tgoop.com/Bekhodnotes/1018
Last Update:
روایتی جالب و اندکی طنزآمیز از فخرالدین رازی درباره عید قربان [عید الاضحی] وجود دارد که شفقت این فیلسوف نسبت به حیوانات را نشان میدهد. روایت که البته به اشکال مختلف نقل شده است از این قرار است:
"حُكيَ أن الإمام الرازي وتلميذه القطب المصري دخلا يَوْم أضحى على خوارزم شاه يهنيانه بالعيد وجلسا نَاحيَة وَتلك الْأَضَاحِي تُنحر ففكر الإِمَام ودمعت عينه
فَقَالَ لَهُ القطب: مِم بكاؤك يَا إِمَام؟
قَالَ: فِي هَذِه الْأَنْعَام، وَمَا يراق من دمائها فِي هَذَا الْيَوْم فِي أقطار الأَرْض
فَقَالَ القطب: مَا فِي هَذَا شَيْء حَيَوَان خسيس أُبِيح دَمه لمصْلحَة حَيَوَان شرِيف
فَقَالَ لَهُ الإِمَام: إِن كَانَ الْأَمر كَمَا قلتَ فَأَنت يَنْبَغِي أَن تُذبح للرئيس أبي عَليّ ابْن سينا."
که ترجمه تقریبی این داستان از این قرار است:
"روایت است که امام رازی و شاگردش قطب المصري در روز عید الاضحی(عید قربان) وارد خوارزمشاه شدند. آنها در کناری نشسته بودند درحالیکه مراسم قربانی حیوانات در جریان بود. امام رازی به فکر فرو رفت و اشک از دیدگانش جاری شد.
سپس قطب رو به او کرد و پرسید: ای امام گریهات از برای چیست؟
رازی گفت: از بهر این حیوانات که در این روز در گوشه کنار این عالم خونشان جاری میشود.
سپس قطب در پاسخ گفت: چیز نادرستی در اینباره وجود ندارد، چراکه ریختن خون حیوانی پست از برای حیوانی برتر (یعنی انسان) [در شرع] مجاز است.
امام رازی در پاسخ گفت: اگر چنین باشد که تو میگویی پس تو نیز باید از برای شیخ الرئیس ابنسینا قربانی شوی!"
این ماجرا اما در کتاب الافادات و الانشادات با اندکی تغییر با عنوان پرسش و پاسخ بین فخرالدین رازی با متکلمی بنام سیفالدین آمدی آمده است.
@BeKhodnotes
BY دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
Share with your friend now:
tgoop.com/Bekhodnotes/1018