tgoop.com/Ax_cilip/122903
Last Update:
#پارت966
روي ديوار يه پوستر بزرگ نصب شده بود، رفتم نزديک عکس من بود،
گوشه اون
عکس با خط میترا نوشته شده بود، بـــي قــرارم
، بـده قـــرارم كـــز موي تو آشفته تــــرم... میترا تو كه ميگفتي اوضاع
روبه راهه پس چرا آشفته بودي؟؟؟
صداي مامنو شنيدم كه ميگفت: نيما جان میترا تو اتاق تو خوابيده،
تا اومدم در اتاق
خودمو باز كنم، يکي در و باز كرد، يلدا بود، بدون سلام احوال پرسي گفت: بهش آرام بخش زدن خيلي طول كشيد
بخوابه، بهتره بذارين كمي استراحت كنه ...
بعد سريع از كنارم رد شد و مشغول صحبت با مامان شد،
رفتم كنار
تخت، میترا خيلي آروم خوابيده بود،
صورتش خيلي رنگ پريده و لاغر شده بود، آروم دستمو گذاشتم روي قفسه
سينش،
آره نفس ميکشيد... يه نفس عميق كشيدم ، ديگه از خدا هيچي نمیخواستم.......
عزیزان رمان #راز خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #راز رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈
BY راز ...
Share with your friend now:
tgoop.com/Ax_cilip/122903