در خصوص مسئله ارتباط با حیوانات و خصوصن مسئله پرهیز از گوشتخواری نزد صوفیه، مقاله دکتر نصرالله پورجوادی، که تا جاییکه میدانم خود ایشان نیز گیاهخوارند، با عنوان پرهیز از گوشتخواری در تصوف، مقاله نسبتن مختصر و مفیدی است که خلاصهای از مقاله ایشان را به همراه اصل مقاله در اینجا قرار میدهم:
🖌 گیاهخواری در شرع اسلامی هیچگاه یک امر مشهور نبوده است و احادیثی در گوشتخواری پیامبر هست. هرچند پیامبر محبوبترین غذاها را غذاهای گیاهی میداند ولی در احادیث ديگر گوشت را سید خوراکها میداند.
در کل حکایتهای گوناگون و بسیاری در گوشتخواری مشایخ و صوفیان میتوان یافت که چون شرع گوشتخواری را مجاز دانسته بوده اینان نیز از شرع پیروی میکردند. (صص ۳۹-۴۰)
دلایل پرهیز از گوشتخواری صوفیان
اما به رغم همه اینها، گیاهخواری نزد مشایخ و صوفیه نیز وجود داشته است. صوفیان مباحث مربوط به خوراک را در ضمن آداب غذاخوری و ریاضت نفس مطرح کردهاند. و خوراک را، از جمله گوشت، تنها به قدر ضرورت مجاز میدانستند و گیاهخواری و پرهیز از گوشتخواری را برای تزکیه نفس لازم میدانستهاند. (مثال: ابوطالب مکی در رساله قوت القلوب یا امام محمد غزالی در احیا علوم الدین و کیمیای سعادت)
صوفیان و زاهدان در اوایل اسلام به خصوص از گوشت به شدت پرهیز میکردند و در خوراکشان به نان و خرما و قدری سبزی و از نوشیدنی ها نیز تنها به آب اکتفا میکردند. اینها بسیار متاثر از سبک زندگی راهبان مسیحی در میان رودان و شامات در پرهیز از گوشتخواری بودند که بدان تنحّس میگفتند. این سبک زندگی حتی به اصحاب صفّه نیز منسوب است.
در موارد بسیاری پرهیز از گوشتخواری و ریاضت کشیدن راه و روش بزرگان و اولیا دانسته میشده که هرکسی از عهده آن نمیتواند برآید و در اینصورت توصیه میشده که کم خوردن گوشت و پرهیز از مداومت در گوشتخواری حداقل به عنوان راهی جایگزین انتخاب گردد. (صص ۴۳-۴۴)
تنها فرقهای از صوفیان که به صورت آیینی و نظاممند گوشتخواری نمیکردند فرقهای بودند از صوفیان شیعی مذهب در کوفه به نام عبدکیّه که خوردن گوشت را در زمان غیبت امام حرام میدانستند.
بسیاری از صوفیان و پارسایان نیز به دلایل شخصی ترک گوشتخواری کرده و گیاهخواری پیشه میکردند.
(صص ۴۴-۴۸)
از دلایل گوناگون دیگر در پرهیز از گوشتخواری میتوان به دوری از تنعم یا تجمل اشاره کرد زیرا گوشت کالایی گرانقیمت محسوب میشده است.
(ص ۴۷)
یا دلیل دیگر شبههناک بودن یا گمان بر حرام بودن گوشت بوده است.
(صص ۴۷-۴۸)
زهد و چله نشینی نیز از دیگر دلایل بر پرهیز از گوشتخواری نزد بسیاری از صوفیان بوده است، و تنها خوردن چربی گیاهی را مجاز میدانستند. البته نزد برخی از صوفیان، پرهیز از گوشتخواری موقتی و تنها محدود به مدت زمان چله نشینی ایشان نبوده و حتی تا پایان عمرشان نیز ادامه مییافته است.
(صص ۴۸-۴۹)
اما فرقهای همچون کبرویّه، پیروان شیخ نجمالدین رازی (کبری)، گوشتخواری را در زمان چلهنشینی نیز مجاز میدانستند و نخوردن چربی حیوانی را برای مغز یا دِماغ مضر میدانستند. علاوه بر این، ظاهرن علت دیگر آن، حدیثی از قول امام علی بوده است که نخوردن گوشت بیش از چهل روز را عامل بدخلقی میدانستند.
(ص ۵۰)
با وجود همه اینها، مشایخی بودند که به این گفتهها باوری نداشتند و به راه و طریقت خود میرفتند. به عنوان مثال، مالک دینار گفته است: "ندانم معنی این سخن را که هرکه چهل روز گوشت نخورد عقل او نقصان گیرد. و من بیست سال است گوشت نخوردهام و عقلم در زیادت است".
(ص۵۱)
انتقاد از گیاهخواری صوفیان به عنوان عملی غیر اسلامی
از آنجائیکه گوشتخواری در اسلام مجاز و مشروع تلقی میشده، پرهیز از گوشتخواری امری غیراسلامی لحاظ میشده است و عمومن به رهبانیت مسیحی نسبت داده میشد (هرچند مانویت نیز میتواند منبع دیگری از تأثیرپذیری پرهیز از گوشتخواری بوده باشد که مطابق آن خوردن گوشت برای طبقه موبدان مانوی حرام بوده است). بر همین اساس، بودند صوفیان و مشایخی که هرازچندگاهی در انظار مردم اقدام به گوشتخواری میکردند تا مبادا متهم به خروج از شرع گردند اما در خلوت از خوردن گوشت پرهیز میکردند. در مجموع، انتقاد اصلی متشرعین به گیاهخواری صوفیان لحاظ کردن آن به عنوان عملی غیر اسلامی بوده است و عمومن نیز به ماجرای عثمان بن مظعون از صحابه پیامبر استناد میکنند که راه و روش زهد در پیش گرفته بود و گوشت نمیخورد و کم میخوابید و با همسرش نزدیکی نمیکرد. تا اینکه ابوبکر و عثمان و سلمان فارسی و علی و ابوذر و مقداد نیز بدو پیوستند. و زمانیکه پیامبر از این کار آنها مطلع شد آنها را از این کار برحذر داشت با این گفته که من برای رهبانیت مبعوث نشدهام.
(صص ۵۱-۵۵)
ادامه در فرسته بعدی⬇️
@BeKhodnotes
🖌 گیاهخواری در شرع اسلامی هیچگاه یک امر مشهور نبوده است و احادیثی در گوشتخواری پیامبر هست. هرچند پیامبر محبوبترین غذاها را غذاهای گیاهی میداند ولی در احادیث ديگر گوشت را سید خوراکها میداند.
در کل حکایتهای گوناگون و بسیاری در گوشتخواری مشایخ و صوفیان میتوان یافت که چون شرع گوشتخواری را مجاز دانسته بوده اینان نیز از شرع پیروی میکردند. (صص ۳۹-۴۰)
دلایل پرهیز از گوشتخواری صوفیان
اما به رغم همه اینها، گیاهخواری نزد مشایخ و صوفیه نیز وجود داشته است. صوفیان مباحث مربوط به خوراک را در ضمن آداب غذاخوری و ریاضت نفس مطرح کردهاند. و خوراک را، از جمله گوشت، تنها به قدر ضرورت مجاز میدانستند و گیاهخواری و پرهیز از گوشتخواری را برای تزکیه نفس لازم میدانستهاند. (مثال: ابوطالب مکی در رساله قوت القلوب یا امام محمد غزالی در احیا علوم الدین و کیمیای سعادت)
صوفیان و زاهدان در اوایل اسلام به خصوص از گوشت به شدت پرهیز میکردند و در خوراکشان به نان و خرما و قدری سبزی و از نوشیدنی ها نیز تنها به آب اکتفا میکردند. اینها بسیار متاثر از سبک زندگی راهبان مسیحی در میان رودان و شامات در پرهیز از گوشتخواری بودند که بدان تنحّس میگفتند. این سبک زندگی حتی به اصحاب صفّه نیز منسوب است.
در موارد بسیاری پرهیز از گوشتخواری و ریاضت کشیدن راه و روش بزرگان و اولیا دانسته میشده که هرکسی از عهده آن نمیتواند برآید و در اینصورت توصیه میشده که کم خوردن گوشت و پرهیز از مداومت در گوشتخواری حداقل به عنوان راهی جایگزین انتخاب گردد. (صص ۴۳-۴۴)
تنها فرقهای از صوفیان که به صورت آیینی و نظاممند گوشتخواری نمیکردند فرقهای بودند از صوفیان شیعی مذهب در کوفه به نام عبدکیّه که خوردن گوشت را در زمان غیبت امام حرام میدانستند.
بسیاری از صوفیان و پارسایان نیز به دلایل شخصی ترک گوشتخواری کرده و گیاهخواری پیشه میکردند.
(صص ۴۴-۴۸)
از دلایل گوناگون دیگر در پرهیز از گوشتخواری میتوان به دوری از تنعم یا تجمل اشاره کرد زیرا گوشت کالایی گرانقیمت محسوب میشده است.
(ص ۴۷)
یا دلیل دیگر شبههناک بودن یا گمان بر حرام بودن گوشت بوده است.
(صص ۴۷-۴۸)
زهد و چله نشینی نیز از دیگر دلایل بر پرهیز از گوشتخواری نزد بسیاری از صوفیان بوده است، و تنها خوردن چربی گیاهی را مجاز میدانستند. البته نزد برخی از صوفیان، پرهیز از گوشتخواری موقتی و تنها محدود به مدت زمان چله نشینی ایشان نبوده و حتی تا پایان عمرشان نیز ادامه مییافته است.
(صص ۴۸-۴۹)
اما فرقهای همچون کبرویّه، پیروان شیخ نجمالدین رازی (کبری)، گوشتخواری را در زمان چلهنشینی نیز مجاز میدانستند و نخوردن چربی حیوانی را برای مغز یا دِماغ مضر میدانستند. علاوه بر این، ظاهرن علت دیگر آن، حدیثی از قول امام علی بوده است که نخوردن گوشت بیش از چهل روز را عامل بدخلقی میدانستند.
(ص ۵۰)
با وجود همه اینها، مشایخی بودند که به این گفتهها باوری نداشتند و به راه و طریقت خود میرفتند. به عنوان مثال، مالک دینار گفته است: "ندانم معنی این سخن را که هرکه چهل روز گوشت نخورد عقل او نقصان گیرد. و من بیست سال است گوشت نخوردهام و عقلم در زیادت است".
(ص۵۱)
انتقاد از گیاهخواری صوفیان به عنوان عملی غیر اسلامی
از آنجائیکه گوشتخواری در اسلام مجاز و مشروع تلقی میشده، پرهیز از گوشتخواری امری غیراسلامی لحاظ میشده است و عمومن به رهبانیت مسیحی نسبت داده میشد (هرچند مانویت نیز میتواند منبع دیگری از تأثیرپذیری پرهیز از گوشتخواری بوده باشد که مطابق آن خوردن گوشت برای طبقه موبدان مانوی حرام بوده است). بر همین اساس، بودند صوفیان و مشایخی که هرازچندگاهی در انظار مردم اقدام به گوشتخواری میکردند تا مبادا متهم به خروج از شرع گردند اما در خلوت از خوردن گوشت پرهیز میکردند. در مجموع، انتقاد اصلی متشرعین به گیاهخواری صوفیان لحاظ کردن آن به عنوان عملی غیر اسلامی بوده است و عمومن نیز به ماجرای عثمان بن مظعون از صحابه پیامبر استناد میکنند که راه و روش زهد در پیش گرفته بود و گوشت نمیخورد و کم میخوابید و با همسرش نزدیکی نمیکرد. تا اینکه ابوبکر و عثمان و سلمان فارسی و علی و ابوذر و مقداد نیز بدو پیوستند. و زمانیکه پیامبر از این کار آنها مطلع شد آنها را از این کار برحذر داشت با این گفته که من برای رهبانیت مبعوث نشدهام.
(صص ۵۱-۵۵)
ادامه در فرسته بعدی⬇️
@BeKhodnotes
ادامه فرسته پیشین
گیاهخواری روش اولیا و اَبدال
به رغم همه اینها، کم نبودند صوفیان و مشایخی که گیاهخواری و پرهیز از گوشتخواری را روش خود پیشه کرده و آنرا روش و طریقت اولیا و ابدال میدانستند، چه ابدال و اولیا الله نمیتوانند آزار و مزاحمتی برای موجودات دیگر داشته باشند.
شیخ عبدالکبیر یمنی، خواجه عبدالله انصاری، شیخ احمد رفاعی، بایزید بسطامی و بسیاری دیگر را میتوان در این میان نام برد.
به عنوان مثال، احساس شفقت شیخ عبدالکبیر یمنی را نسبت به جانوران در این سخن لطیف که از او نقل کردهاند می توان دید: "مرا عجب میآید از مردم که حیوان را که دو چشم دارد و در ایشان مینگرد کارد بر گلوی وی مینهند و وی را میکشند و گوشت او را بر آتش میگردانند و میخورند."
یا شیخ احمد رفاعی هیچ جانوری را نمی کشت و مریدانش را حتی از کشتن ملخ و شپش منع می کرد. می گویند که روزی گربه ای روی آستینش خوابیده بود و شیخ می خواست نماز بخواند. گربه را بیدار نکرد. آستینش را برید و به نماز ایستاد. پس از این که نمازش تمام شد و دید گربه خودش از آنجا رفته است، آستین را مجددا به لباس خویش دوخت. روزی دیگر شیخ در هوای سرد وضو می ساخت. پشه ای روی ساعدش نشست و او مدتها دست خود را بی حرکت نگاه داشت. چون یکی از یارانش به پیش آمد و پشه را پراند، شیخ گفت که" چه کار داشتی که او را ترساندی و باعث شدی بگریزد؟ او داشت رزق خود را از دست من می مکید."
(صص ۵۶-۵۹)
@BeKhodnotes
گیاهخواری روش اولیا و اَبدال
به رغم همه اینها، کم نبودند صوفیان و مشایخی که گیاهخواری و پرهیز از گوشتخواری را روش خود پیشه کرده و آنرا روش و طریقت اولیا و ابدال میدانستند، چه ابدال و اولیا الله نمیتوانند آزار و مزاحمتی برای موجودات دیگر داشته باشند.
شیخ عبدالکبیر یمنی، خواجه عبدالله انصاری، شیخ احمد رفاعی، بایزید بسطامی و بسیاری دیگر را میتوان در این میان نام برد.
به عنوان مثال، احساس شفقت شیخ عبدالکبیر یمنی را نسبت به جانوران در این سخن لطیف که از او نقل کردهاند می توان دید: "مرا عجب میآید از مردم که حیوان را که دو چشم دارد و در ایشان مینگرد کارد بر گلوی وی مینهند و وی را میکشند و گوشت او را بر آتش میگردانند و میخورند."
یا شیخ احمد رفاعی هیچ جانوری را نمی کشت و مریدانش را حتی از کشتن ملخ و شپش منع می کرد. می گویند که روزی گربه ای روی آستینش خوابیده بود و شیخ می خواست نماز بخواند. گربه را بیدار نکرد. آستینش را برید و به نماز ایستاد. پس از این که نمازش تمام شد و دید گربه خودش از آنجا رفته است، آستین را مجددا به لباس خویش دوخت. روزی دیگر شیخ در هوای سرد وضو می ساخت. پشه ای روی ساعدش نشست و او مدتها دست خود را بی حرکت نگاه داشت. چون یکی از یارانش به پیش آمد و پشه را پراند، شیخ گفت که" چه کار داشتی که او را ترساندی و باعث شدی بگریزد؟ او داشت رزق خود را از دست من می مکید."
(صص ۵۶-۵۹)
@BeKhodnotes
Forwarded from @litera999کتابخانهوموزه
20140318100116-9564-32.pdf
404.8 KB
Shavarani (1).pdf
333.4 KB
نویسنده این مقاله با عنوان ارزش جانوران در نگاه صوفیان، هم تلاش کرده است حکایات صوفیان در ارتباط با گونههای جانوری را گردآوری و دستهبندی کند.
از متن مقاله:
حسن بصری وقتی سگی دید و گفت: الهی مرا بدین سگ برگیر. پرسیدند: تو بهتری یا سگ؟ گفت: اگر از عذاب خدا خلاص یابم من بهتر باشم والا به عزت و جلال خدای که او از صد چون من به. (ص۲۱۲)
شیخ ابوعبدالله خفیف شیرازی هرگز چنین خشمگین نشده بود ﺧـﻮد وﻗﺘـﯽ ﮐﻪ ﭘﺎدﺷﺎه دﺳﺘﻮر داده ﺑﻮد ﺳﮕﺎن ﺷﻬﺮ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﻮﻧﺪ. ﭘﺲ ﺧﻠﻖ ﺑﻪ دﻧﺒﺎل ﺳﮕﺎن رﻓﺘﻨﺪ و ﺟﻤﻠﻪ ﻣﯽ ﮐﺸﺘﻨﺪ. ﺳﮕﯽ ﺑﺪوﯾﺪ و در ﻣﺴﺠﺪ ﺷﯿﺦ ﭘﻨﺎه ﮔﺮﻓﺖ. ﺷﺨﺼﯽ دﻧﺒﺎﻟﺶ آﻣﺪ ﺗﺎ او را ﺑﮑﺸﺪ. ﺷﯿﺦ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ و ﺑﻪ او ﮔﻔﺖ اﮔﺮ دﺳﺖ از اﯾﻦ ﮐﺎر ﻧﮑﺸﯿﺪ، ﯾﮏ ﺳﺠﺪه ﺑـﻪ اخلاص ﺑﮑﻨﻢ ﺗﺎ ﯾﮑﯽ از ﺷﻤﺎ زﻧﺪه ﻧﻤﺎﻧﺪ. آن ﻣﺮد ﺳﭙﺎﻫﯽ ﺧﻮﻓﻨﺎك ﺷﺪ و ﺑـﻪ ﭘـﺎي ﺷـﯿﺦ اﻓﺘﺎد و ﺗﻮﺑﻪ ﮐﺮد و ﺻﻮﻓﯽ ﺷﺪ و ﺟﺎﻣﮥ ﻣﺮﻗﻊ ﭘﻮﺷﯿﺪ و ﺑﻪ ﻣﮑﻪ رﻓﺖ و ﮐﺲ ﻧﺪاﻧﺴـﺖ ﮐـﻪ ﺣﺎل وي ﭼﻪ ﺷﺪ. (ص۲۲۰)
ارزش جانوران در نگاه صوفیان
نویسنده: مسعود شاورانی
@BeKhodnotes
از متن مقاله:
حسن بصری وقتی سگی دید و گفت: الهی مرا بدین سگ برگیر. پرسیدند: تو بهتری یا سگ؟ گفت: اگر از عذاب خدا خلاص یابم من بهتر باشم والا به عزت و جلال خدای که او از صد چون من به. (ص۲۱۲)
شیخ ابوعبدالله خفیف شیرازی هرگز چنین خشمگین نشده بود ﺧـﻮد وﻗﺘـﯽ ﮐﻪ ﭘﺎدﺷﺎه دﺳﺘﻮر داده ﺑﻮد ﺳﮕﺎن ﺷﻬﺮ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﻮﻧﺪ. ﭘﺲ ﺧﻠﻖ ﺑﻪ دﻧﺒﺎل ﺳﮕﺎن رﻓﺘﻨﺪ و ﺟﻤﻠﻪ ﻣﯽ ﮐﺸﺘﻨﺪ. ﺳﮕﯽ ﺑﺪوﯾﺪ و در ﻣﺴﺠﺪ ﺷﯿﺦ ﭘﻨﺎه ﮔﺮﻓﺖ. ﺷﺨﺼﯽ دﻧﺒﺎﻟﺶ آﻣﺪ ﺗﺎ او را ﺑﮑﺸﺪ. ﺷﯿﺦ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ و ﺑﻪ او ﮔﻔﺖ اﮔﺮ دﺳﺖ از اﯾﻦ ﮐﺎر ﻧﮑﺸﯿﺪ، ﯾﮏ ﺳﺠﺪه ﺑـﻪ اخلاص ﺑﮑﻨﻢ ﺗﺎ ﯾﮑﯽ از ﺷﻤﺎ زﻧﺪه ﻧﻤﺎﻧﺪ. آن ﻣﺮد ﺳﭙﺎﻫﯽ ﺧﻮﻓﻨﺎك ﺷﺪ و ﺑـﻪ ﭘـﺎي ﺷـﯿﺦ اﻓﺘﺎد و ﺗﻮﺑﻪ ﮐﺮد و ﺻﻮﻓﯽ ﺷﺪ و ﺟﺎﻣﮥ ﻣﺮﻗﻊ ﭘﻮﺷﯿﺪ و ﺑﻪ ﻣﮑﻪ رﻓﺖ و ﮐﺲ ﻧﺪاﻧﺴـﺖ ﮐـﻪ ﺣﺎل وي ﭼﻪ ﺷﺪ. (ص۲۲۰)
ارزش جانوران در نگاه صوفیان
نویسنده: مسعود شاورانی
@BeKhodnotes
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
از آن به که کشور به دشمن دهیم! میخواهید بدانید چطور اسکندر امپراتوری هخامنشی، اعراب امپراتوری ساسانی، و افغانها امپراتوری صفوی را در هم شکستند؟ به وضعیت فعلی و واکنشها، چه در داخل و یا خارج، نسبت به حمله احتمالی اسرائیل به کشورمان نگاه کنید: یعنی افرادی…
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from منطق و فلسفه و کلام
🔹فخررازی:
لذتهای حسی چیزی نیستند مگر دور ساختن درد و رنج. این نشان میدهد که این حالاتی که آنها را لذت میپنداریم در حقیقت لذت نیستند بلکه صرفاً دور ساختن درد و رنج است.
🔻آرتور شوپنهاور:
pleasure is never anything more than the absence of pain
لذت چیزی بیش از نبود درد نیست.
رسالهی فخررازی در باب لذتها
@safsat
لذتهای حسی چیزی نیستند مگر دور ساختن درد و رنج. این نشان میدهد که این حالاتی که آنها را لذت میپنداریم در حقیقت لذت نیستند بلکه صرفاً دور ساختن درد و رنج است.
🔻آرتور شوپنهاور:
pleasure is never anything more than the absence of pain
لذت چیزی بیش از نبود درد نیست.
رسالهی فخررازی در باب لذتها
@safsat
تمایز میان عالِم، حکیم و عارف از نظر پیر هرات خواجه عبدالله انصاری:
عالِم فرود از سخن خویش است،
[یا تنها اهل نظر است و عامِل به علمش نیست]
حکیم با سخن خویش است برابر،
[یا میان نظر و عملش فاصلهای نیست]
و عارف و محقق ورای سخن خویش است
[در مقام عمل بسیار فراتر از آنچیزی است که در مقام نظر مینماید]
@BeKhodnotes
عالِم فرود از سخن خویش است،
[یا تنها اهل نظر است و عامِل به علمش نیست]
حکیم با سخن خویش است برابر،
[یا میان نظر و عملش فاصلهای نیست]
و عارف و محقق ورای سخن خویش است
[در مقام عمل بسیار فراتر از آنچیزی است که در مقام نظر مینماید]
@BeKhodnotes
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
سگ
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
پیشکش به هم میهنانی ارجمند که تازه به «دژنپشت» پیوستهاند.
از میان هزاران جاندار گوناگون از چرنده، پرنده و خزنده، سگ اهلیترین است و دارای صفات بسیار پسندیده، و بیشتر و زودتر از هر جاندار با آدمی خو میگیرد. سگ که امروز در کوچه و خیابان و بیابان ایران رها و بی پناه میگردد، با دست و پا و چشم زخمی، از کشاکش روزگار چنین شده.
سگ، یار آدمی بوده و هست. در نزدایرانیان باستان حقوق سگ بسیار بوده و خود را مکلف میدانستهاند حقوق او را رعایت کنند.
مطالب در باره فضایل این جانور مهربان و وفادار بسیار است. این جا سخنی چند آورده میشود تا ارج او به یادها آورده شود. شاید آنان که سگ میآزارند دریابند چه گناهی از ایشان سر میزند:
۱. سگ در زبان پهلوی و در فرس هخامنشی «اسپک» است. نام آبادیهایی چون «اسپکه» در ایرانشهر، و «اسپاخ» در پیرامون بیرجند از همین واژه گرفته شده و ای بسا در زمانهایی که از آن بیخبریم این آبادیها جای پروردن سگهایی بوده. داروی گیاهی به نام «اسفخنگور/ اسپکانگور» هم که به زبان عرب «عنبالکلب» است، نام اسپک دارد، یعنی انگور سگان.
۲. در دین ایرانی همه جانوران سودمند مورد نوازش و مهر هستند. سگ برابر با اسپ و اشتر و گاو و گوسفند دانسته شده و به نگاهداری او فرمان داده شده است.
۳. گواه از دینکرد:
خداوند سگ باید در سرمای زمستان برای او جای گرم و آتش فراهم کند. اگر سگی بیمار شود خداوندش باید برایش بیطار بیاورد. مراقبت در زادوولد سگ از کارهای نیک است.
۴. گواه از اوستا. وندیداد:
یکی از پنج گناه بزرگ آن است که کسی به سگ استخوان درشت دهد که در گلویش گیر کند یا دندانش بشکند، یا خوراک داغ دهد که پوزهاش بسوزد، یا سگی را که تازه زاییده بزند یا بر او بخروشد.
گناه خوراک ندادن به سگ شکاری برابر است با گناه خوراک ندادن به مهمانی پارسا.
سزای کسی که سگ رمه را چنان بزند که جان بسپارد هشتصد تازیانه است. سزای کشتن سگ خانگی هفتصد، و سزای کشتن سگ شکاری پانصد تازیانه است.
اگر کسی سگ را بکشد روانش در روز پسین بنالد، و روان هیچکس به فریادش نرسد.
آفریدگار، سگ را غیرتمند بیافرید و هوشیار، با چیز کم خشنود است، زودرنج است، برای نگهبانی از دیگر چهارپایان میجنگد، بیدار و سبک خواب است، شبگرد است، و خان و مان خداوندش را نگاهبان است. خدمتگزار است و بیگانه آزار، بازیگوش است و چون کودکان میجهد.
۵. گواه از ارداویرافنامه:
در دوزخ مردی دیدم که ددان او را میدریدند. نان برایشان میریخت و نگاه نمیکردند و او را میدریدند. به من گفته شد که این مرد آن کس است که در زندگی خوراک از سگ دریغ میکرد و سگها را آزار میداد.
۶. گواه از سد در:
از فروتنان کسی فروتنتر از سگ نیست و نان دادن بدو ثواب دارد.
اگر سگی خفته دیدید آهسته گام بردارید تا بیدارش نکنید.
این بهری است از ارج سگ در نزد ایرانیان.
از اقوام دنیا، کسی اندازه ایرانیان به جانوران غمخواری نکرده است. مهربانی به جانداران، و به ویژه به سگ، رسم نیاکانی ماست.
ـ با بهره از «فرهنگ ایران باستان».
استاد ابراهیم پورداوود.
https://www.tgoop.com/dejnepesht4000
سگ
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
پیشکش به هم میهنانی ارجمند که تازه به «دژنپشت» پیوستهاند.
از میان هزاران جاندار گوناگون از چرنده، پرنده و خزنده، سگ اهلیترین است و دارای صفات بسیار پسندیده، و بیشتر و زودتر از هر جاندار با آدمی خو میگیرد. سگ که امروز در کوچه و خیابان و بیابان ایران رها و بی پناه میگردد، با دست و پا و چشم زخمی، از کشاکش روزگار چنین شده.
سگ، یار آدمی بوده و هست. در نزدایرانیان باستان حقوق سگ بسیار بوده و خود را مکلف میدانستهاند حقوق او را رعایت کنند.
مطالب در باره فضایل این جانور مهربان و وفادار بسیار است. این جا سخنی چند آورده میشود تا ارج او به یادها آورده شود. شاید آنان که سگ میآزارند دریابند چه گناهی از ایشان سر میزند:
۱. سگ در زبان پهلوی و در فرس هخامنشی «اسپک» است. نام آبادیهایی چون «اسپکه» در ایرانشهر، و «اسپاخ» در پیرامون بیرجند از همین واژه گرفته شده و ای بسا در زمانهایی که از آن بیخبریم این آبادیها جای پروردن سگهایی بوده. داروی گیاهی به نام «اسفخنگور/ اسپکانگور» هم که به زبان عرب «عنبالکلب» است، نام اسپک دارد، یعنی انگور سگان.
۲. در دین ایرانی همه جانوران سودمند مورد نوازش و مهر هستند. سگ برابر با اسپ و اشتر و گاو و گوسفند دانسته شده و به نگاهداری او فرمان داده شده است.
۳. گواه از دینکرد:
خداوند سگ باید در سرمای زمستان برای او جای گرم و آتش فراهم کند. اگر سگی بیمار شود خداوندش باید برایش بیطار بیاورد. مراقبت در زادوولد سگ از کارهای نیک است.
۴. گواه از اوستا. وندیداد:
یکی از پنج گناه بزرگ آن است که کسی به سگ استخوان درشت دهد که در گلویش گیر کند یا دندانش بشکند، یا خوراک داغ دهد که پوزهاش بسوزد، یا سگی را که تازه زاییده بزند یا بر او بخروشد.
گناه خوراک ندادن به سگ شکاری برابر است با گناه خوراک ندادن به مهمانی پارسا.
سزای کسی که سگ رمه را چنان بزند که جان بسپارد هشتصد تازیانه است. سزای کشتن سگ خانگی هفتصد، و سزای کشتن سگ شکاری پانصد تازیانه است.
اگر کسی سگ را بکشد روانش در روز پسین بنالد، و روان هیچکس به فریادش نرسد.
آفریدگار، سگ را غیرتمند بیافرید و هوشیار، با چیز کم خشنود است، زودرنج است، برای نگهبانی از دیگر چهارپایان میجنگد، بیدار و سبک خواب است، شبگرد است، و خان و مان خداوندش را نگاهبان است. خدمتگزار است و بیگانه آزار، بازیگوش است و چون کودکان میجهد.
۵. گواه از ارداویرافنامه:
در دوزخ مردی دیدم که ددان او را میدریدند. نان برایشان میریخت و نگاه نمیکردند و او را میدریدند. به من گفته شد که این مرد آن کس است که در زندگی خوراک از سگ دریغ میکرد و سگها را آزار میداد.
۶. گواه از سد در:
از فروتنان کسی فروتنتر از سگ نیست و نان دادن بدو ثواب دارد.
اگر سگی خفته دیدید آهسته گام بردارید تا بیدارش نکنید.
این بهری است از ارج سگ در نزد ایرانیان.
از اقوام دنیا، کسی اندازه ایرانیان به جانوران غمخواری نکرده است. مهربانی به جانداران، و به ویژه به سگ، رسم نیاکانی ماست.
ـ با بهره از «فرهنگ ایران باستان».
استاد ابراهیم پورداوود.
https://www.tgoop.com/dejnepesht4000
Telegram
دژنپشت
دژنپشت،
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
درباره ابوالعباس ایرانشهری
ابوالعباس ایرانشهری، فیلسوف، ستارهشناس، ریاضیدان، طبیعیدان، و مورخ دین در قرن سوم هجری، اهل نیشابور بوده که با نام ایرانشهر نیز شناخته میشده است.
طبق گفته ناصرخسرو در زادالمسافرین، او معلم محمد ابن زکریای رازی بوده، و ابوریحان بیرونی نیز که او را دانشمندی معتمد میدانسته، از او در رابطه با پدیده خورشیدگرفتگی سال ۲۵۹ هجری یاد میکند.
طبق گفته ابوالمعالی نویسنده کتاب بیان الادیان، او خود را پیامبری میدانست با کتابی که آنرا جایگزین قرآن میدانسته که توسط فرشتهای بنام هستی به او وحی شده است. به گفته ابوریحان بیرونی، ایرانشهری به وحدت همه ادیان باور داشته و تفاوت ادیان را ناشی از اغراض طرفداران این دینها میدانسته است. همچنین او میگفته که خدا در روزهای نوروز و مهرگان با نور و ظلمت پیمان بسته، که احتمالن نشان از تأثیرپذیری او از آیین زُروانی بوده است.
به گفته ناصرخسرو در زادالمسافرین، ایرانشهری آموزههای فلسفی خود را در قالب مفاهیم دینی در کتابهای: کتاب جلیل و کتاب اثیر بیان داشته بود و مردم را به سوی دین راستین و یکتاپرستی و توحید هدایت میکرد. به باور او، چون خدا قدیم است و صانع، زمانی نبوده است که او را صنع و خلقتی نبوده باشد. پس خلقت قدیم است. و چون خلقت نیازمند ماده است، ماده نیز قدیم است. و از آنجاییکه ماده همواره در ظرف مکان است، مکان نیز قدیم است. او میگفته که زمان، دهر (جهان) و مدت نامهایی هستند از جوهری یکسان. زمان به عنوان جوهر رونده و بیقرار نشانه علم خداست، همچنانکه مکان نشانه قدرت او، حرکت نشانه فعل او، و جسم نشانه توانمندی اوست و هرکدام از این نشانهها سرمدی و نامتناهی اند. خلاء، که مکان مطلق است، قدرت خداست، قدرتی بارز که دربرگیرنده همه مقدورات است.
ایرانشهری به هیچ دین رایجی در زمان خود باور نداشت و معتقد به دین برساخته خود بود. وی نویسنده چندین کتاب به عربی و فارسی بود که همه از میان رفتهاند و برخی از آنها اشارهوار توسط بیرونی و ناصرخسرو مورد اشاره قرار گرفتهاند. آثاری همچون: مسائل الطبیعه، مقالات، جلیل، اثیر.
طبق گفته بیرونی، وی محققی معتمد بود که گزارشهای موثقی از یهودیت، مسیحیت، و تورات و اناجیل بدست داده بود، و همچنین توصیفات موثقی از مانویان و آموزههای ایشان، هرچند روایتهای وی از ادیان هند و آیینهای شمنی از حد مطلوب فاصله داشتهاند.
به فرض ملاحظات تاییدی کسانی همچون بیرونی و ناصرخسرو درباره ابوالعباس ایرانشهری، جای شگفتی است که چرا به ندرت میتوان از ایرانشهری در منابع بعدی اثری دید، ازجمله زکریای رازی که شاگرد او بوده است، و مطابق نظر ناصرخسرو از ایدههای او به شکلی تحریف شده استفاده میکرد تا وانمود کند که اندیشههای نو خود اوست. این گمانهزنی نیز محتمل است که منبع بسیاری از اطلاعات رازی درباره باورهای هندیان و فرقههایی همچون دَیصانیه، مُحمّره و منّانیه از ایرانشهری بوده باشد.
منبع: دانشنامه ایرانیکا (https://www.iranicaonline.org/articles/iransahri-abul-abbas-mohammad-b-mohammad)
برگردان: بهنام خداپناه
درباره ابوالعباس ایرانشهری این یادداشت آقای حسن انصاری نیز اطلاعات مفیدی بدست میدهد:
https://www.tgoop.com/azbarresihayetarikhi/8215
@BeKhodnotes
ابوالعباس ایرانشهری، فیلسوف، ستارهشناس، ریاضیدان، طبیعیدان، و مورخ دین در قرن سوم هجری، اهل نیشابور بوده که با نام ایرانشهر نیز شناخته میشده است.
طبق گفته ناصرخسرو در زادالمسافرین، او معلم محمد ابن زکریای رازی بوده، و ابوریحان بیرونی نیز که او را دانشمندی معتمد میدانسته، از او در رابطه با پدیده خورشیدگرفتگی سال ۲۵۹ هجری یاد میکند.
طبق گفته ابوالمعالی نویسنده کتاب بیان الادیان، او خود را پیامبری میدانست با کتابی که آنرا جایگزین قرآن میدانسته که توسط فرشتهای بنام هستی به او وحی شده است. به گفته ابوریحان بیرونی، ایرانشهری به وحدت همه ادیان باور داشته و تفاوت ادیان را ناشی از اغراض طرفداران این دینها میدانسته است. همچنین او میگفته که خدا در روزهای نوروز و مهرگان با نور و ظلمت پیمان بسته، که احتمالن نشان از تأثیرپذیری او از آیین زُروانی بوده است.
به گفته ناصرخسرو در زادالمسافرین، ایرانشهری آموزههای فلسفی خود را در قالب مفاهیم دینی در کتابهای: کتاب جلیل و کتاب اثیر بیان داشته بود و مردم را به سوی دین راستین و یکتاپرستی و توحید هدایت میکرد. به باور او، چون خدا قدیم است و صانع، زمانی نبوده است که او را صنع و خلقتی نبوده باشد. پس خلقت قدیم است. و چون خلقت نیازمند ماده است، ماده نیز قدیم است. و از آنجاییکه ماده همواره در ظرف مکان است، مکان نیز قدیم است. او میگفته که زمان، دهر (جهان) و مدت نامهایی هستند از جوهری یکسان. زمان به عنوان جوهر رونده و بیقرار نشانه علم خداست، همچنانکه مکان نشانه قدرت او، حرکت نشانه فعل او، و جسم نشانه توانمندی اوست و هرکدام از این نشانهها سرمدی و نامتناهی اند. خلاء، که مکان مطلق است، قدرت خداست، قدرتی بارز که دربرگیرنده همه مقدورات است.
ایرانشهری به هیچ دین رایجی در زمان خود باور نداشت و معتقد به دین برساخته خود بود. وی نویسنده چندین کتاب به عربی و فارسی بود که همه از میان رفتهاند و برخی از آنها اشارهوار توسط بیرونی و ناصرخسرو مورد اشاره قرار گرفتهاند. آثاری همچون: مسائل الطبیعه، مقالات، جلیل، اثیر.
طبق گفته بیرونی، وی محققی معتمد بود که گزارشهای موثقی از یهودیت، مسیحیت، و تورات و اناجیل بدست داده بود، و همچنین توصیفات موثقی از مانویان و آموزههای ایشان، هرچند روایتهای وی از ادیان هند و آیینهای شمنی از حد مطلوب فاصله داشتهاند.
به فرض ملاحظات تاییدی کسانی همچون بیرونی و ناصرخسرو درباره ابوالعباس ایرانشهری، جای شگفتی است که چرا به ندرت میتوان از ایرانشهری در منابع بعدی اثری دید، ازجمله زکریای رازی که شاگرد او بوده است، و مطابق نظر ناصرخسرو از ایدههای او به شکلی تحریف شده استفاده میکرد تا وانمود کند که اندیشههای نو خود اوست. این گمانهزنی نیز محتمل است که منبع بسیاری از اطلاعات رازی درباره باورهای هندیان و فرقههایی همچون دَیصانیه، مُحمّره و منّانیه از ایرانشهری بوده باشد.
منبع: دانشنامه ایرانیکا (https://www.iranicaonline.org/articles/iransahri-abul-abbas-mohammad-b-mohammad)
برگردان: بهنام خداپناه
درباره ابوالعباس ایرانشهری این یادداشت آقای حسن انصاری نیز اطلاعات مفیدی بدست میدهد:
https://www.tgoop.com/azbarresihayetarikhi/8215
@BeKhodnotes
www.iranicaonline.org
Welcome to Encyclopaedia Iranica
The Encyclopaedia Iranica is a comprehensive research tool dedicated to the study of Iranian civilization in the Middle East, the Caucasus, Central Asia, and the Indian subcontinent
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غربزدگی به روایت تصویر
بیچاره زبان فارسی که از طرفی گرفتار قشر مذهبی عربزده است و از طرف دیگر نیز گرفتار این قشر شیفته مدرنیته غربزده!
@BeKhodnotes
بیچاره زبان فارسی که از طرفی گرفتار قشر مذهبی عربزده است و از طرف دیگر نیز گرفتار این قشر شیفته مدرنیته غربزده!
@BeKhodnotes
شقیق بلخی وقتی به ابراهیم ادهم گفت که: «شما در معاش چگونه میکنید؟» گفت: «ما چون مییابیم شکر میکنیم، و چون نمییابیم صبر میکنیم.» شقیق گفت: «سگان خراسان هم چنین میکنند.» ابراهیم گفت: «پس شما چون میکنید؟» گفت: «ما چون یابیم ایثار کنیم، و چوننیابیم شکر کنیم.» ابراهیم ادهم بوسه بر سر وی داد و گفت: «استاد تویی.»
(طبقات الصوفیه، خواجه عبدالله انصاری ص. ۸۷)
این یعنی بیشتر ما انسانها از سگان که طریق صبر و رضا در پیش میگیرند نیز کمتریم. طریق ایثار و ازخودگذشتگی که جای خود دارد!
@BeKhodnotes
(طبقات الصوفیه، خواجه عبدالله انصاری ص. ۸۷)
این یعنی بیشتر ما انسانها از سگان که طریق صبر و رضا در پیش میگیرند نیز کمتریم. طریق ایثار و ازخودگذشتگی که جای خود دارد!
@BeKhodnotes
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
تمایز میان عالِم، حکیم و عارف از نظر پیر هرات خواجه عبدالله انصاری: عالِم فرود از سخن خویش است، [یا تنها اهل نظر است و عامِل به علمش نیست] حکیم با سخن خویش است برابر، [یا میان نظر و عملش فاصلهای نیست] و عارف و محقق ورای سخن خویش است [در مقام عمل بسیار فراتر…
آنكه از علم به علم راضى است مفتون است. علم سيرت راست و علمى كه ترا سيرتى ندهد فتنهى تو باشد. آگاهى [دانش و سواد] چه به كار كه با آن كاركرد نبود؟ آگاهى كه ترا به كار نايد ترا فتنه باشد.
1 - الهى، مرا بر آگاهى فرومگذار، كه آگاهى همه شغل است. و در دانش مبند، كه دانش همه درد است. و تا رهى به خود است [دانشی که در خدمت خود و نفس خود است]، جوى خشك و آهن سرد است.
(ذکر محمد بن منصور طوسی، طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری، صص ۲۸-۱۲۷)
@BeKhodnotes
1 - الهى، مرا بر آگاهى فرومگذار، كه آگاهى همه شغل است. و در دانش مبند، كه دانش همه درد است. و تا رهى به خود است [دانشی که در خدمت خود و نفس خود است]، جوى خشك و آهن سرد است.
(ذکر محمد بن منصور طوسی، طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری، صص ۲۸-۱۲۷)
@BeKhodnotes
ای کاش روزهداران اندکی به این توصیه شیخ علاءالدوله سمنانی عمل میکردند و بدین طریق در این مدت روزهداریشان کمی شفقت و مهربانی نسبت به گونههای دیگر را هم تمرین میکردند. مثلن کمتر گوشت و تخممرغ میخوردند و بجای تخم مرغهای ماشینی که در فرایندی خشن و غیرانسانی تولید میشود، تخممرغ بومی مصرف میکردند که به نسبت انسانیتر است!
(منبع تصویر پیوست: مصنفات فارسی علاءالدوله سمنانی، تصحیح نجیب مایل هروی، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۹، ص. ۵۲)
@BeKhodnotes
(منبع تصویر پیوست: مصنفات فارسی علاءالدوله سمنانی، تصحیح نجیب مایل هروی، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۹، ص. ۵۲)
@BeKhodnotes
روایت ژان شاردن، سیاح و بازرگان فرانسوی، از شهر اصفهان، یعنی پایتخت ایران صفوی، که در دوران صفویه به مدت نزدیک به ده سال در ایران ساکن بوده است جالب توجه است، خصوصن آنکه در مواردی به مقایسه با شهرهای آن زمان اروپا هم پرداخته است:
"بيشتر اين كوچهها بوسيلۀ بازارچههائى كه سقفشان پوشيده است قطع شده است. عيب بدتر اينكه هيچيك اين كوچهها سنگفرش نيست. وضع كوچههاى ديگر شهرهاى ايران نيز چنين است. امّا چون از يك رو هواى ايران گرم و خشك است، و از روى ديگر همۀ مردم، آن قسمت از كوچه را كه ديوار خانهشان در آنست هر بامداد و شامگاه جارو و آبپاشى مىكنند، كوچههاى آنها مثل كوچههاى شهرهاى ما پوشيده از خاك و كثافت نيست."
(سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، نشر توس، ص. ۱۳۹۶)
@BeKhodnotes
"بيشتر اين كوچهها بوسيلۀ بازارچههائى كه سقفشان پوشيده است قطع شده است. عيب بدتر اينكه هيچيك اين كوچهها سنگفرش نيست. وضع كوچههاى ديگر شهرهاى ايران نيز چنين است. امّا چون از يك رو هواى ايران گرم و خشك است، و از روى ديگر همۀ مردم، آن قسمت از كوچه را كه ديوار خانهشان در آنست هر بامداد و شامگاه جارو و آبپاشى مىكنند، كوچههاى آنها مثل كوچههاى شهرهاى ما پوشيده از خاك و كثافت نيست."
(سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، نشر توس، ص. ۱۳۹۶)
@BeKhodnotes
این روایت ژان شاردن از امنیت میدان شاه یا نقش جهان جالب توجه است. اینکه چگونه فروشندگان بار و کالاهای خود را در میدان در شب رها میکنند و از حفظ امنیت داراییشان خیالشان راحت است، چون از طرفی مجازات دزدی بسیار سنگین است و از طرف دیگر نیز، نگهبان مسئول حفظ امنیت کالاها باید پاسخگوی هرگونه دزدی احتمالی باشد.
مطلب جالب توجه دیگر نیز وجود روسپیخانهها در اصفهان پایتخت ایران صفوی است!
"اين ميدان بزرگ [میدان شاه/نقش جهان] در روزهاى برگزارى جشنها و عيدها و مراسم پذيرايى از سفيران كشورهاى خارجى از جمعيت خالى مىشود، اما در روزهاى ديگر مسگران، كهنهفروشان، خردهفروشان، پيشهوران و صنعتگران خردهپا، به سخن ديگر فروشندگان هر نوع كالا اعم از عرضهكنندگان هر نوع مواد خوراكى و چيزهاى ديگر در اين ميدان بساط پهن مىكنند. اين فروشندگان نخست حصير يا پاره فرشى روى زمين پهن مىكنند، چتر بزرگى كه بر روى پايهاى نصب شده و قابليت چرخاندن به هر طرف را دارد بالاى سر خود مىافرازند، يا پارچهاى پشمين و سياه روى پايهاى تعبيه مىكنند، و متاع يا ابزار حرفه خويش را روى حصير يا فرشى كه روى زمين گستردهاند پهن مىكنند. صاحبان كالا و ارباب حرف متاع و ابزار خود را شبها از ميدان بيرون نمىبرند بلكه آنها را يا در صندوقهايى جا مىدهند و به هم مىبندند يا در كيسۀ بزرگ، يا در چادرى جا مىدهند، و به صورت عدل يا لنگه بارى در مىآورند، روى آن طناب مىبندند و سپس اين عدلها يا لنگهها را با طناب به هم متصل مىكنند. در آخر كار روى صندوق يا بار خود را با چتر يا سايهبانشان مىپوشانند و بىآنكه كسى مسئول نگهبانى متاعشان باشد به خانهشان مىروند. اما بر اثر اين آسانگيرىها هرگز زيانى به ايشان نمىرسد، زيرا مجازات دزدى در ايران بسيار شديد است. افزون بر اين در تمام مدت شب گاهبهگاه پاسداران به ميدان سركشى مىكنند، و چون رئيس آنان مسئول هر چيز كه به هنگام شب گم شود مىباشد، ناچار بايد در حفظ مال مردم نهايت مراقبت را به جا آورند.نزديك غروب آفتاب بندبازان، حقهبازان، خيمهشببازان، معركهگيران و نقالانى كه به نظم يا نثر سخن ساز مىكنند، قصهپردازان، مسألهگوها در ميدان اجتماع مىكنند، و به هنرنمايى مىپردازند. زنان روسپى نيز چادرها برپامىدارند و در آن جمع مىشوند، و هر كه جوياى آنان باشد بدانجا مىرود، و دلخواه خويش را برمىگزيند."
(سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، نشر توس، جلد ۴، صص. ۲۹-۱۴۲۸)
@BeKhodnotes
مطلب جالب توجه دیگر نیز وجود روسپیخانهها در اصفهان پایتخت ایران صفوی است!
"اين ميدان بزرگ [میدان شاه/نقش جهان] در روزهاى برگزارى جشنها و عيدها و مراسم پذيرايى از سفيران كشورهاى خارجى از جمعيت خالى مىشود، اما در روزهاى ديگر مسگران، كهنهفروشان، خردهفروشان، پيشهوران و صنعتگران خردهپا، به سخن ديگر فروشندگان هر نوع كالا اعم از عرضهكنندگان هر نوع مواد خوراكى و چيزهاى ديگر در اين ميدان بساط پهن مىكنند. اين فروشندگان نخست حصير يا پاره فرشى روى زمين پهن مىكنند، چتر بزرگى كه بر روى پايهاى نصب شده و قابليت چرخاندن به هر طرف را دارد بالاى سر خود مىافرازند، يا پارچهاى پشمين و سياه روى پايهاى تعبيه مىكنند، و متاع يا ابزار حرفه خويش را روى حصير يا فرشى كه روى زمين گستردهاند پهن مىكنند. صاحبان كالا و ارباب حرف متاع و ابزار خود را شبها از ميدان بيرون نمىبرند بلكه آنها را يا در صندوقهايى جا مىدهند و به هم مىبندند يا در كيسۀ بزرگ، يا در چادرى جا مىدهند، و به صورت عدل يا لنگه بارى در مىآورند، روى آن طناب مىبندند و سپس اين عدلها يا لنگهها را با طناب به هم متصل مىكنند. در آخر كار روى صندوق يا بار خود را با چتر يا سايهبانشان مىپوشانند و بىآنكه كسى مسئول نگهبانى متاعشان باشد به خانهشان مىروند. اما بر اثر اين آسانگيرىها هرگز زيانى به ايشان نمىرسد، زيرا مجازات دزدى در ايران بسيار شديد است. افزون بر اين در تمام مدت شب گاهبهگاه پاسداران به ميدان سركشى مىكنند، و چون رئيس آنان مسئول هر چيز كه به هنگام شب گم شود مىباشد، ناچار بايد در حفظ مال مردم نهايت مراقبت را به جا آورند.نزديك غروب آفتاب بندبازان، حقهبازان، خيمهشببازان، معركهگيران و نقالانى كه به نظم يا نثر سخن ساز مىكنند، قصهپردازان، مسألهگوها در ميدان اجتماع مىكنند، و به هنرنمايى مىپردازند. زنان روسپى نيز چادرها برپامىدارند و در آن جمع مىشوند، و هر كه جوياى آنان باشد بدانجا مىرود، و دلخواه خويش را برمىگزيند."
(سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، نشر توس، جلد ۴، صص. ۲۹-۱۴۲۸)
@BeKhodnotes
"گويند كه معاويه سخت بردبار و حليم بوده است چنانكه روزى مردى جوان بوقت آن كه بار داده بود و همۀ بزرگان در پيش او حاضر بودند درآمد با جامۀ خلق و سلام كرد و در پيش او گستاخ بنشست و گفت «يا اميرالمومنين من امروز بمهمى آمدهام پيش تو، اگر وفا كنى تا بگويم.» معاويه گفت «هر چه ممكن گردد وفا كنم.» گفت: «بدان كه من مردى غريبم و زن ندارم و مادر تو شوى ندارد. او را بزنى بمن ده تا من با زن باشم و او با شوهر و ترا ثواب حاصل آيد.» معاويه گفت «تو مردى جوانى و او زنى پير است چنانكه در همۀ دهان او يك دندان نيست. تو او را بچه رغبت مىكنى؟» گفت «بدان كه شنيدهام كه او ک*نى بزرگ دارد و من ک*ن بزرگ را دوست مىدارم.» معاويه گفت «واللّٰه كه پدرم هم از جهت اين معنى بزنى كرد و بجز از اين هنرى نداشت. وليكن اين سخن با مادر بگويم، اگر رغبت كند هيچ كس بدين دلالگى از من اوليتر نيست.» و هيچ تغيرى در او نيامد و از جاى خويش نشد و همۀ مردمان اقرار دادند كه از او حليمتر نبود." (سیرالملوک/سیاست نامه، خواجه نظام الملک طوسی، صص. ۶۰-۱۵۹)
نمیدانم سازندگان سریال سعودی «معاويه» در این سریال اشارهای به این ماجرا کردهاند یا خیر! ؛)
@BeKhodnotes
نمیدانم سازندگان سریال سعودی «معاويه» در این سریال اشارهای به این ماجرا کردهاند یا خیر! ؛)
@BeKhodnotes
"شاه عباس بزرگ اين مسجد بزرگ و باشكوه را در اواخر قرن شانزدهم ميلادى بنا نهاد. ازاينرو مسجد شاه يا مسجد جامع عباسى مىنامند و آن به مثابه كاتدرال Cathedrale ما اروپاييان است. زمينى كه اين مسجد بزرگ روى آن بنا شده كشتزار خربزه، و از آن پيرزنى بوده و به فروختن آن به شاه رضا نمىشده، شاه براى اينكه مانع اين امر خير را از ميان بردارد، نيّت و هدف خود را به چند تن از روحانيان اظهار داشت، و آنان پير زن را چنان از مخالفت با فروختن زمين بيم دادند كه سرانجام رضا داد. مىگويند چون شاه عباس در ساختن مسجد شتاب داشت، و سنگ مرمر به اندازۀ نياز آماده نبود در اين انديشه شد مسجد جامع عتيق را كه بنايى بسيار محكم و زيبا و باشكوه است، و از مسجد شاه بزرگتر مىباشد خراب كند، و سنگهاى مرمر و ديگر مصالح آن را در ساختن مسجد به كار برد، اما پيش از آنكه اين نقشه به مرحلۀ عمل درآيد جمعى از ملايان خود را در پاى شاه افگندند و متضرعانه به او گفتند: بىگمان اعليحضرت بر اين آرزو و اميدند كه مسجدى كه مىخواهند بنا كنند نه تنها سالها و قرنها همچنان پايدار و بر دوام بماند؛ آيا باور نمىكنند بسا باشد پادشاهان آينده نيز بخواهند مسجدى بسازند، و براى اينكه زودتر به هدف خود برسند از شما سرمشق بگيرند و مسجدى را كه نياكانشان بنا كردهاند، و باشد كه قرنها همچنان پايدار بماند، ويران سازند."
(سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، نشر توس، جلد ۴، صص. ۳۶-۱۴۳۵)
ژان شاردن در اینجا به نکته بسیار جالب و مهمی اشاره میکند. در صورت صدق اين گفتههای وی، نقش روحانیون آن دوره در بنای مسجد شاه عباس و حفظ بنای مسجد جامع عتیق بسیار مهم بوده است. استدلال جالبی را نیز در برحذر داشتن شاه عباس از تخریب مسجد جامع عتیق مطرح کردهاند!
@BeKhodnotes
(سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، نشر توس، جلد ۴، صص. ۳۶-۱۴۳۵)
ژان شاردن در اینجا به نکته بسیار جالب و مهمی اشاره میکند. در صورت صدق اين گفتههای وی، نقش روحانیون آن دوره در بنای مسجد شاه عباس و حفظ بنای مسجد جامع عتیق بسیار مهم بوده است. استدلال جالبی را نیز در برحذر داشتن شاه عباس از تخریب مسجد جامع عتیق مطرح کردهاند!
@BeKhodnotes