tgoop.com/Ax_cilip/122923
Last Update:
#پارت976
حالا به زور كه نشد، اين بار میترا خانوم خودشونو زد به موش مردگي كه دل نيما رو به دست بياره،
واقعا" عمه شماها شيطونم درس مي دين: نه عمه اشتباه ميکنين:
حرف نزن، زنگ زدم بهت بگم من اجازه نمي دم حق نيما ضايع بشه، بعضي چيزا رو نخواستم به بابات بگم كه شر درست نشه،
خانوم عشق و حالشو كرده، با هر كي
خواسته پريده، آخر سر مي خواي نيما رو بدبخت كني،
فکر كردي هر كار ميکني هيچکس نمي فهمه، دختر خاله شروین دوست ستاره ست،
اون تو رو تو مهموني ديده و شناخته به ستاره گفته تو شب و روز با شروین بودي، حالا
اون كشيده كنار جورشو بايد نيما بکشه ،
فکر نکني به همين راحتيه..با شنيدن اسم شروین سرم گيج رفت،
يک آن
دنيا دور سرم چرخيد و ديگه هيچي نفهميدم...
صداي نيما و مامان و ميشنيدم ولي نميتونستم جواب بدم،
يکدفعه
صورتم يخ كرد انگار آب پاشيدن به صورتم، وقتي به هوش اومدم نيما رو ديدم كه داشت گريه مي كرد
عزیزان رمان #راز خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #راز رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈
BY راز ...
Share with your friend now:
tgoop.com/Ax_cilip/122923