tgoop.com/Ax_cilip/122910
Last Update:
#پارت970
گلوم گرفته بود، اشکام براي بيرون اومدن باهم مسابقه مي دادن،
با صداي مامان نيما كمي از من فاصله گرفت ، جلوي لباسش خيس بود ،
دوباره خم شد، چشمامو بوسيد و با انگشتاش اشکام و پاک كرد: میترا تو رو خدا گريه نکن،
مامان صدام ميکنه آروم باش زود بر مي گردم
نيما از اتاق رفت بيرون، صداي مامان مي شنيدم : نيما مادر بيا صبحونه
بخور، برا میترا فرني درست كردم، بيدار شد بهش مي دم،
آرامبخشي كه بهش زدن قويه، فکر نکنم به اين زودي بيدار بشه.:
ميل ندارم مامان ، میترا بيدار شده، حالش اصلا" خوب نيست
، مامان دكتر چي ميگه؟: دكتر ميگه بدنش
خيلي ضعيف شده، البته تاكيد داره
مشکلش بيشتر روحيه تا جسمي، آخه مادر میترا رو كه ميشناسي، همين كه تا حالا
دووم آورد و دم نزد معجزه ست
عزیزان رمان #راز خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #راز رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈
BY راز ...
Share with your friend now:
tgoop.com/Ax_cilip/122910