Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"هنوز در فکر آن کلاغم"
در اندیشه ی مضطربِ ابرهای شبگرد
که پس می زنند کابوس را
در بوی ماندگیِ انقراض
پس از لختی خروش با اصرار به سکوت
سخن از آینه گفتم
از هراسِ کودکانه ی وداع
که بوسه می نواخت بر اطلسی ها

ثانیه های نبودنت عریان شده
بس که از سوگِ نخ نمایِ دلتنگی
دریدی پیرهنِ گندم زار را با چکاوک
برای تکاپویِ گمانی مصرّ
که شرم را از نگاهِ شقایق ها می خواند
تا بچینم سیبِ تناقض از شاخه های عبوسِ افق
وقتی زمزمه می کردی لالاییِ سرخِ تمنا را
برای خوابانیدنِ ساربانِ دلم
که نمی داند شتر منطق را
کجای بلندی های تکامل بنشاند
شاید پنهان شود عطرِ نسیمِ اشتیاق
لای لایِ پیغامی
که کبوترِ تنفس نرساند پنجاه سال قبل
به سببِ سوختن در محدوده ی تعرض
به مصدقِ دادگاهِ پوشالی غرض


#س_شاپرک
#زینب_ساعدی

۷ آذر ‌۱۴۰۳


https://www.tgoop.com/z_s_shaparak
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"تندباد"

در من تندبادی می وزد
با پیچکی سرشار از تلخند
حکم رانی می کند
بر تازیِ کرانه ی نازیبای تمایل

قدرت از درخت پرسید:
انکار شب پره را تحلیل کرده ای؟
اهمالِ عادت است گویا
در بابِ ناچاری و نباید ها

هرچه عرض اندام کرد هجایِ عدل در من
پنجه های خشم بیشتر تاخت
بر پوست نعره ای خفته
انگار کفتاری کمین نشسته 
زوزه ی وحشت می کشد
از لاشخوریِ شغالانِ طمع

"رفته رفته بی کس و بیمار شد"
پلنگِ وفا
آنقدر دریده بود جناقِ غزل ها را
که کیش و ماتِ سرخیِ واژه ها گشت
خستگی و بیزاریِ انتظار

در سبدِ آرزو
تماشاگرِ رویشِ مرگ شدم
و سایه دمی بر دیوار لمید
وقتِ بوسه ی پوزه ی گلایه بر لب های گله
به چَرایِ پروانگی رفت
آن هنگام که گندید قَوام
در پیاله ی ستبر و بی سوادی

موریانه ها بیداد می کنند
از حافظه ی خاموشِ بیدها
وقتی نیمه ی تاریکِ بلوط ها
"پسری زایید"
مقبولِ پنداری درگیر و دارِ گفتار

الفبای زندگی را آموختم
در بی قراریِ کلاسِ نسل های سوخته
آهای کُرنشِ سال هایِ بلا در من...
سرزمینم مردانه می پراکند
عطرِ نرگس و محمدی
واپسِ آستینِ عرفانیِ ترقی

"زال های پیرشده در کودکی"
رودابه ها را دلبسته کرده اند
به آغوشِ سراب
و آویخته ی شاه نشینِ تسخیر
مصوبه ی نورجهان را

تندیسِ حزنِ اتاقم می کنم
برای اختیارِ سالخورده ای
که سالیانِ سال می خیزد معکوس
به دامان شمع ها

"پاره ی دلِ من است"
که بی رحمانه زرد دارد می رود
فراسویِ افلیجِ یائسگی
آه!
پنجره ای که طعمِ تلخِ ابتذال را چشیده است
گویا لم یزرع کرده مزرعه ی ادویه ها را
که رگ هایم همه وزشِ مرگامرگی نام گرفته اند
وقتی با صدای تو علفزار می گریست
در خلوتِ دردهای مشترک
چیزی رازِ های و هویِ چشم های مرا می خواند
که تنگ در پستویِ وطن پنهان کرده بودم
کمی سمتِ تبعیدگاهِ سینه

تندبادی خون خواه
راوی بوته های خون بها گشته
و بادبادک هایِ حسرت
که ولگردِ کوچه ای در آسمانِ تنهایی اند
بادبانِ اصرار را می کشند،
دلشوره دارد می ترسد
حس می کنم حرف های تلخِ دیدار
رنجِ دقیقه های فراموشی است در پیراهنِ دنیا
دکمه هایش را یکی درمیان می بندم
سرتقِ خوش خط و خالِ تحمل
دیگر شهامت نداشت و صداقت
رسوایِ نازاهدِ تازیانه را کشت
وشلاق زد هرچند باژگون
بر مغز و استخوانِ روایتی منقلب

انقلابِ کبیر
سه قطره خون ریخت
از انگشتِ اریکه ی قدرت
بر خطّ فقرِ بنده نواز

روحِ منی به ظاهر مخترع
که از آزادی می نوشت
به جرمِ رنگین پوستیِ شعرها
محبوس می شود
در رحمِ متلاطمِ تعلق
در خورِ تعلیق می شوند
منتخبِ رقاصکان شاپرکِ هلاک
در فضایِ سقوط

ابرها بهانه می گیرند
تنِ خمیده ی سیاه چاله ها را
کلمات از چگالیِ یادداشت ها می گوید
که تنها هفته ای یک بار آدم می شد
در گیجگاهِ فصلی رو به آوارشدن ام

بس است دیگر
این پیله را سیلی از مه برده
"روز با گرد و غبارِ تار"
هنگامه ی بی قوّتیِ شیران

#س_شاپرک
#زینب_ساعدی
۱۴۰۳/۰۸/۲۹

#قدرت


https://www.tgoop.com/z_s_shaparak
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"و تن ..."


به بهانه ی "شب بوها و شب پره ها"
مجنونِ ماهِ شبِ چهارده شد
اندیشه ای استخوانی
حبس در پناهگاهِ مرگ

هر شب
در ازدحامِ تلخندِ سیه چرده ی نگاه
چون و چرایِ کولی را می برم
به نخلستانِ برشته ی خواب
آن گاه
عروسکِ تعجیل را بی تعارف
به ایوانِ هلهله ی انتظار می خوانم
و در چمدانِ آداب
خروارها بلوطِ ممنوعه می ریزم
در مدارِ پرسه گاهِ عبرت
آنقدر از موزونِ فصل ها می نویسم
که بلاتکلیف می شود
تویی
که ده سال معرفت کاشتی
در چینه دانِ تجلی

کفش هایت را
در سالروزِ رحمِ دلواپسی
به وجدانِ اشک های شرم
واکس می زنم
برای ضمانتِ تلفیقی لایق
که سانسور شده بود سال ها
پشتِ بادپایِ بی منطقی
ریشه روانده
در بویِ زمزمه ی تابوت ها

شولایِ عریانِ کلام
وطن را می خواباند
بر بسترِ نخ نمایِ ماکیان
برای آوازِ دلباختگی های آزادی

به راهِ زمهریری با سخاوت
که لب بر حرامیِ جراحت ها می نواخت
تکاندم‌ بادیه نشین های پوزخندی را
همان ها که نشسته اند بر شاخه های شکسته ی دریغ
و نیشخند می زنند به باکره ی معصومیت

بالقیس های سرسپردگی
چه بی قرار
از سلوچ مرگ در چمدان های معنا
به زبانِ پرستوها شعر می نویسند
و لبخندِ بغ بغویِ سانسور

لبریز از هُرمِ تکاملی نهان
لای دندان های بغضی دلباخته ی هوار
الفبایِ راز
مخمورانِ بی دانش را می آموزد
بیتوته در بسترِ تعرضِ استعاره ها

به بهانه ی "شب بوها و شب پره ها"
می شود لاله ی صد برگِ تهاجم

ردِّ قدم هایِ کولی ها
هجایِ معصومانه ی ریواسِ نجابت را شکفت
بر شاخه هایِ وطن
و تن...

#س_شاپرک
#زینب_ساعدی


https://www.tgoop.com/z_s_shaparak
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آبله گرفت وطنم
و تنم...

خلافِ ترسیمِ هرزگی های چرده گان
ملوث به ردّ پای فلسفه و انقلاب
عطر آزادی ریخت
در پیاله ی صنوبران
آنقدر پک زد به اندامِ سیگارِ انقراض
که تردی و تندیِ ریشه ها
در امتدادِ انحنایِ غریزه ی هبوط
وجدان را به تیزیِ عصمت تراشید
و با هم خوابگیِ سکوت
در خرخره ی خفته ی سینه ای که طعم آلبالو می داد
صدای آوازِ تیرهای تعجب شد
برای رقصِ بوته ای
که بریده بریده
از رحمِ مکدرِ سایه ها می گفت
و هجومِ تدبّرِ شاپرکانِ کولی

سپیدارانی عقیم اند
که پینه می بندند بر نیزارهایِ زایش
با تسمه های سرخِ عقوبت
هراسِ الفبایِ نه شرقی و نه غربی را
برای بلوغِ عزیمتِ محاقِ زخم ها
در کرانه ای که عرصه ی جولانِ صورت من است
هرچند گیج از مرگامرگی های رشادت ها
می زنند شبیخون
به بلوطستانِ سقوط

منتظرانِ تنکامگیِ مرداب
از احتضارِ ابرها
تابوت های فصل حسد را که زاییدند
"یک جا بلعیدند"
بویِ حرمتِ عصمت را
با تکانِ ریشه هایِ خِرد

سال هاست
نستعلیق می شود صراحتِ خطوطی
حبس در پنج دریِ فلس ها

باد عطسه ی جهالت می زند
از زمهریرِ تاریخی زرد
رنج ها پناهنده ی علفزارهایِ سکوتی سفید
می سوزند از شرمِ احتیاطی ابری
گویا بی صبرتر می شود پنجره
از خشمِ بیشه زارانِ عدالت

جیغِ فاجعه زخم می شود
در فاصله ی میانِ "عشق و نفرت"
انگار از تنفسِ غرور و تعصب 
"به قصه ای کوتاه بدل می شویم"
که مبادا رسوا کند پاچینِ زن
از تملقِ ظن های استخوانی

چیزی نمانده از هلهله ی مویِ باکره گان
بعدِ جنونِ بیدها و مرگِ بابونه های بینوا
آیا در شقیقه ی کلمات شبگردی می کند
عریانیِ مچاله ای سرخ
که آهویِ بختِ مرا شعر نوشت؟!
وقتی بادبادک بازِ نجابت
بر بلندی های بادگیرِ رستاخیز
بادبادکِ هفتمِ آشفته حالان را پروانه کرد
در دهانِ رنجورِ تنانگی های جبر


#س_شاپرک
#زینب_ساعدی


https://www.tgoop.com/z_s_shaparak
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تبرزین ماند در فهمِ درخت
تاخت و تاخت
بر موکبِ خرد نشست
برای ترویجِ رسالتِ اکیدِ مویه ها
که زبان گنجشکِ جسارت بود
و کام‌ می گرفت
از چرخنده های اهلِ مراوده

چنان فرو می ریخت
مخروبه های هایکوترین احساس
که ریسه های مشعر پاره شد
از تابشِ تند و تیزِ دوک های نقاهت

ریسنده ای زیر درختِ بیدم‌
که باد را در قفسِ کرامت
می برد به صومعه ی نبضی پریش
شاید
عاقلانه تعمید شود
به نامِ
پدر،
پسر
و روح القدوس
خردسالِ روان پریشِ وانک
که سال ها پیش
در نصف جهانِ فراسوی ابرها
معبری از اشک و آه ساخت
برای تدوینِ کالسکه های نوین
با اسبانِ اصیلِ دیرینگی

رفتم‌
رفتم
رفتم‌
رسیدم به چاهِ مونتاژِ یوسف
که کل کل کرده بود خدا
با یازده برادر نصرانی
که ای نوادگانِ وطنِ سکوت!
گیسوانِ نبوت را بریده اند
چشم‌دلگانِ خیابان های جمهوری
و به دوسه آیه ی از سینه ی دوشاهی
دو بیت تزویج نوشتند
در کمالِ نبوغ و بلوغ

"مرا شعرِ تازه ای نیست"
در خوابگاهِ بهارکِ بلیغ

#س_شاپرک
#زینب_ساعدی

۲۴ شهریور ۰۳


https://www.tgoop.com/z_s_shaparak
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نوبت به رفع انتظار من هم می رسد
پس عبور از ویرانه های تجسم
می شوم مجسمه ی حکم
در موزه ی فضل
وقتی به عزت و احترام مطیع قانون گشت
فلسفه ی بی همتای شوق
چنانکه سابق از عدم
بر عرصه ی فکر نشستم
به زعم از رنسانس حجیم که تسخیر شد
به نطفه ی سپاهیان کلام
مستلزم به تبادل اند
چون سقراط که قدیس خوانده شد
یافتم حقیقت و تحصیل کردم
تثبیت علم عقل با ایمان را
وقتی یک تحول انقلابی آغازید
به وقار روشنفکری ها
سرخ شد گونه ی عُقبی
و رجحان یافت کیاست اندیشه ام
بر قریحه ی شعرها
آنقدر اقاقیای اعجاز کاشتم
که شاخ و برگ گرفت کمال و
در یک کلام‌
دیده ی اعجاب ترسیم کرد
بر بوم سمبلیک فکر
پروسه ی لاهوت و ناسوتِ خودباوری
خودباخته شد به قلب سرنوشت
حالا که به اتمام نرسید جنبش خاور
سوی افق های باختر
شلیک می کنم گلوله ی معنا را
برای تجلی گمان و باور

#س_شاپرک
#زینب_ساعدی

۲۲ آذر ۱۴۰۳


https://www.tgoop.com/z_s_shaparak
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"رگ هایم از تپش افتاد"
برهنه تر از گلبرگ های یاس
بر اندامِ حصارِ بغض
دشتی از خیال می کشم
و باغی ارغوانی
که می وزد سوز بی کسی
از گیسوانِ پریشِ ابرهایش
"دلم می خواهد
آرامشِ ترد،
افسونگرِ صبحِ" درختزار،
و بوسه بر لبان تاکستانِ کنجِ نگاه
که اسبِ سرکشِ غرورِ چشم هایت
یورتمه می رود در آن

روی علفزارِ نوستالژیکِ طراوت
در آستانه ی ساخوردگیِ تردیدها
دوازده پونه ی دلکش می کارم
و چهارده بابونه ی سرخوش
آنگاه از مسیری دورتر
که ناتمام و نا موزونِ تعلق
گیتارِ غمِ تعلیق را می نواخت
خواب های اطلسی را گره می زنم
بر شانه های افق های نامتناهی
گویا گردباد فراموشی زورش نمی رسد
به رقصِ دامان عطشناکِ یاد
بی پرواتر از باد
می نویسم از میخانه های بهشتی
آنجا که تحلیل می برم زمزمه ی تفکر را
تا عدلیه خانه ی زندگانی
انگار در من دوگانگی موج می زند
از ارتحالِ باخت و جولانِ قمار

شوالیه ای اشغالگر
می زند بر هر درخت
تبرِ اکراه
اندکی ذائقه ات را متحول کن
که میخک رفته به پایِ استیصال
"چه روان نقد شدم"
و گل از گل حرف هایم شکفت
حیاتُنا هی
احبّک...
( زندگی ما این است
دوست داشتن...)

گلوی آسمان را که فشرد
کلماتِ سیمگون بارید
بر خطوطِ معلق در هوای تو
و دلواپسی های من

"زنان را نجات می دهد
از تن پوشِ سرخِ دیکتاتوران"
چالشِ سولفشی پارتیزان

#س_شاپرک
#زینب_ساعدی

۶ مرداد ۱۴۰۳


https://www.tgoop.com/z_s_shaparak
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چه سراسیمه می رود
منِ وحشت زده از رحمی دغلباز
که همچو بید می رقصید
در دامانِ سیه چرده ی تاریخ

از انگاره ای درمانده
کفتری حبس در تنگنایِ معنا
بغ بغویِ هجوم‌ را می چراند
در علفزارِ سکوتِ بره ها
چنان دلهره ای ردیابی می کند
ردّپاهایِ چردمانِ جسارت را
که اقاله پروانه می شود
به هوسِ کوچ از مرغدانیِ تحول
و بریانِ صبر بر آتشدانِ تمول

چندساعت پس از سرسبزیِ اصالت
حوالیِ خامیازه های رگ و ریشه دارِ بلوغ
رگلِ نبوغ
دستِ ایده را که می گیرد
سازه های انگاری برجسته تر از انگارهایِ مات
بیرون می کشند مو را از ماستِ نسیان
چقدر بی جواب مانده نامه هایِ تعلیق
هنگام انحرافِ غرور
سویِ بیراهه ی ستیز
کرشمه ی شرمی بیدل
می شود ارشدِ عمارتِ عدل
عاشقانه هایِ بینشی جمهور


#زینب_ساعدی
#س_شاپرک

۲۳ خرداد ۴۰۴

https://www.tgoop.com/z_s_shaparak
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
2025/06/14 10:52:17
Back to Top
HTML Embed Code: