شرمسار کردن درویش چشمچران و هیز
ماجرای این حکایت اسرارالتوحید، قصه درویشی است که به پسربچهای نظر داشته و اسباب رقص و سماع پسربچه را فراهم میکند تا از آن کامجویی کند. شیخ ابولقاسم قشیری از آن باخبر شده و درویش را جلوی همگان خوار میکند و میراندش.
شیخ ابوسعید از ماجرا باخبر میشود. در خانقاهِ او نیز ظاهرن درویشی بوده که به پسر جوان شیخ (بوطاهر) نظر داشته و بوسعید که آگاه بوده به رویش نمیآورده. اما ضیافتی برپا میکند و شیخ قشیری را نیز دعوت. شیخ به بوطاهر پسرش
میگوید نزد آن درویش برو شیرینی تعارفش کن نیمی خود خور و نیم دیگرش را در دهان درویش بگذار. آن درویش شستش خبردار میشود که بوسعید از حس او نسبت به پسرش خبرداشته. شرمسار مجلس را ترک میکند. بوسعید بار دیگر پسر را به دنبال درویش روانه میکند تا خدمتش کند. درویش که پسر را بار دیگر در پی خود میبیند، شرمساری کل وجودش را فرا میگیرد و سر به بیابان میگذارد.
بوسعید روبه شیخ قشیری میگوید: وقتی کسی را بتوان اینگونه غیرمستقیم شرمسار خطایش کرد که آبرویش در جمع ریخته نشود، چرا باید در میانه همگان خوار و ذلیلش داشت!
@BeKhodnotes
ماجرای این حکایت اسرارالتوحید، قصه درویشی است که به پسربچهای نظر داشته و اسباب رقص و سماع پسربچه را فراهم میکند تا از آن کامجویی کند. شیخ ابولقاسم قشیری از آن باخبر شده و درویش را جلوی همگان خوار میکند و میراندش.
شیخ ابوسعید از ماجرا باخبر میشود. در خانقاهِ او نیز ظاهرن درویشی بوده که به پسر جوان شیخ (بوطاهر) نظر داشته و بوسعید که آگاه بوده به رویش نمیآورده. اما ضیافتی برپا میکند و شیخ قشیری را نیز دعوت. شیخ به بوطاهر پسرش
میگوید نزد آن درویش برو شیرینی تعارفش کن نیمی خود خور و نیم دیگرش را در دهان درویش بگذار. آن درویش شستش خبردار میشود که بوسعید از حس او نسبت به پسرش خبرداشته. شرمسار مجلس را ترک میکند. بوسعید بار دیگر پسر را به دنبال درویش روانه میکند تا خدمتش کند. درویش که پسر را بار دیگر در پی خود میبیند، شرمساری کل وجودش را فرا میگیرد و سر به بیابان میگذارد.
بوسعید روبه شیخ قشیری میگوید: وقتی کسی را بتوان اینگونه غیرمستقیم شرمسار خطایش کرد که آبرویش در جمع ریخته نشود، چرا باید در میانه همگان خوار و ذلیلش داشت!
@BeKhodnotes
❤1👍1
tgoop.com/Bekhodnotes/963
Create:
Last Update:
Last Update:
شرمسار کردن درویش چشمچران و هیز
ماجرای این حکایت اسرارالتوحید، قصه درویشی است که به پسربچهای نظر داشته و اسباب رقص و سماع پسربچه را فراهم میکند تا از آن کامجویی کند. شیخ ابولقاسم قشیری از آن باخبر شده و درویش را جلوی همگان خوار میکند و میراندش.
شیخ ابوسعید از ماجرا باخبر میشود. در خانقاهِ او نیز ظاهرن درویشی بوده که به پسر جوان شیخ (بوطاهر) نظر داشته و بوسعید که آگاه بوده به رویش نمیآورده. اما ضیافتی برپا میکند و شیخ قشیری را نیز دعوت. شیخ به بوطاهر پسرش
میگوید نزد آن درویش برو شیرینی تعارفش کن نیمی خود خور و نیم دیگرش را در دهان درویش بگذار. آن درویش شستش خبردار میشود که بوسعید از حس او نسبت به پسرش خبرداشته. شرمسار مجلس را ترک میکند. بوسعید بار دیگر پسر را به دنبال درویش روانه میکند تا خدمتش کند. درویش که پسر را بار دیگر در پی خود میبیند، شرمساری کل وجودش را فرا میگیرد و سر به بیابان میگذارد.
بوسعید روبه شیخ قشیری میگوید: وقتی کسی را بتوان اینگونه غیرمستقیم شرمسار خطایش کرد که آبرویش در جمع ریخته نشود، چرا باید در میانه همگان خوار و ذلیلش داشت!
@BeKhodnotes
ماجرای این حکایت اسرارالتوحید، قصه درویشی است که به پسربچهای نظر داشته و اسباب رقص و سماع پسربچه را فراهم میکند تا از آن کامجویی کند. شیخ ابولقاسم قشیری از آن باخبر شده و درویش را جلوی همگان خوار میکند و میراندش.
شیخ ابوسعید از ماجرا باخبر میشود. در خانقاهِ او نیز ظاهرن درویشی بوده که به پسر جوان شیخ (بوطاهر) نظر داشته و بوسعید که آگاه بوده به رویش نمیآورده. اما ضیافتی برپا میکند و شیخ قشیری را نیز دعوت. شیخ به بوطاهر پسرش
میگوید نزد آن درویش برو شیرینی تعارفش کن نیمی خود خور و نیم دیگرش را در دهان درویش بگذار. آن درویش شستش خبردار میشود که بوسعید از حس او نسبت به پسرش خبرداشته. شرمسار مجلس را ترک میکند. بوسعید بار دیگر پسر را به دنبال درویش روانه میکند تا خدمتش کند. درویش که پسر را بار دیگر در پی خود میبیند، شرمساری کل وجودش را فرا میگیرد و سر به بیابان میگذارد.
بوسعید روبه شیخ قشیری میگوید: وقتی کسی را بتوان اینگونه غیرمستقیم شرمسار خطایش کرد که آبرویش در جمع ریخته نشود، چرا باید در میانه همگان خوار و ذلیلش داشت!
@BeKhodnotes
BY دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی


Share with your friend now:
tgoop.com/Bekhodnotes/963