tgoop.com/Arameshdron/66427
Last Update:
بسیاری از فرارها در سطح آگاهانه رخ نمیدهند،آنها در لایههای پنهان ناخودآگاه شکل میگیرند،جایی که روان بیآنکه از ما اجازه بگیرد،خودش را از بار رنج،سبک میکند.
فرار فقط کوچکردن از یک کشور یا بستن چشمها بر خبرها نیست.فرار یعنی نرفتن به عمق تجربه و از کنار زخمی رد شدن،که باید در جان ما تهنشین میشد.یعنی حذف آنچه باید در روان حک میشد.
باید اجازه دهیم تجربه در ما اثر بگذارد؛
یعنی:
اگر سوگ داریم، مجالی بدهیم برای عزاداری نه فقط گریه، بلکه سوگواری فعال: نوشتن، گفتن، اندیشیدن به آنچه از کف رفته،آنچه دیگر بازنمیگردد.
اگر خشمی درونمان هست،بکاویمش: این خشم رو به کیست؟چرا اینگونه شکل گرفته؟ اگر نفهمیم، روان آن را به سمتِ بیگناهترینها روانه میکند.
اگر بیحس شدهایم،جدی بگیریمش: بیحسی، فریاد خفهی روان است از فرط خستگی. اینجا سازوکارهای دفاعی وارد میدان شدهاند؛ سکوتی که با «من خوبم، فقط چیزی حس نمیکنم» خودش را پنهان میکند، نیازمند دیدن است، نه نادیدهگرفتن.
فرار نکردن یعنی اجازهدادن به ردپای واقعه در جانمان.یعنی بهجای پاککردن اثر، حاضر باشیم با آن زندگی کنیم؛ و این، ساده نیست.
شاید نشانهی اولیهاش این باشد:
آیا میتوانم با کسی از این رنج بگویم، بیآنکه عجولانه دنبال نتیجه باشم؟
آیا به خودم این فرصت را میدهم که بفهمم چه چیزی در من دگرگون شده؟ یا تنها از دلِ جنگ گذشتهام، بیآنکه چیزی درونم تغییر کرده باشد؟
فرار نکردن،یعنی گذاشتن زخم تا به وقتش خون بیاید، به وقتش بسوزد،و به وقتش ترمیم شود
نه آنکه با لبخند مصنوعی، بر آن لایهای از فراموشی بکشیم.
@arameshdron🍁
BY كانال روانشناسي آرامش درون🕊️
Share with your friend now:
tgoop.com/Arameshdron/66427