tgoop.com/FreeInternetMaster4/5726
Last Update:
کاش پدرم برشان بگویه که نی هنوز وقت است و مه از دیدن دخترم سیر نشدیم یک چند وقت دگه هم بانین پیش ما باشه...
و چی فکر پوچ ناممکن چون اگر دوستت میداشت هیچ وقت کار که به میل دلت نبود انجام نمیداد حتی نمیماند همرای کسی که خوش نیستی نامزاد شوی و او وقت هم ای گپ ها نمی بودن ولی نی هر گپی که کاکا شریف بگویه پدرم به دو دیده قبول میکنه و میفهمم اگر گپ عروسی یاد شوه پدرم راستاً قبول خاد کد
خیلی خسته بودم سر مه به روی زمین ماندم که نمیفهمم چی وقت چشم هایم بسته شده و مره خواب بورد......
از خواب بیدار شدم دیدم که هوا تاریک است و صدای پدرم شان از صالون میایه باز به فکر اتفاقات امروز شدم و دلم گرفت رفتم لباسهای مه تبدیل کدم و از اتاق بیرون شدم و به صالون رفتم که دیدم پدرم شان آمدن ولی عمر تا هنوز هم خانه نامده بود متوجه شدم که مادرم نیست دوباره بیرون شده رفتم آشپزخانه که مصروف آشپزی بود پیش دروازه استاد شدم میخواستم برم از پشت بغلش کده صورت شه ببوسم و ازش معذرت خواهی کنم ولی پاهایم یاریم نکد اصلاً توان روبرو شدن همرای مادر مه نداشتم با او گپ های که برش زدم.....دوباره عقب رفته و به اتاقم رفتم هنوز هیچ گپ نشده بود غذا خورده شد ظرف هاره ششته چای دم کده آمدم خانه که به پدرم زنگ آمد
دلم لرزید میفهمیدم که کاکا شریف است و الطاف همه گپ هاره به پدرش گفته و همتو هم شد بلی کاکاشریف بود
عظیم : سلام سلام شریف خان کجا استی حالی دگه کارت خلاص شد یک احوال هم نمیگیری ههههه
آرزو : کاکا شریف پشت تلیفون کدام چیزی گفت که پدرم باز هم خنده کد
عظیم : شوخی کدم شریف خانمت اولادهایت ده خانه همه گی خوب استن؟
شریف : ........
عظیم : خو شکر از ما هم همگی خوب استن شکر خوب است همینجه شیشته سلام میگه خیرت خو بود شریف جان؟
شریف : .......؟
عظیم : ها خانه استم مگم گپ چی است
شریف : .......؟
آرزو : نمیفهمم کاکا شریف به پدرم چی گفت که پدرم جدی شده گفت
عظیم : ها خانه استیم بخیر بیایین
آرزو : پدرم تلیفون ره قطع کد که مادرم پرسید
عزیزه : خیرتی خو است عظیم خان چی گپ شده شریف بیدر چی میگفت؟
عظیم : مه هم نمیفهمم همقدر گفت بخاطر گپ عروسی میاییم پرسان هم کدم گفت وقتی آمدیم میگم فکر کنم قصد دارن عروسی ره بگیرن ولی چرا اقدر عجله
بی بی جان : ده همی زمستان مردم چی میگه که جبر بود ده ای وقت
عظیم : مچم مادر جان باش بیایین که چی گپ است
آرزو : مادرم طرف مه دیده سر تکان داده چیزی نگفت
آرزو : و مه دوباره ترس به سراغم آمد طرف پدرم دیدم که به فکر رفته.....الطاف بلاخره کار دل خوده کدی بیزو به همی آرزو بودی
امیر : ای چی رقمش است پدر بخدا همرای ای یک دانه دخترت دیوانه شدیم از وقتی نامزاد شده همی گپ عروسی و شیرینی خوری است هیچ خلاص نمیشه خوب است که خوار چند دانه نداشتم بیزو ده ای شرایط اقدر بودن دختر ده خانه به درد نمیخوره همی هم بخیر عروسی کده بره
آرزو : پیش خود گفتم دختر دار شدن کسی به دست خودش نیست باز دختر نعمت خانه است ولی شما قدرشه نمیفهمین خدا دیده شما ره که دگه خواهر نداشتین چون اگر میبود روزگار شه هم مثل مه میکدین خوب است که نبود و تنها مه بدبخت ماندیم خلاص کاش مه هم نمیبودم....
بازی های روزگار🍂
قسمت : سی و دوم
(الطاف)
بعد ازی که آرزو ره پیش خانه پایین کدم مه هم مستقیم رفتم خانه
موتر ره پیش دروازه استاد کده خانه رفتم نو بالا میرفتم که افرا از پشت مره صدا کد ولی حوصله هیچ چیز نبود صدا زدن شه نادیده گرفته بالا رفتم و دروازه ره محکم زدم سر تخت شیشته و موهایمه چنگ زدم چند دقه همتو شیشته بودم که دروازه باز شد هیچ سر مه بلند نکدم تا ببینم کی است
عایشه : الطاف....بچیم خوب استی جان مادر؟
الطاف : مادرم بود که نگرانم شده بالا آمده بود خیلی شکسته شده بودم ، از گپهای که آرزو برم زده بود و حتی از دست بلند کدن سر آرزو پشیمان بودم سر مه بلند کده طرف مادرم دیده گفتم
— خوب نیستم مادر جان اصلاً خوب نیستم
مادرم آمده پهلوی مه شیشت و دست نوازش به سرم کشیده گفت
عایشه : چی شده بچیم ده ای چند روز متوجه استم که جگرخون استی چی مشکل داری که آزارت میته همرای آرزو مشکل داری؟
الطاف : ده خانه همه گی خبر بود که عاشق آرزو استم دگه تاقت نتانسته به مادرم گفتم
— مادر امروز ناخواسته دستم سر آرزو بلند شد غیر ازو آرزو همرای مه خوش نیست هر چی کدم نشد مادر ، نتانستم قلب شه به دست بیارم اصلاً از مه نفرت داره و ای کارش سخت مره عذاب میته
عایشه : خانه شان رفته بودی؟
الطاف : نی مادر همرایش بیرون رفته بودم خواستم کمی ساعتش تیر شوه اما مره عصبانی کده بین ما گفتگو شد مه هم نفهمیدم چی رقم دستم سرش بلند شد.....مادر آرزو از مه نفرت داره و با ای کارم دگه حتی نخاد طرفم دیده و مره ببخشه ولی مه بدون آرزو نمیتانم مادر
BY نت رایگان 𝑴𝒂𝒔𝒕𝒆𝒓⚡
Share with your friend now:
tgoop.com/FreeInternetMaster4/5726
