tgoop.com/Bekhodnotes/930
Last Update:
امروز درحال دوچرخه سواری از جادهای جنگلی بودم، که اتفاقی هم ناراحتکننده و هم عجیب در جلوی چشمانم افتاد. همینطور که در حال عبور از این جاده خلوت و ساکت بودم، پرندهای کوچک و زیبا را دیدم که انگار با تمامی غمهای عالم در دلش، کز کرده بود و درست در میان جاده نشسته بود. پرندهای دیگر که از گونه دیگری بود نیز در آنسوی جاده، اما در حاشیه نشسته بود و به این یکی خیره. همینکه دوچرخه را نگه داشتم، تا پرنده نشسته در میان جاده را از آنجا پر دهم، در یک لحظه دو ماشین از هر دو طرف جاده عبور کرده و راننده بیتوجه به من پرنده را زیر گرفت و جلوی چشمانم پرپر کرد!
انگار پرنده کوچولو از زندگی سیر شده بود و عامدانه خود را به دل جاده سپرده بود تا اینچنین فرشته مرگ با هیبتی نخراشیده و آهنین او را از خودش رها کند! و انگار آن پرنده دیگر هم میخواست از این کار بر حذرش دارد، اما نشد که نشد! 🕊🕊🕊
@BeKhodnotes
BY دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
Share with your friend now:
tgoop.com/Bekhodnotes/930