tgoop.com/Bekhodnotes/605
Last Update:
امروز صبح در راه رفتن به دانشگاه با دوچرخه از دور متوجه چیزی در خیابان شدم! نزدیکتر که شدم سنجابی را دیدم که به تازگی تصادف کرده و جان داده بود. دوچرخه را پارک کردم تا جنازه حیوان را از خیابان بردارم و زیر درختی در حاشیه جنگلیِ خیابان قرار دهم. نزدیکتر که شدم تا سنجاب را بردارم فندق نیمه لهشده حیوان را دیدم که در کنار جنازهاش افتاده بود. سنجابها وقتی چیزی خوراکی پیدا میکنند خیلی هیجانزده و سرخوش میشوند و سراز پا نمیشناسند. این را بارها اینجا دیدهام. برای یکیشان همین چند روز پیش تکه نان خشکی در بالکن گذاشتم. همینکه نان را برداشت مثل گلوله انرژی سرخوشانه و جست و خیزکنان به بالای درختی رفت و غیبش زد. اما این دوست سنجابم متاسفانه سرخوشیاش ظاهرن کار دستش داده بود. ظاهرن نمیدانست که آن تکه زمخت آهن و پولاد که ما انسانها برای بدست آوردنش خیلی کارها میکنیم تن ظریفش را از هم متلاشی میکند! صحنه را که دیدم خیلی دلم شکست. حقیقتن دنیا و کالاهایش به هیچکس وفا نمیکند، چه دانه بلوطی باشد برای سنجابی، چه ابرسازهای بزرگ برای انسانی. متاسفانه از این صحنهها اینجا کم ندیدهام. خرگوش، سنجاب، و انواع دیگر حیواناتی که در اثر تصادف جان دادهاند و در وسط خیابان رها شده افتادهاند و کسی هم برای لحظهای به خود زحمت نمیدهد تا دستکم جنازه جانور را از وسط خیابان به جایی دیگر منتقل کند، بماند انتقال حیوان تصادفی در همان لحظات اولیه به کلینیک دامپزشکی!
@BeKhodnotes
BY دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
Share with your friend now:
tgoop.com/Bekhodnotes/605