tgoop.com/Bekhodnotes/572
Last Update:
اگر یک فیلسوف خداباور بودم و میخواستم استدلالی به نفع وجود نفس ارائه کنم شاید بهترین چیزی که میتوانست مرا به وجود نفسی مغایر بدن ارجاع دهد حس نکشیدن بار تن بود که در مواقع عسرت و درماندگی سراغمان میآید و انگار بدن چونان بختکی میشود که روی "منی" غیر این "تن" افتاده و سنگینی میکند: منظورم مواقعی است که احساس دوگانگی عجیبی با بدن دست میدهد: در هنگام بیماریها مثلن، در هنگام فشارهای میل و هوسهای گوناگون که نمیتوانیم نیازهای تن را برآورده و کنترل سازیم، مثل وقتیکه به شدت گرسنهایم اما خوراکی درکار نیست، یا تشنهایم اما آبی نیست، یا غرق در هوسهای جنسی، اما هوسی بیهوده و بیمتعلق! در همه این مواقع انگار اختیار تن از کف میرود و احساس دوگانگی و نارضایتی عجیبی میان "تن" و "خود" احساس میشود. تن در این مواقع چونان باری رویمان سنگینی میکند و حالمان را به هم میزند. انگار "من" غیر از آن هیکل و تن مرکب از گوشت و پوست و استخوان میگردد. احساس نارضایتی از وجود تنی که دیگر قابلکنترل نیست، منی افتاده و محبوس در زندان تن!
@BeKhodnotes
BY دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
Share with your friend now:
tgoop.com/Bekhodnotes/572