tgoop.com/Ax_cilip/122861
Create:
Last Update:
Last Update:
#پارت947
ولي بهش گير نمي دادم مثل چشمام بهش اطمينان داشتم
، خدا رو شکر به درساشم مي رسيد، چند باري كه با مامان هم كلام شدم،
ازش
راضي بود، برعکس گذشته كه هميشه از دست كاراش مي ناليد ...نمي دونم چرا؟؟؟
ولي بعضي وقتا باهام سرسنگين ميشد، جواب تلفن و درست نمي داد،
برام ايميل نمي فرستاد، از دستش خيلي عصبي ميشدم،
ولي خودمو كنترل ميكردم، مي دونستم دلايلي براي خودش داره كه شايد دلش نخواد بهم بگه،
به هر حال اينقدر دوستش داشتم، كه اگه خيلي بيشتر از اينا هم مي رنجوندم
خم به ابروم نمي آورم، هر لحظه و هر ثانيه دلم براش پر ميزد،
دلم مي خواست برم تهران ولي اون ميگفت اگه بياي بايد بياي خونه خودمون، ولي من به هيچ قيمتي حاضر نبودم
برگردم اونجا و تو چشم بابا نگاه كنم
BY راز ...
Share with your friend now:
tgoop.com/Ax_cilip/122861