tgoop.com/zekre_salavat/14507
Last Update:
هوالشاهد
یاد و خاطره
گمنام سپاه اسلام
پاسدار شهید حاج حسین نوروزی
از شهدای شمیرانات
شهادت: ۱۱ شهریور ۱۳۶۵
عملیات کربلای ۲ ، حاج عمران
واحد اطلاعات عملیات
لشگر ۱۰ سید الشهدا (علیه السلام)
روایتی ناب از سیر شهادت
شهید حاج حسین نوروزی
از شهدای واحد اطلاعات عملیات
لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع)
به روایت حاج محمد آقای تیموری
و علی آقای غفاری
❇️روایت حاج محمد:
درکربلای۲ حسین نوروزی علی رغم اینکه تازه ازمجروحیت خلاص شده بود و باید دوران نقاهت را سپری میکرد، به منطقه آمد.
وقتی تلفنی از منطقه، خواستم حال حسین را بپرسم مادرش گوشی را برداشت و گفت: حسین آمد منطقه، آقای تیموری خسته شدم حرف گوش نمی کنه باید استراحت میکرد آمد منطقه و آمد سمت شما.
من اونجا به مادر حسین قول دادم حواسم به حسین باشه و از پیرانشهر کوبیدم آمدم تا رسیدم قلاجه اسلام آباد غروب بود، گفتند حسین آمد پیرانشهر شبانه راه افتادم و درجاده سنندج خوابیدم، تا صبح تامین جاده بیاید .حرکت کردم ۴بعداز ظهر رسیدم پیرانشهر دیدم حسین عقب ماشین نشسته دارد میرود خط، شب جمعه بود پیاده اش کردم.
گفت:میروم دعای کمیل بر میگردم !
گفتم: خودم میخوانم.
عیسی کره ای هم پیاده شد وشب را باهم بودیم ومن داستان تلفن را که بامادرش صحبت کردم تعریف کردم وقول گرفتم که فقط تا قرارگاه تاکتیکی تردد کند وموقع عملیات به عنوان پیک کارکند فقط تا قرارگاه و یک موتور۲۵۰ تریل تحویلش دادم.
درقرارگاه بودیم که من حسین را سپردم به علی غفاری وخودم سریع رفتم نقده که عقبه واحد را آماده کنم چون قرار عقب نشینی بود.
شب درنقده دلشوره حسین را داشتم که عیسی کره ای دستش مجروح شده بود آمد پیش ما پرسیدم ازحسین چه خبر گفت توقرارگاه دیدمش خوب بود.
طاقت نیاوردم به عیسی گفتم دلم شور میزند صبح زود حرکت کردم باعیسی صاف رفتم به ارتفاع قرارگاه لشگر که علی غفاری زد زیرگریه گفت شرمنده ام امانتت پر کشید .
خدا چه شد!!
حسین قول داده بود جلو تر نرود که گویا جنازه شهدا را باقاطر میاوردن که به حسین میگن علی روضه ای شهید شده چون خیلی با من وحسین قاطی بود نگو قاطر توسراشیبی میافتاد وحسین بدنبال جنازه علی روضه ای بود که میرود تو میدان مین وحاج محسن سوهانی میرود وحسین میگه نیا میدان مینه وباذکر گفتن به آرزوش میرسه وحاج محسن باکمک بچه های تخریب جنازه را اورده بودن وتحویل تعاون دادند.
❇️روایت علی آقای غفاری:
با توجه به شرایط سختی که بر این عملیات حکمفرما بود و مشکلاتی که برای یکی دوتا از گردان ها پیش آمده بود و نهایتا بعد از عقب نشینی نیروها، قرار شد فقط من و آقا یوسف الهی و حاج محسن سوهانی به جلو برویم تا اگر مجروحِ جامانده در پایین داشتیم به بالا منتقل کنیم.
از طرفی من هم به حاج محمد تیموری قول داده بودم که نگذارم حسین جلو برود و با او صحبت کرده بودم که فقط رو موتور باشه و از خط به عقب تردد داشته باشد.
اما لحظه آخر گفت :عملیات که تموم شده بزار بیام کمک .
گفتم : جواب حاج محمد رو چی بدم !
گفت :متوجه نمیشه
به هر حال حرکت کردیم و حسین هم همراه ما آمد هوا تاریک شده بود ، تک و توک آتش هم میومد از سمتِ عراق ، ناگهان کمی جلوتر از ما نزدیک محلی که حسین در حال گشتن بود صدای انفجار آمد وقتی انفجار شد فکر کردیم خمپاره است ؛
حاج محسن گفت : حسین نوروزی همونجایی بود که خمپاره خورد
دویدیم سمتش ، حاج محسن جلوتر از ما بود که وقتی نزدیک حسین رسید ،حسین به او گفت نیا حاجی اینجا میدون مینِ ....
دمِ آخر زندگیش، حاج محسن رو نجات داد ،
یه صحبت آخر و یه یادگاری هم دارن دوتایی که محسن آقا اگر مایل بود میگه ...
حسین به دلیل خونریزی زیاد در همان لحظات به شهادت رسید .
با توجه به راه شنی و سختی که پیش رو داشتیم بالا آوردن پیکر حسین با مشقات فراوانی روبرو شد ، حتی قاطر با پیکرِ حسین سُر خورد و چرخید و رفت پایین که مجددا باید پیکر را به بالا منتقل میکردیم، به محسن و یوسف گفتم اگر نبریمش من نمیام چون شرمنده ی حاج محمد میشدم .
حاج محسن و آقا یوسف و دوتا از بچه های تخریب خیلی زحمت کشیدن ، چند ساعت طول کشید تا تونستیم برگردونیمش .
روحش شاد ان شاءلله اونور خدمتش میرسیم .
نثار أروآح مطهر شهيدان مظلوم صلوات
https://www.tgoop.com/zekre_salavat
BY همراهان ذکر صلوات

Share with your friend now:
tgoop.com/zekre_salavat/14507