بگویه چون ترسیده بود گفتم خرابی نکنه و خاله عایشه سر ما شکی نشه یک نفس عمیق کشیدم و عادی به خاله عایشه گفتم
— خاله عایشه تشویش نکنین امروز امتحان داشتیم و یاد ما رفت که بر شما بگوییم باز... باز موبایل افرا هم چارج خلاص کده بود مه از خوده نبورده بودم از همو خاطر زود تکسی گرفته آمدیم تا دگه هم به تشویش نشین میبخشین دگه تکرار نمیشه خاله عایشه
عایشه : بچیم مقصد دگه دفه اگر ناوقت می آمدین ما ره خبر کنین ده ای شرایط که شما از خانه میرین بیرون دلم ناآرام میباشه تا که میایین
افرا : صحی است مادر جان دگه تکرار نمیشه مه میرم اتاقم که لباسهای مه تبدیل کنم
آرزو : افرا داخل رفت و مه هم از پشتش داخل شدم پایم زیاد درد داشت به مشکل از زینه ها بالا شده و داخل اتاقم رفتم دستکول مه یک گوشه مانده و سر تخت شیشتم پای مه دیدم که هم پندیده بود و هم کبود شده بود مه هم از ترس امروز و هم از درد پای گریه داشتم به طرف کف دستم دیدم که خون شده بود به طرف کمک های اولیه رفتم و با الکول کف دست مه پاک کدم که سوزش اش زیاد شد از جایم بلند شده رفتم سر تخت ولی نمیفهمیدم که چی رقم کنم تا درد پایم آرام شوه به خاله عایشه هم چیزی گفته نمیتانستم
دروازه باز شد زود پای مه پنهان کدم ولی دیدم که افرا بود
افرا : ینگه پایت چی رقم شد کو ببینم درد داره؟
آرزو : افرا پایم زیااد درد داره چی کنم آرام شوه اگر دردش ای رقم دوام کنه مره میکشه
افرا به پایم دیده گفت
افرا : آرزو به مادرم بگویم که پایت افگار شده تا برت یک چیز جور کده به پایت بزنه خدای ناخواسته چیزی نشه
آرزو : نی نی افرا لطفاً به کسی چیزی نگو اصلا خوده عادی بیگی نمیخوایم کسی خبر شده و جگر خون شوه از واقعه امروز هم به کسی چیزی نگو چون میترسم الطاف خبر شده و دگه مره کورس نمانه
افرا : تا حالی هیچ چیز ره مه از خانه پنهان نکدیم ینگه خدا کنه که هیچ کس خبر نشه
آرزو : اگر مه و تو نگوییم هیچ کس خبر نمیشه
افرا : اففف ینگه هر چی میکنم هر طرف میرم واقعه امروز یادم نمیره وقتی یادم میایه جانم به لرزه میشه اگر فرار نمیکدیم‌ و ماره گیر میکدن چی
آرزو : افرا هر چی بود تیر شد لطفاً دگه یاد نکو
خودت خو میفهمی که یکبار دگه هم سر مه همتو یک گپ شده بود ولی او وقت تنها بودم ده حالی که مه هیچ گناه نداشتم و ناحق محروم شدم و از همی خاطر برت میگم لطفاً به کسی چیزی نگو خصوصاً به الطاف چون اگر خبر شوه دگه مره اجازه نخاد بته که کورس برم....تنها مره نی تره هم نمیمانه
ده حال گفتن ای گپا بودم که دروازه باز شد و الطاف داخل شد وارخطا پای مه پنهان کدم مه و افرا به طرف یکی دگه خود دیدیم که الطاف از گپ های ما خبر نشده باشه چطو که امروز وقت آمده بود؟؟ چطو پهنتون نرفته؟
الطاف یکبار طرف مه و یکبار طرف افرا دیده گفت
الطاف : خیرت خو است چرا مجرم ها واری خوده گرفتین نی که سلام تان ره قورت کدین چی بلا
افرا : سلام لالا جان
آرزو : سلام
الطاف : علیکم سلام
افرا : آرزو مه میرم پایین که حالی پدرم میایه غذا تیار کنم تو همینجه استراحت کو...یعنی بشین باز پسان بیا
آرزو :  الطاف عجیب غریب به طرف مه و افرا دید افرا رفت و الطاف نزدیکم آمد
الطاف : آرزو کدام گپی شده؟
آرزو : نی چرا چی گپ باید شوه؟
الطاف : چیزی نی مگم تو و افرا یک رقم مشکوک میزنین
آرزو : نی چیزی نشده بین خود قصه داشتیم البت همتو ده فکرت آمده
الطاف : شاید یعنی خدا کنه همتو باشه
آرزو : الطاف از الماری لباس گرفته و به طرف حمام رفت....
باید فکر مه طرف پایم بگیرم چون الطاف بسیار هوشیار است اندک ترین عکس العمل از خود نشان بتم سرم میفهمه که کدام گپ شده حالی که کمی مشکوک شده خو بیخی
الطاف از حمام بیرون شد و میرفت پایین که طرف مه دیده گفت
الطاف : آرزو پایین نمیری؟
آرزو : سر مه بلند کده گفتم
— چی ... میرم میرم بریم
از جایم بلند شدم پایم درد داشت ولی دردشه قورت میکدم که الطاف سرم نفهمه نزدیک زینه شده بودم پیش خود گفتم حالی از اقدر زینه کی پایین شوه.....افففف

BY نت رایگان 𝑴𝒂𝒔𝒕𝒆𝒓⚡


Share with your friend now:
tgoop.com/FreeInternetMaster4/5786

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Over 33,000 people sent out over 1,000 doxxing messages in the group. Although the administrators tried to delete all of the messages, the posting speed was far too much for them to keep up. Read now Add the logo from your device. Adjust the visible area of your image. Congratulations! Now your Telegram channel has a face Click “Save”.! Members can post their voice notes of themselves screaming. Interestingly, the group doesn’t allow to post anything else which might lead to an instant ban. As of now, there are more than 330 members in the group. Developing social channels based on exchanging a single message isn’t exactly new, of course. Back in 2014, the “Yo” app was launched with the sole purpose of enabling users to send each other the greeting “Yo.”
from us


Telegram نت رایگان 𝑴𝒂𝒔𝒕𝒆𝒓⚡
FROM American