tgoop.com/Bekhodnotes/947
Last Update:
حکایت بامزهای در اسرارالتوحید دیدم که به نوعی تیپیکال مراقبتگونه پدر و مادرهای ایرانی را حتی تا سنین بزرگسالی فرزندان در بیش از هزار سال پیش نشان میدهد.
ماجرا از این قرار است که بوسعید هر شب سحرگاه از خواب بیدار شده و منزل را ترک میکند. پدر بوسعید کنجکاو و البته نگران میشود که مبادا "از شیاطین جن و انس یکی راه او بزنند". از اینرو، یک شب پسر را به شیوه کارآگاهان در فیلمهای جنایی دنبال میکند و نهایتن سر از مسجدی در یک رباط [کاروانسرا یا خانقاهی] در میآورد که بوسعید در آنجا شبزندهداری و عبادت میکرده. جالب اینکه وقتی بوسعید وارد رباط میشود و درب را پشت سر خود میبندد، این پدرِ ولنکن و مسئولیتشناس کوتاه نیامده و از پشتبام وارد سرای میشود. ماجرا اما به اینجا هم ختم نمیشود. بوسعید ملامتی که درب مسجد داخل رباط را هم از پشت قفل کرده تا مبادا کسی متوجه عبادت او گردد، پدر را از ادامه ماموریتش منصرف نمیکند. و او روزنی را در درب یافته و بالاخره متوجه نیت پسر میگردد. پس پدر اینگونه کمی خیالش آسوده میگردد! :)
@BeKhodnotes
BY دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی

Share with your friend now:
tgoop.com/Bekhodnotes/947