tgoop.com/Bekhodnotes/547
Last Update:
تقویت تلقیِ زنانگی و اخته سازیِ مردانگی
پیش از آنکه غرب را از نزدیک زندگی کنم (که الان یک سال و نیمی میشود) تصاویر آرمانشهری بسیاری از آن در سرم بود که آبشخور اکثر آنها سینما، رسانه و حتی شاید برخی کتابها بود. یکی از این تصاویر آرمانشهری مربوط میشد به روابط زن و مرد. وقتی در ایران بودم تصورم از روابط زن و مرد در مغرب زمین این بود که آن نگاهِ جنسی که در کشور ما بر روابط دو جنس مخالف به نحو حداکثری غالب است و شکلِ روابط را در اساس به روابط جنسی تبدیل میکند در اینجا دستکم اثری حداکثری از آن وجود ندارد. گمانم این بود که تفکیک جنسیتی در جامعۀ ما، که از همان آغازِ دوران ابتدایی آغاز و حتی تا دانشگاه هم ادامه پیدا میکند، عامل اصلیِ دوریِ دو جنس مخالف از هم و غلبۀ حداکثریِ نگاهِ اروتیک بر روابط زن و مرد است. و همین را عاملی میدانستم برای تقویتِ دو مفهومِ مردانگی و زنانگی؛ مرد به مثابۀ سوژه وفاعل مقتدرِ جنسی و زن به مثابۀ ابژۀ ظریفِ جنسی که هنر اصلی اش عشوه و افاده گری، تن نمایی و غیره و غیره است. فرضم بر این بود که عامل اصلیِ تقویت این دو تلقی از زن و مرد همین تفکیک جنسیتی و دوریِ دو جنس از هم است. فکر میکردم چون این مانع در مغرب زمین نیست روابط دو جنس سالمتر، دوگانگیِ زنانه/مردانه کم رنگ تر و روابط بیش از آنکه مبتنی بر غرایزِ کور میان دو جنس باشد بیشتر مبتنی بر احترام و درک متقابل هر دو طرف صرفنظر از عامل جنسیت است. این تصویر یوتوپیایی چیزی بود که من از مغرب زمین داشتم و تردیدی ندارم که رسانه و سینما در شکل گیریِ آن نقشی اساسی داشته است!
اما اکنون که به تجربۀ یک و سال و نیمیِ خودم از زندگی در اینجا نگاهی میکنم بیشتر به عمق ناپختگیِ آن نگاه و تحلیلِ سابق پی میبرم. به نظر من، اینجا به رغم آنکه تفکیک جنسیتی تقریبن وجود ندارد، زنان همانقدر و چه بسا بیشتر زنانه هستند که زنان در ایران، و چه بسا زنانگیِ پررنگ و لعاب تری! زنانگی در همان معنای سنتی اش، اما با فرم و لعابِ مدرن/پست مدرنش! همان زنِ عشوه گرِ و افاده ایِ تن نمایی که هنر اصلی اش را در هرچه به بازی گرفتنِ بیشتر امیال مردانه میداند. اما شاید تفاوت اصلی در نوعِ مردانگیِ این دو نوع جوامع باشد؛ مردانگی اما اینجا دیگر به نظر نمیرسد که دارای آن معنای سوژه گریِ مقتدرانۀ جنسی اش باشد. چیزی که البته در جامعۀ ما هم خیلی وقت است که رنگ باخته است اما هنوز فاصلۀ بسیاری دارد تا مثل اینجا آخرین تیرها به پیکرۀ بیجانش اصابت کند. (فاعلیتی که به بهترین شکل در مفهوم «غیرتِ» مردانه خود را نشان میدهد) مردانگی در عوض تبدیل به ابژۀ منفعل (اختۀ) جنسی شده است. ابژه ای که اثری از «غیرتِ» مردانه در معنای سنتی اش در آن دیده نمیشود. درواقع، به نظر تنها جای دو طرف رابطه عوض شده باشد: زنانگیِ عشوه گرِ فعال که هرچه میخواهد میکند و مردانگی منفعلی که تنها باید ناظر بیطرفِ این عشوه و افاده گریِ تن-نمایانۀ زنانه باشد، تا با آن انفعال و به بازی گرفته شدنی که از خود نشان میدهد شعلۀ آتشِ غرایزِ «دیده شدنِ» زنانگی را شعله ورتر کرده و تنور آنرا داغ نگه دارد، ضمن اینکه به شدت مراقب باشد دست از پا خطا نکند تا مبادا شعلۀ این آتش دامنگیرش شود و انگ تجاوز جنسی بر او زده شود؛ انگی خانمان سوز! در این مردانگی هرچه باشد دیگر اثری از سوژه گری و فاعلیتی به چشم نمیخورد. روحِ حاکم بر روابط زن و مرد در اینجا به خاطر صنعتِ مُد، سینما و مدیایی که به شدت پرنوگرافیک شده به مراتب بیمارگونه تر و چه بسا جنسی تر از جامعۀ ما باشد!
@BeKhodnotes
BY دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
Share with your friend now:
tgoop.com/Bekhodnotes/547