tgoop.com/Ax_cilip/122925
Create:
Last Update:
Last Update:
#پارت977
دستم و گذاشتم روي سرم چقدر درد مي كرد...
من كه داشتم با تلفن صحبت مي كردم يه دفعه چي شد....
نيما ازم پرسيد:
چي شده میترا؟ تو كه حالت خوب بود!!!
چي سرت اومده ...: نيما من كه چيزيم نيست سرم گيج رفت...
نيما بهم
كمک كرد تا از رو پاهام وايسم، واي خداي من تلفن،
سريع برگشتم .. نيما پيشدستي كرد و پرسيد: وقتي من و مامان اومديم،
ديديم افتادي اينجا تلفن بوق مي زد،
انگار داشتي با تلفن صحبت مي كردي كه حالت بد شد، درسته..
.يه جوري مي پرسيد انگار بو برده ....سرم و انداختم پایين ، دستام يخ كرده بود،
روبروم ايسناد،
دستاش و گرفت دو طرف صورتم و گفت: نيما به چشماي من نگاه كن، با كي صحبت ميكردي؟
انگار خودش فهميد حالم خوب نيست، تمام بدنم داشت مي لرزيد،
به همين خاطر زير بغلم و گرفت و گفت: بريم رو تخت دراز بکش
BY راز ...
Share with your friend now:
tgoop.com/Ax_cilip/122925