tgoop.com/Bekhodnotes/773
Last Update:
وضعیت محیط زیستی ایران متاسفانه در مرحله خوبی قرار ندارد و اتخاذ سیاستهای نادرست آبی و همینطور قرار گرفتن در وضعیت خشکسالی وضعیت را به خصوص در سالهای اخیر وخیمتر و نامساعدتر هم کرده است. این در حالیست که گذشتگان ما به خوبی با این وضعیت کنار آمده بودند و از همان گذشته با راهکارهایی همچون حفر کاریز و قنات از هدر رفت آب جلوگیری میکردند. قناتهایی که بیشتر آنها امروزه در معرض تخریب قرار دارند. اما در میان شهرهای ایران، ظاهرن وضعیت اصفهان یا سپاهان از همه نامساعدتر است. تخریب اصفهان تنها تخریب یک شهر نیست و در واقع تخریب گنجینهای فرهنگی تاریخی است. امروز به صورت اتفاقی به گزارش ناصرخسرو در سفرنامهاش برخورد کردم. در اینجا روایت او را در حدود هزار سال قبل از اصفهان/ سپاهان رویایی ببینید:
"از آن جا برفتیم هشتم صفر سنه اربع و اربعین و اربعمایه بود که به شهر اصفهان رسیدیم. از بصره تا اصفهان صد و هشتاد فرسنگ باشد. شهری است بر هامون نهاده، آب و هوایی خوش دارد و هرجا که ده گز چاره فرو برند آبی سرد خوش بیرون آید وشهر دیواری حصین بلند دارد و دروازهها و جنگ گاهها ساخته و بر همه بارو کنگره ساخته و در شهر جوی های آب روان و بناهای نیکو و مرتفع و در میان شهر مسجد آدینه بزرگ نیکو و باروی شهر را گفتند سه فرسنگ و نیم است و اندرون شهر همه آبادان که هیچ از وی خراب ندیدم و بازارهای بسیار، و بازاری دیدم از آن صرافان که اندر او دویست مرد صراف بود و هر بازاری را دربندری و دروازه ای و همه محلتها و کوچهها را همچنین دربندها و دروازه های محکم و کاروانسراهای پاکیزه بود و کوچه ای بود که آن را کو طراز میگفتند و در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو و در هر یک بیاعان و حجره داران بسیار نشسته و این کاروان که ما با ایشان همراه بودیم یک هزار و سیصد خروار بار داشتند که در آن شهر رفتیم هیچ بازدید نیامد که چگونه فرو آمدند که هیچ جا تنگی موضع نبود و نه تعذر مقام و علوفه. و چون سلطان طغرل بیک ابوطالب محمدبن میکاییل بن سلجوق رحمة الله علیه آن شهر گرفته بود مردی جوان آن جا گماشته بود نیشابوری، دبیری نیک با خط نیکو، مردی آهسته، نیکو لقا و او راخواجه عمید میگفتند، فضل دوست بود و خوش سخن و کریم. و سلطان فرموده بود که سه سال از مردم هیچ چیز نخواهند و او بر آن میرفت و پراکندگان همه روی به وطن نهاده بودند واین مرد از دبیران شوری بوده بود و پیش از رسیدن ما قحطی عظیم افتاده بود اما چون ما آن جا رسیدیم جو میدرویدند و یک من و نیم نان گندم به طک درم عدل و سه من نان جوین هم و مردم آن جا میگفتند هرگز بدین شهر هشت من نان کم تر به یک درم عدل و سه من نان جوین هم و مردم آن جا میگفتند هرگز بدین شهر هشت من نان کم تر به یک درم کس ندیده است، و من در همه زمین پارسی گویان شهری نیکوتر و جامع تر و آبادان تر از اصفهان ندیدم، و گفتند اگر گندم و جو و دیگر حبوب بیست سال نهند تباه نشود و بعضی چیزها به زیان میآید اما روستا همچنان است که بود، و به سبب آن که کاروان دیرتر به راه میافتاد بیست روز در اصفهان بماندم."
@BeKhodnotes
BY دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
Share with your friend now:
tgoop.com/Bekhodnotes/773