Telegram Web
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هوالشاهد

آخرین تصویر پدرپسری

🔹پیکر سردار سرلشکر شهید غلامعلی رشید و فرزندش امین‌عباس رشید در میان شهدای اقتدار ایران

نثار ارواح مطهرشیدان مظلوم صلوات

https://www.tgoop.com/zekre_salavat
هوالمحبوب

#دلم_برایت_تنگ_شده

تا سرپوش را برداشت، گفت:
یا ابت!  من الذی قطع وریدک؟
بابا که رگ های گردنت را بریده؟
من الذی ایتمنی علی صغر سنی،
که مرا در این کودکی یتیم کرده؟
وای! تو را کشتند!

یک وقت دیدند با دست های کوچکش سر را بلند کرد و به سینه چسبانید. گفت:
بابا! دلم برایت تنگ شده.
بابا! چرا ابروهایت خون آلود است؟
بابا! محاسن تو چرا اینقدر آشفته است؟

سر بابا را گذاشت زمین، خم شد  لب ها را گذاشت رو لب های بابا.

دیدند بچه خوابش برد.
از کجا فهمیدند؟
دیدند سر از بغل جدا شد افتاد، بچه هم افتاد. گفتند خواب رفت بچه.

#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه

نثار أروآح مطهر شهيدان مظلوم صلوات


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
😭1
هوالشاهد

وای از فردا #دوشنبه
گلزار شهدای بهشت زهراء(س)
قطعه 42 - ساعت 10 صبح
9 تیر ماه 1404

🔶 پیکر مطهر 7 شهید از یک خانواده از مهدیه شهدا(سالن دعای ندبه) به سمت قطعه 42 تشییع خواهد شد.

دانشمند هسته‌ای، شهید سید مصطفی ساداتی، همسرش فهیمه مقیمی، دخترانش ریحانه‌سادات و فاطمه‌سادات و پسر کوچکش سیدعلی ... به همراه حمید مقیمی و ربابه عزیزی...
این خانواده 7 نفره حکایت شنیدنی دارند..

اگر دنبال حکایت این خانواده بهشتی هستید فردا رو از دست ندهید...
اینها مسافر بهشت هستند
بدرقه مسافران بهشت....


نثار ارواح مطهر شهیدان مظلوم صلوات

https://www.tgoop.com/zekre_salavat
💔1
من توی این عملیات شهید میشم

تخریبچی شهید غلامحسین رضایی
شهادت عملیات کربلای یک  مهران
شهادت  تیرماه ۶۵

✍️✍️✍️راوی: 
حاج علی روح افزاء

از گلهای  گردان تخریب  بود کمترهم ازش یاد میشه .
صفای عجیبی داشت اما ظاهرش نشون نمیداد.
ولی در باطن  و خفا ارتباط عمیقی با خدا داشت.
غلامحسین میون  بچه های تخریب لشگر10 یه نمک دیگری داشت.
حدود یکی دو ماه قبل از عملیات  کربلای یک با یه عده از بچه های تخریب به منطقه عملیاتی رفتیم و در خط مستقر شدیم.
لحظه ورود به منطقه عملیاتی مهران  با حالت تضرع و با دیدگانی اشک الود به من گفت: چند بار جور شد  که برم (شهید شم) ولی آمادگیش رو نداشتم .
اما این دفعه آماده ام ..
با اطمینان گفت که من  توی این عملیات شهید میشم...
و رفت و شهید شد.
روحش شاد باشه.



صَلی اَللهُ عَلیکْ یا اباعبدلله (ع)

نثار روح مطهرش صلوات

https://www.tgoop.com/zekre_salavat
😢1
Forwarded from اتچ بات
سال ١٣٧١ ارتفاعات
قلاويزان در راه تفحص پيكر مطهر همرزمان شهيد عمليات كربلاي يك
به همراه همرزمان با وفا وبا صفا


نذر مـادر

در قلاجه غوغایی بود ....
سخت بود ، به خدا خیلی سخت بود ، دل کندن از هم ، اما حالا نزدیکی غروب آفتاب، بچه‌ ها همدیگر را سخت در بغل می‌فشردند و گریه سر می‌دادند، عاشق بودند، کاری نمی‌شد کرد، و با اینکه با خودشان عهد کرده بودند از همه چیز دل بکنند، اما حسابی دلبسته هم شده بودند ، تا ساعاتی دیگر باید از موانع سخت ، میادین مین و از زیر آتش دشمن رد می‌شدند و حماسه‌ای دیگر را در تاریخ دفاع مقدس رقم می‌زدند، حسابی توجیه شده بودند که برای آزادسازی شهر مهران ( برگ برنده صدام در جنگ که خیلی به آن می‌نازید) باید مردانه بجنگند، با بچه‌های لشگر سیدالشهدا همراه بودم، الحق و الانصاف بچه‌های تبلیغات سنگ تمام گذاشته بودند. دروازه قرآنی درست کرده بودند تا بچه‌ها از زیر آن رد شوند، حاج علی فضلی فرمانده لشگر هم با اکثر بچه ها مصافحه می‌کرد، نه بچه‌ها از او دل می‌کندند نه او از بچه ها، انگار برای عروسی می‌رفتند، رسیدن به وصال عشق، آذین بندی‌ها هم به این گمانه دامن می زد، حسابی چراغانی کرده بودند، در عکس رشته لامپ‌ ها مشخص است، روحانی جوانی در حالی که لباس رزم بر تن دارد و قرآن به دست گرفته بچه‌هـا را از زیر قرآن رد می کند...

در این میان نوجوانی نشسته و برای بچه‌هـا اسفند دود می‌ کند، در عکس پشتش به ماست، سنش کم بود، چون چادر ما نزدیک بچه‌های ستاد بود، بارها و بارها دیده بودمش، خیلی اصرار کـرده بود تا او را هم به همراه رزمندگان دیگر بفرستند، اما سنش کم بود، به گمانم 12 سالش بود، این لحظه‌های آخر آنقدر زاری کرده بود که هم خودش خسته شده بود هم بچه‌های ستاد، شب قبل از اعزام ، درست پشت چادر ما صدای گریه‌ اش را شنیدم، از چادر بیرون زدم ، دیدم گوشه‌ ای کز کرده و اشک بر چهرهٔ آسمان سیمایش جاری است، رفتم و کنارش نشستم، با اینکه می‌دانستم علت چیست ، از او پرسیدم :
"چرا گریه می‌کنی؟"

خیلی ساده در حالیکه احساس می کردم بغض تمام گلویش را پر کرده است و به سختی می توانست حرف بزند گفت:"می خواهم با بچه ها به خط مقدم بروم ، اما نمی گذارند، می گویند سنم کمه"
دست روی شانه اش گذاشتم و گفتم :" خوب اولاً مرد که گریه نمی کند، ثانیا تا اینجا هم که با بچه‌ها آمدی خیلی ها آرزویش را دارند و نتوانسته اند بیایند"
گفت:" به مادرم گفتم که نذر کند تا من به خط مقدم بروم، اگر نگذارند بروم نذر مادرم ادا نمی شود." 

با این حرف آخر واقعا کم آوردم، مانده بودم چه بگویم، گفتم:" اگر دعای مادر پشت سرت باشد ، ان‌شاءلله نذر او هم ادا می شود"...

حالا در آخرین غروب وداع قلاجه با یاران، به او گفته بودند فعلا اسفند دود کند تا ببینند بعد چه می شود، به نظرم می رسید یک جورایی سرکارش گذاشته بودند...

درمرحله دوم عملیات در شهر مهران باز هنگام غروب دیدمش ، سوار بر پشت تویوتا، تعجب کردم، تفنگ کلاش به شانه اش بود، برای  لحظه ای نگاهمان به هم تلاقی کرد، صورت زیبایش آسمانی تر شده بود، لبخندی زد و دستش را به سمتم دراز کرد، دویدم تا خودم را به ماشین برسانم، نرسیدم، دستم به او نرسید... دور شد، لحظاتی بعد در غبار دود انفجار گم شد،" نذر مادر ادا شده بود...

به روایت عکاس دفاع مقدس
سیدمسعود شجاعی طباطبایی

نثار شهدا صلوات


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
😢1
Forwarded from عکس نگار
هوالشاهد


راه تو #خون می‌طلبد
مرد کیست ؟

تیرماه ۱۳۶۵ ، قلاویزان
📷 عکاس : سیدمسعود شجاعی طباطبایی

#بوی_عطر_گل_یاس

☀️ حوالی ظهر بود، گرما بیداد می کرد، دشمن که از ارتفاعات قلاویزان تارانده شده بود با تمام قوا سعی در باز پس گیری ارتفاعات داشت، نور آفتاب به سود آنها بود ، رزمنده ها که تمام شب مشغول عملیات بودند در این ساعات کمی خسته به نظر می آمدند.تدارکات نرسیده بود و بچه ها تشنه بودند.

در جاییکه فرمانده مقرر کرده بود ، خسته وتشنه کیسه های شن را پر می کردند تا از گزند ترکشهای توپ و خمپاره در امان باشند. سنگرها بدون سقف بود ، چون نه فرصتی برای این کار بود و نه خبری از تدارکات بود.

دوربینم را برداشتم و برای گرفتن عکس در مسیر خاکریز حرکت کردم.صدای سوت توپ و خمپاره باعث می شد دائم که خیز بروم ، بچه های رزمنده دیگربه خوبی با این صداها آشنا هستند . گوشها عادت می‌کند و می‌توانی بفهمی که این صدای توپ از طرف خودی‌هاست یا دشمن تا بیجا خیز نروی!

نمی دانم برای چند دقیقه چه شد که عراقیها جهنمی به پا کردند و آنچنان آتشی روی ما ریختند که مدتی درازکش روی زمین ماندم و با اصابت هر خمپاره و توپی بالا و پایین می شدم . کمی آرامش که ایجاد شد بلند شدم تا اطرافم را بینم . در ابتدا دود حاصل از این همه انفجار و خاک باعث شد درست متوجه اوضاع نشوم ،گوش هایم تقریبا چیزی نمی‌شنید، به نظرم آمد که زمان از حرکت باز ایستاده و متوقف شده ، از موج انفجارها کمی گیج بودم.

دیدم بچه های زیادی به روی زمین افتاد ه اند ، در همین زمان نگاهم به صورت نوجوانی افتاد که صورتش از برخورد خمپاره به نزدیکیش سیاه شده بود و ترکش‌های آن تمامی صورتش را گرفته بود . بی اختیار دوربینم را بالا آوردم و عکسی از او گرفتم. در حال حرکت بود و برای اینکه به زمین نیفتد از لبه های سنگرهای شنی کمک می‌گرفت. جلو رفتم ، صدای زمزمه اش را می شنیدم ، به آرامی می گفت:
🕌 #آقا_اومدم
🌴 #حسین_جان_اومدم

وقتی به او رسیدم دیگر رمقی برایش باقی نمانده بود و به زمین افتاد. او را به آرامی بغل کردم ،همچنان نجوا می کرد. با تمام وجود امدادگر را صدا زدم. صورتش را بوسیدم و به او گفتم :عزیزم ، فدات بشم ، چیزی نیست و نا امیدانه برگشتم و باز امدادگر را به یاری خواستم.

حالا اشک هایم با خونهای زلال او در هم آمیخته شده بود، دیگر نجوا نمی کرد و به آسمان چشم دوخته بود . امدادگر آمد ، اما..،.لحظه ای بعد گفت :"کاری از دستم بر نمی یاد ، شهید شده ، برادر زحمت می کشی ببریش معراج شهدا...!(معراج شهدا جایی بود که وقتی بچه ها شهید می شدند ، آنها را کنار هم می گذاشتند تا بچه های گردان تعاون آنها را به عقب منتقل کنند.)

در حالیکه تمام بدنم می لرزید او را بغل کردم ، انگار فرشتگان زیر پیکر پاکش را گرفته بودند. آنقدر سبک بود که به راحتی در بغلم جای گرفت و از زمین بلندش کردم. امدادگر با دست محل معراج شهدا را نشان داد .قبل از اینکه او را در کنار سایر شهدا بگذارم. صورتش را بارها و بارها بوییدم‌ و بوسیدم ، به خدا بوی عطر گل یاس می‌داد...

✍🏻 راوی : عکاس دفاع مقدس
سید مسعود شجاعی طباطبایی


🗓 ۹ تا ۱۹ تیرماه ۱۳۶۵ - سالگرد عملیات کربلای یک — آزادسازی مهران


ا🇮🇷 یاد شهدا، کمتر از شهادت‌ نیست.

نثارشهيدان مظلوم صلوات 😭😭😭

https://www.tgoop.com/zekre_salavat
😢1
Forwarded from اتچ بات
چون سوخته ی عشقم
در نار، نخواهم شد

به یاد پاسدار شجاع و صادق و محبوب
شهید مظلوم سردار بهمن نجفی
از شهدای محله جوادیه
معاون تیپ یکم عمار
لشکر ۲۷ در سال ۱۳۶۱

مسئول محور عملیات
لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع)

شهادت:۱۰ تیر ۱۳۶۵
عملیات کربلای یک


🔸از بهمن با آن قد بلند فقط به اندازه یک بغچه باقی ماند؛ شاید آن هم برای عبرت امثال ما!


❇️به روایت سردار عابدین وحید زاده:

این روزها به حدی گرفتار مسائل روزمره زندگی و پوچ شده ایم که منجر به فراموشی عزیزترین دوستان، رفقا، بستگان، آشنایان که در عزت و شرافت ما و کشور و سربلندی آن نقش داشته اند و پرچمداران واقعی دین که با خون خود شرافت و انسانیت را به فعلیت رساندند،شده است! وای برما که چقدر خود را گرفتار این دنیایی که به تعبیر قرآن لهو ولعب است کرده ایم و از افرادی که هویت ما در جامعه از نام آنان است غافلیم.
نام او یادآور غیرت، شرافت، گذشت، شجاعت، صداقت، تواضع، انسانیت می باشد. دوستانی که بهمن را می شناختند سخنان مرا تائید می کنند. او در خانواده ای مستضعف در جنوب تهران(جوادیه) درکنار سه برادر دیگر و یک خواهرش تربیت شد. مرحوم پدر او مرد شریف و بزرگواری بود. بهمن درخانه ای بسیار محقر اما بزرگ به جهت غیرت و شرافت بزرگ شد. پدر او "مشهدی التفات"با دو چشم نابینا تا روزهای آخر زندگی با یک چرخ دستی با تعدادی گالن بیست لیتری، نفت بعضی از منازل و مغازه ها را تامین و با آن زندگی خود را اداره می کرد. او با قدم شمار همه منازل و مغازه ها را می شناخت. کمترکسی هست از ساکنان جوادیه که این مرد را نشناسد. همه به او به دیده احترام نگاه می کردند. خداوند به خاطر شرافت و اعتمادبه نفس او، برایش عزت و بزرگواری ماندگار همچون بهمن را برای عزت دنیوی و اخروی اش به ثبت رساند.
بارها توسط فرزندان، از جمله بهمن به ایشان گفته شده بود تو دیگر پیرشدی، منزل باش حقوقت را ماتامین می کنیم و برای تو خطرناک است؛ اما این مرد، با عزت و روح بزرگی که داشت، هرگز به حاضر به پذیرش این مسئله نشد و حتی در برخی موارد دسترنج خود به بعضی از فرزندانش کمک مالی نیز می کرد! بهمن بوداو عزت نفس، روح بزرگ را ازاین پدرآموخته بود.
اگر او می خواست با شجاعت و شهامت و حضور در جنگ که مسئولیت های معاون تیپ و مسئول محوری در اوایل جنگ عهده دار بود اگرکمی فقط کمی آن فیتله عزت خود را کم می کرد به درجات عالی دنیوی دست می یافت؛ همانند افرادی که امروزه مدعی و میراث خوار خون بهمن ها شده اند! اگر امروز نظام ما عزتی دارد به واسطه خون بهمن هاست.
از بهمن با آن قد بلند فقط به اندازه یک بغچه باقی ماند؛ شاید آن هم برای عبرت امثال ما! بهمن درزندگی شخصی خود بسیار سختی کشید؛ ازدوران کودکی، نوجوانی و جوانی. او درسال 58به سپاه پاسداران پیوست و درگردان های رزمی سپاه تهران، پادگان ولیعصر(عج) با شهیدانی همچون احمد غلامی، اکبرحاجی پور، مرتضی سلمان طرقی، اصغررنجبران، کاظم رستگار، حسین اسکندرلو، حمید آرونی و... هم چنین بزرگوارانی که هم اکنون درقید حیات هستند مانند برادران بزرگوار حاج منصور محسنی، علیرضا ربیعی، محمد جوانبخت، بهرام میثمی، فتح الله نظری، اسماعیل معروفی، مهدی شریفی و دوستان دیگر.

بهمن پس از عملیات خیبر به خاطر برخی عملکردها اختلافاتی با فرماندهان بالاتر خود پیدا کرد اما هرگز جنگ، امام و شهدا را فراموش نکرد. بهمن تاانتها بر همان اعتقادات خود باقی ماند و در عملیات مهران به عنوان نیروی بسیجی و آزاد حضور یافت و در سال 1365 در مهران شهید شد. مزار او قطعه 27 ردیف7 شماره 10 می باشد.
اما مظلومیت او فقط در زمان حیاتش نبود بلکه پس از آن نیز این مظلومیت در خانواده، دوستان و مسئولین به فراموشی سپرده شد.
او گمنامی را دوست داشت و خداوند او را با گمنام ترین انسان، حضرت امیر مومنان علی علیه السلام محشور فرماید و عاقبت همه ما را ختم بخیر کند و به ما معرفت عدم فراموشی نام و اهداف مقدس این عزیزان را عنایت فرماید.


نثار روح مطهرش صلوات

https://www.tgoop.com/zekre_salavat
😢1💔1
یاد مردانی که چون شیران روز
حمله فتح و ظفر کرده بخیر ....

تیرماه ۱۳۶۵
ایلام - مهران؛ منطقه عملیاتی کربلای یک

قهرمانان شهید علی‌اصغر صفرخانی
فرمانده گردان خط شکن شهادت و
محسن دین شعاری معاون گردان تخریب
لشکر۲۷ حضرت محمدرسول‌الله ﷺ


نثار روح مطهر شهیدان صلوات

https://www.tgoop.com/zekre_salavat
🥰1
۹ تیر ۶۵- سالروز عملیات پیروزمند کربلای ۱ - آزادسازی مهران
🔹رزمنده‌های بسیجی در عملیات کربلای ۱
چهره هایشان در پس غبار هم سرشار از نور بود هم از این رو بود که با لشگر سیاه شب درآویختند و خط نور آفریدند


🗓 ۹ تیرماه ۱۳۶۵ - سالروز عملیات کربلای یک ، آزادسازی مهران

نثار روح مطهر شهیدان صلوات


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
😢1
ی بیداران
هنوز در گذر طوفان
به یاد چشم تو می سوزد
چراغ این شب یلدایی
بخواب، تا بدمد بخت ات
بخواب ، ای سر سودایی
چه مانده است ز ما یاران
دلی شکسته تر از باران
دلی شکسته که خو کرده
به درد و داغ و شکیبایی . . .

۱۰ تیرماه ۱۳۶۵ - سالروز شهادت
سردار شهید علی اصغر صفرخانی
علمدار دلاور گردان شهادت
لشکر ۲۷ محمد رسول اللهﷺ

🌴 عملیات کربلای ۱

صَلی اَللهُ عَلیکْ یا اباعبدلله (ع)

ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️


فدای نرگس مستت
هزار زنبق صحرایی
هزار سر همه سودایی
هزار دل همه دریایی
میان کوچه ی بیداران
هنوز در گذر طوفان
به یاد چشم تو می سوزد
چراغ این شب یلدایی
بخواب، تا بدمد بخت ات
بخواب ، ای سر سودایی
چه مانده است ز ما یاران
دلی شکسته تر از باران
دلی شکسته که خو کرده
به درد و داغ و شکیبایی . . .

نثار روح مطهر شهیدان صلوات

https://www.tgoop.com/zekre_salavat
Forwarded from عکس نگار
🌷بسـم رب الشهـــداء و الصـالحیــن و الصـدیقیــن 🌷

شهیـد؛ ای آنکه در کرانه های ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای؛ دستی بر آر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش...

سال ۱۳۳۸ در یکی از محلات جنوب تهران به دنیا آمد و تحصیلات خود را تا اخذ دیپلم متوسطه ادامه داد.
در جریان قیام سراسری ملت علیه دیکتاتوری پهلوی حضور فعال داشت.
روز چهاردهم آبان ۱۳۵۷ در حال توزیع اعلامیه حضرت امام در محوطه دانشگاه تهران توسط مامورین ساواک دستگیر و روانه زندان شد.
در دی ماه ۱۳۵۷ از زندان رهایی یافت و به عضویت کمیته استقبال از ورود امام درآمد...

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در دوازدهم آبان ماه سال ۱۳۵۸وارد سپاه پاسداران شد و در دی ماه ۱۳۵۸ به مناطق آشوب زده غرب کشور رفت و در کنار احمــد متـوسلیــان مشغول خدمت در سپاه پـاوه شد...

پس از آزادسازی مریوان در خرداد ۱۳۵۹؛ به دستور متـوسلیــان مسئولیت واحد پرسنلی سپـاه مریـوان را برعهده گرفت.
در پی تجاوز ارتش عراق به خاک ایران در پاییز ۱۳۵۹؛ به همراه رضـا چـراغـی و حسـن زمـانـی در محورهای عملیاتی سرپل ذهاب و گیلانغرب حضور یافت و درگیر چند رشته نبرد چریکی با دشمن شد؛ سپس به مریوان بازگشت و پس از خاتمه عملیـات محمـد رسـول الله ص و تشکیل تیــپ ۲۷ محمــد رسـول الله ص در دوکوهه، مسئولیت واحد پرسنلی این یگان را برعهده گرفت و با همین سمت در نبرد های فتـح المبیـن و الـی بیـت الَمقــدِس شرکت کرد و پس از تهاجم ژوئن ۱۹۸۲ اسرائیل به لبنان؛ به همراه همرزمانش در تیـپ ۲۷ محمـد رسـول الله ص عازم سوریه شد.
وی در نبردهای رمضـان، مسلـم بـن عقیـل، زیـن العـابـدیـن، والفجـر مقـدمـاتـی، والفجـر یک، والفجـر سـه، والفجـر چهـار و عملیـات خیبـر سمت مسئول محور و فـرمـانـدهـی تیـپ ۳ ابـوذر لشگـر ۲۷ حضوری فعال داشت...
پس از شهـادت محمـد ابـراهیـم همـت در اسفند ماه ۱۳۶۲ و انتصاب عبـاس کریمـی به سمـت فـرمـانـدهـی لشگـر ۲۷، وی در کسوت قائـم مقـامـی لشگـر در عملیـات آبـی - خاکی بـدر شرکت کرد و در پی شهـادت عبـاس کـریمـی در این عملیـات از اسفند ۱۳۶۳ تا اواسط سال ۱۳۶۴، مسئولیت سـرپـرستـی لشگـر ۲۷ محمـد رسـول الله ص را برعهده گرفت.
با انتخاب محمد کوثری به فرماندهی لشگر؛ وی در سمت قـائـم مقـامـی فـرمـانـدهـی لشگـر در نبرد والفجـر ۸ شرکت کرد و سرانجام در سیزدهم تیرماه ۱۳۶۵ طی عملیـات کربـلای یک؛ در شرایطی که در خط مقدم جبهه حضور یافته بود به شهـادت رسید...

سیـزدهـم تیـر مـاه ۱۳۶۵؛ دشـت مهـران؛ عملیـات کـربـلای یکــ..
سالگشـت شهـادت سـردار رشیـد اسـلام؛ شهیـد سیـد محمــد رضـا دستــواره؛ قـائـم مقـام لشگـر پیـاده - مکانیـزه ۲۷ محمـد رسـول الله ص، گـرامـی بـاد...
مـزار: گلـزار شهــدای تهـران؛ قطعـه ۲۶، ردیف ۸۹، شمـاره ۵۰..


نثار روح مطهرشهيدان صلوات


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
هوالشاهد

۱۳ تیرماه ۱۳۶۵ - قلاویزان
پایان انتظار آقـا رضـا دستـواره ...

فقط یک لحظه خودتان را جای شهیـد دستـواره بگذارید؛ کسی که رفقای صمیمی زندگی‌اش، یَلانی مثل حـاج‌ احمـد متـوسلیـان، حـاج همـت، حـاج عبـاس کـریمـی، رضـا چراغـی، حسـن زمـانـی، علـی‌ اکـبر حاجـی‌پـور و... بوده‌اند.

آقا رضـا رفتن تک‌ تک آنها را دیده است، کمی فکر کنید ببینید، تا موقع شهـادت چه داغ فراقی را تحمل کرده است مگر شوخی است، رفقای آدم یکی یکی جلوی چشمانت غرق به خون بروند و تو تنها بمانی ...

امروز پایان فراق و دوری رضـا دستـواره است.
آن طرف محشری است، یکی یکی از حـاج همـت، حـاج عبـاس کریمـی، رضـا چراغـی و ...همه شهـدا دورش را گرفته‌اند و به او خوش آمد می‌گویند.
ما حال آنها را نمی‌فهمیم،
شهیـدان را شهیـدان می شناسند ...

سـردار شهیـد سیـد محمـد رضـا دستـواره

نثار روح
مطهر شهيدان صلوات

https://www.tgoop.com/zekre_salavat
هوالشاهد

چه زیبا آرمیده
تخریب چی بوده
در حال باز كردن معبر
اينگونه سربه سجده به ديدار معبود ميرسد
وما امروز اندر خم يك كوچه شده ايم!!
چقدر امروز مملكت به اين معبر باز كنان براي برون رفت از مشگلات نيازمند است؟؟!
رزمندگاني كه دل در دنيا نداشتندوفقط خدا را ميديدند!!
دلمون سخت دلتنك شان است!!
ما مانده ايم وادامه راهشان!!
انشاالله در قيامت شرمنده اين همه مظلوميت وغربت شان نشويم
😭😭😭😭😭

روحشان با اولیاء وانبيا محشور باد
نثار روحشان صلوات


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
هوالشاهد

سال ١٣٧١ ارتفاعات
قلاويزان در راه تفحص پيكر مطهر همرزمان شهيد عمليات كربلاي يك
به همراه همرزمان با وفا وبا صفا

ياد باد
آنروزگاران ياد باد

نثار شهداي مظلوم
كه هنوز مادران بزرگوارشان
چشم انتظار پيكرهاي مطهرشان هستند
صلوات


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
به یاد امام و شهدا
به یاد پاسدار سرافراز سپاه اسلام
مجاهد و فرماندهٔ دلاور

🇮🇷"شهید امیر مسعود (صمد) صادقی یکتا"

- عضو اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

- مسئولیت در زمان شهادت :
فرمانده گردان حضرت المهدی {عج}
لشگر ۱۰ حضرت سیدالشهدا {علیه السلام}

شهادت : ۱۳۶۵/۴/۱۰
فتح مهران - عملیات کربلای یک

مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا {س}
قطعه ۲۶ / ردیف ۷۶ / شماره ۴۷


🔻بخشی از وصیتنامه شهید :

« دست از اسلام و امام بر ندارید
و بدانید اسلام برای همه چیز، ملاک و معیار خودش را دارد
و باید با اسلام، همه چیز را محک زد

امیدوارم همهٔ زنانی که خود را سرباز حضرت فاطمه {س} می‌دانند
قدری فکر بکنند و راه را، درست انتخاب کنند
زن لباس مرد است، اگر لباس درست باشد
مرد شخصیت و وقار می‌یابد
گام هایش محکم و استوار می شود
و می تواند صعود کند

بله؛ باید گفت
از دامن زن ها، مردان بزرگ پیدا می شوند
روی سخن من اینجاست، بیایید و ببینید
که یک زن مسلمان چگونه است
چگونه دوری و فراق را تحمل می کند

تو را به خدا انسان شوید
دست از آزار دادن مسلمان ها بردارید
زیبایی در بی بند و باری و مقید نبودن به اسلام نیست
چقدر فرق بین شما و یک زن مسلمان است
زن مسلمان واقعی، همه چیز را که ادای تکلیف می بیند
و می اندیشد (به آن) و چگونه باید مسئولیت ساختن
(زیر بنای جامعه) را که به عهدهٔ او گذاشته‌اند، درست انجام دهد

خدا هر روز حجت را بر ما تمام می‌کند
نکند که وقت بگذرد، دیگر دیر باشد
به آنهایی که خیانت می کنند
و خون شهدا را ملعبه، دست خود قرار می‌دهند
و نردبان ترقی خود می‌سازند، فکر نکن
خدا جوابشان را می دهد
خدا انتقام این خون‌ها را می گیرد
انسان فقط باید به تکلیف عمل کند
و کسی که به تکلیف عمل کرد
او را هدایت می‌کند
و کمکش می‌کند »

والسلام


نثار همهٔ شهدای کربلای یک
به خصوص فرماندهٔ دریادل
شهید صمد یکتا صلوات

https://www.tgoop.com/zekre_salavat
هوالشاهد


صحنه های عاشورایی...

ایامی که‌در عملیات با دشمن بعثی درگیری مستقیم می‌شدیم سخت نبود حتی آب وهوا یا مناطق سردسیر ی یا گرمای ۵۰ درجه خوزستان این گرما ودرگیرها حتی آتش سنگین دشمن ترس از مجروحیت واسارت آنهاهم سخت نبود بلکه شیرین بود خوشحال بودم که تکلیف را انجام دادم اما شرایطی بود که باید گفته یا نوشته شود سخت هم هست تصویر آن لحظه را واحساس آن زمان به مخاطب تفهیم کنی اما سخت ترین ثانیه‌ ها آن زمان ثانیه های بود که رزمندگان را در حال شهادت می‌دیدی آه.. افسوس..

شلمچه عملیات کربلای هشت بعد ازدرگیری با دشمن به قرارگاه تاکتیکی برگشتم فرمانده گردان گفت بردید عقب کمی استراحت کنید هنوز از شهادت برادرم رسول خبر نداشتم محمود لطیفیان یکساله بعد ازاین واقعه به شهادت رسید اما القصه محمود مجروح بودرفتیم اورژانس تا درمان مختصری شود نیروها را سوار یک تویوتا کردیم رسیدیم سر پنچ ظلعی یک سه راهی بود دشمن آن سه راهی که مسیر اصلی رزمندگان بودآتش توپخانه دشمن بعثی قطع نمی شد خودروها با سرعت زیاد ودعا صلوات تردد میکردند هر ازگاهی آتش آنقدر سنگین می‌شد انفجار خاک دود فقط دیده می‌شد خودروها ی که از روبرو می‌آمدند به فاصله کمی دید می‌شدندهمین که به سه راهی رسیدیم آتش دشمن کمی سبک شد در همان حال یک تویوتا مورد اثبات گلوله قرار گرفته بود چند دقیقه از خوردرو ما جلوتر بود خوردرو ما نزدیک شد محمود به راننده گفت نگاه نکن حرکت کن اما کاشکی من نگاه نمیکردم صحنه عجیبی بود من ومحمود لطیفیان تا به حال چنین صحنه ای ندیده بودیم وقتی به اردوگاه عقب رسیدیم دیدم محمود سریع رفت گوشه ای رنگ اش پریده بود بهش گفتم حالت خوب است برو عقب گفت از مجروحیت نیست گفت حجت صحنه را دیدی از آن صحنه حالم به‌هم خورد تا به حال این مدلی ندیده بودم آری آن صحنه تصویر چند ثانیه ای بعد از این همه سال در حافظه من ثبت است آن تصویر یا بهتر بگویم خاطره ای از مظلومیت رزمندگان اینگونه بود که سر ماشین با عقبه ماشین به حالتی گره خورده بود تعدادی رزمنده که درعقب تویوتا بودند وراننده در خون خود آمیخته شده بود دست قطع شده سر جدا نیم تنه ای گوشه ماشین افتاده ، بدن راننده با فرمان ماشین گره خورده بود همین یک ساعت قبلش کلی شهید ومجروح در خط جلوی چشمانم در خون غلتیده بودند اما این صحنه همه را از یادم برد خیلی وحشتناک بود بلا تشبیه که عربا عربا بودهر طرف تیکه افتاده بود ...
با فرارسیدن ماه محرم که سیاه پوش ارباب می شوم صحنه های کربلای ایران در ذهنم طلایی می‌شود آن زمان هم عاشورای بود .......
همه جا کربلاست همه جا نینواست
تو حسین منی نور عین منی
در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است
امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است

جامانده ازشهدا حجت عالی



نثأر أروآح مطهر شهيدان مظلوم صلوات


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام ما سلام ما به کربلای اطهرت...

مرحوم حاج اکبر ناظم

حاج اکبر ناظم از پیرغلامان درگاه اباعبدالله سال ۱۲۸۸ در قنات‌آباد تهران به دنیا آمد. کسی که سال‌ها بعد مداح صاحب‌نفس هیئت قنات‌آبادی‌ها شد و آوازه مراسم چهارپایه‌خوانی تاسوعا و عاشورایش جزو ماندگارترین آیین‌های عزای بازاری‌ها شد.

می‌گفت: « از حاج‌اکبر ناظم‌ روضه خواندن برمی‌آید و از اباالفضل‌ زنده کردن مرده‌ها! » همان روزی که دخترک چندماهه‌اش در بستر مرگ بود، قلبش از حرکت ایستاد و حاج اکبر برای گرفتن شفای او، وضو گرفت، عبای مداحی به دوش انداخت، پابرهنه به هیئت بازار رفت و دم گرفت: «سقای دشت کربلا/ شد کشته شاه اولیا» این را خواند و دختر، هنوز هم زنده است.

حاج اکبر ناظم سرانجام در ۱۴ اسفند ۱۳۶۳ پس از طی دوره کوتاهی که بر اثر سکته در بیمارستان بستری بود، به دیدار اربابش شتافت و در قطعه ۱۶ بهشت زهرا به خاک سپرده شد..


نثار ارواح طیبه تمامی نوکران وپیرغلامان حضرت سیدالسهدا علیه السلام صلوات


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
📌📍کو پیامِ عدالتِ عاشورا؟

امروز شيعه در جهان بسيار است، و در كشورهاى بسيارى سكونت دارد، ليكن كشورى كه در همۀ جهان به نام «تشيع» معروف است، و در هر سال برپادارندۀ اصلى مراسم عاشوراى حسينى است، ملت ايران است. يعنى ملتى كه بايد بداند امام حسين «ع» و يارانش شهيد شدند، و خاندان پيامبر «ص» اسير گشتند، تا احكام قرآن عملى گردد، و قسط قرآنى گسترش يابد، و هنگامى كه به نام اسلام و با ياد حسين «ع» و نام حسين «ع»، اينهمه جوانهاى اين مملكت به جبهه رفتند، و سپس جنازۀ آنها راآن هم نه همه رابه خانواده‌هايشان تحويل دادند، بايد «نظام عامل بالعدل» (به نصّ قرآن) و «جامعه قائم بالقسط» (به نص قرآن) تشكيل مى‌يافت، و آيا به‌جاى آن، چه كردند؟ و اكنون كسى هست كه با ريشه‌هاى فساد در قضاوت و اقتصاد و نفوذ نفوذيهاى بيشمار بتواند درافتد؟ و ملت را نجات دهد؟ و يا مى‌شود از يدك كشيدن نام اسلام دست بردارند؟ آيا كو عمل به احكام قضايى و اقتصادى اسلام‌؟ كو پيام عدالت عاشورا؟

📚الحیاه گزارشی درباره جلد سوم تا ششم به ضمیمه عاشورا مظلومیتی مضاعف: صفحه ۱۴۷

نثار شهیدان مظلوم صلوات

https://www.tgoop.com/zekre_salavat
🏴 امام موسی صدر: تحریف‌کنندگان انقلاب حسین و کاسبان نام حسین، خطرناک‌ترین دشمن امام حسین(ع) هستند
حسین(ع) سه گروه دشمن دارد؛

۱. دسته اول آنان که او را کشتند. این دسته کم‌خطرترین دشمنان هستند، چون تنها جسم امام را که محدود بود، کشتند.

۲. دسته دوم آنان که تلاش کردند آثار امام را محو کنند؛ قبر امام را ویران کردند و از آمدن زائران جلوگیری کردند و کسانی را که در اطراف قبر آن حضرت زندگی می‌کنند مورد آزار و اذیت قرار دادند. خطر این دسته بیش‌تر از دسته اول است، ولی نتوانستند کاری از پیش ببرند.

۳. ولی دسته سوم که خطرناک‌ترین دشمنان آن حضرت هستند، آنانند که کوشیدند اهداف امام حسین(ع) و ابعاد انقلاب حسینی را تحریف کنند و آن را ابزار کسب و درآمد قرار دهند و بهره‌برداری‌های بی‌ارزش از آن کنند و یا آن را مورد سوء‌استفاده برای منافع شخصی قرار دهند. اینان تلاش کردند بالاترین بُعد حسینی یعنی هدف نهضت حسینی را از بین ببرند.

من از خودم و شما سؤال می‌کنم: ما از روز عاشورا چه بهره‌ای برده‌ایم؟ چه سودی به‌دست آورده‌ایم؟ چه استفاده‌ای در عرصه عمومی و چه استفاده‌ای در زمینه فردی برده‌ایم؟
اگر استفاده نبرده باشیم و تنها گریه کرده باشیم من به‌شما خبر می‌دهم که این کار سودی ندارد؛ ما از کدام دسته هستیم؟ از کسانی که گریه می‌کنند و حسین را می‌کشند؟

روشن است که امام حسین(ع) الآن نیست تا کسی او را بکشد، ولی چیزی گران‌بهاتر و مهم‌تر از خود امام حسین (ع) در دستان ماست؛ کرامت امت حسین، مقدسات حسین.

اگر ما گریه کنیم، ولی در عین حال برای تضعیف اهداف امام حسین(ع) تلاش کنیم؛ اگر گریه کنیم و در صف باطل باشیم؛ اگر گریه کنیم، ولی گواهی دروغ بدهیم؛ اگر گریه کنیم، ولی به‌دشمنان کمک کنیم و به‌اختلاف و تفرقه در جامعه خود دامن بزنیم؛ اگر گریه کنیم، ولی گناهانمان بیش‌تر شود، در این صورت ما گریه می‌کنیم، ولی در عین حال حسین را نیز می‌کشیم؛ زیرا تلاش می‌کنیم هدف حسین را از بین ببریم که گران‌بهاتر از خود اوست. ان‌شاء‌الله که ما از این دسته نیستیم.


نثار شهیدان صلوات

https://www.tgoop.com/zekre_salavat
هوالشاهد

پیشواز_اربعین_1403
اونایی که از #مرز_مهران به #کربلا میروید
این تصاویر رو به خاطر بسپارید
اینجا #دشت_مهران است
دهم تیر 1364
#عملیات_کربلای_یک
با رمز یا ابالفضل العباس(ع)
🔶 چشم از راننده بلدوزر برندارید
تانک ها دارن با گلوله مستقیم میزنند
راننده بلدوزر هم سوار بر ارابه مرگ به مصاف تانک میرود..تصویر شماره 2 دود و گرد و خاک بلند است و راننده دیگر پشت دستگاه نیست و در تصویر سوم بچه های اکیپ میرسند و پیکر متلاشی شده سنگر ساز بی سنگر رو روی زمین میکشند تا زیر شنی تانک ها و بلدوزرها له نشود....
شما هم میتونید برای این چند تا تصویر قصه بسازید...
یادمون نره که این ها #معبر_کربلا رو توی #دشت_مهران باز کردند...


نثأر أروآح مطهر شهيدان مظلوم صلوات


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
🙏1
2025/08/27 19:28:57
Back to Top
HTML Embed Code: