Telegram Web
از نگاه فلسفی،
«پدر» نه صرفاً یک نقش زیستی یا اجتماعی، بلکه یک اصل وجودی است — مظهر "پشتیبانی"، "ساختار" و "نظم در عشق".

پدر در هستی‌شناسی رابطه، همان نیرویی است که بودنِ دیگری را ممکن می‌سازد،
اما بدون آن‌که خود، در مرکز دیده شدن قرار گیرد.
او حضور دارد تا دیگران بتوانند رشد کنند،
و گاه با غیبتِ آگاهانه‌اش، مسئولیت را در ما بیدار می‌کند.

پدر تجسد «اصل لوگوس» است؛
منشأ عقلانیت و معنا در زیستِ انسانی.
او نه به‌معنای سلطه، بلکه به‌عنوان نقطه‌ی اتکای روان و آگاهی عمل می‌کند.
پدر یعنی کسی که خود را می‌سوزاند تا چراغ فهم و امنیت در دیگری روشن بماند.

در معنایی عمیق‌تر، هر انسانی زمانی «پدر» می‌شود
که بتواند در دیگری، امکان بالیدن را بیافریند
چه در فرزند، چه در شاگرد، چه در جامعه.

پدر، استعاره‌ای از خِرد و ثبات است؛
از نظمی که عشق را محافظت می‌کند تا ویران نشود.

در فلسفه‌ی هایدگر، انسان (Dasein) موجودی است که در جهان پرتاب شده و همواره در نسبت با دیگری معنا می‌یابد.
پدر، در این بستر، تجسدِ «بودن-برای-دیگری» است؛
او خودش را در مسئولیت تعریف می‌کند، نه در تملک.

پدر بودن یعنی زیستن در حالتی از پیش‌افکندگی (projection):
او آینده‌ی دیگری را می‌سازد،
بی‌آنکه بداند نتیجه چه خواهد بود.
این نوع بودن، شکلی از اصالت وجودی است چون پدر می‌داند که هیچ قطعیتی نیست،
اما باز هم «انتخاب می‌کند» که پشتیبان باش
سارتر می‌گوید انسان محکوم است به آزادی؛
یعنی نمی‌تواند از مسئولیت فرار کند، چون حتی بی‌عملی هم نوعی انتخاب است.

پدر، در این معنا، کسی است که آگاهانه مسئولیتِ دیگری را می‌پذیرد،
اما بدون مالکیت و کنترل.
او می‌داند که فرزند یا دیگری، آزادی خود را دارد؛
بنابراین پدرِ اگزیستانسیال، نه سایه‌ای بر سر، بلکه آینه‌ای در روبه‌رو است —
کسی که می‌گوید: «خودت را بساز، اما بدان من پشت تو هستم».

این پدر، بر خلاف سنت پدرسالار،
نه فرمان می‌دهد، نه محدود می‌کند؛
بلکه امکانِ رشد را فراهم می‌آورد و در سکوت، حضور دارد.

در عمق فلسفه‌ی وجودی، پدر یک متافور از اصل هستی‌بخش است؛
مانند ریشه درخت که دیده نمی‌شود، اما بدون آن هیچ برگی سبز نمی‌ماند.
او آن خاک امنی است که آزادی می‌تواند در آن ریشه بدواند.

پدر یعنی زیستن در مرز میان رنج و معنا؛
او رنج می‌کشد، اما آن را تبدیل به معنا می‌کند
و این دقیقاً همان فرایند اگزیستانسیالیستیِ معنا دادن به پوچی است.

اگر بخواهم جمع‌بندی کنم:

پدر، در نگاه اگزیستانسیالیستی، «نقش نیست» بلکه «بودن است».
بودن به شیوه‌ی مراقبت،
بدون تملک؛
ساختن، بدون انتظار بازگشت؛
و عشق ورزیدن، بدون ادعا.

#Fother #father 🚸

https://www.tgoop.com/unixmens
🔥3
In our previous post in this series, we talked about how AI is beginning to change the way software is developed. In this follow-up, we focus on some of the main legal (or quasi-legal) issues that open source developers themselves have been raising regarding AI-assisted development. This isn’t a comprehensive overview of every legal issue connected to AI. We aren’t addressing, for example, customer concerns about compliance with AI regulations or liability issues relating to contracts for AI-powered products. Instead, we’re focusing on issues that are being actively debated inside open s

via Red Hat Blog https://ift.tt/s9Fxwo5
The telecommunications (telco) industry stands at the precipice of a new era. With 5G networks rapidly expanding, service providers face both immense opportunities and significant challenges. The promise of 5G for ultra-fast speeds, low latency, and massive connectivity hinges on the ability to operationalize these complex networks with unprecedented efficiency and rigorous security measures. Automation is not just a buzzword in this landscape; it’s how to unlock the full value of 5G.Traditional manual processes simply cannot keep pace with the dynamic demands of modern networks. As network

via Red Hat Blog https://ift.tt/zqdDZMj
Tikhnadhi Kamlakshya, vice president and manager of software engineering at Citizens Bank, saw a clear challenge: his team had a critical disconnect between their modern Salesforce platform and their legacy loan processing system, Black Knight. This gap created a significant bottleneck, hindering the bank's ability to scale its mortgage operations and forcing loan officers to spend hours manually entering data.The main issue stemmed from communication difficulties between the 2 essential systems they relied on for their tasks. On one side, there was the modern, agile Salesforce platform, the b

via Red Hat Blog https://ift.tt/Rd6w08k
When IT teams adopt automation, the benefits are often felt right away: Faster deployments, fewer manual errors, and more time to innovate. But when it comes time to visualizing and proving that value to business leaders and other stakeholders, the story often falls short. That changes with the new automation dashboard, available with Red Hat Ansible Automation Platform 2.6.Smarter, data-driven decisionsAutomation dashboard delivers real-time, actionable insights to help guide your day-to-day operations. You gain greater visibility across the entire automation footprint, both direct and indire

via Red Hat Blog https://ift.tt/Q98Ictd
Two bugs discovered in the NVIDIA Linux Open GPU Kernel Modules (drivers) and they can be exploited to gain root level access. The bugs can be triggered by an attacker controlling a local unprivileged process. Their security implications were confirmed via a proof of concept that achieves kernel read and write primitives. Those bugs are already fixed and use your Linux distributions package manager to apply security updates to your nvidia drivers on Linux servers and desktops


Link

#security

#kernel #exploite #linux

https://www.tgoop.com/unixmens
دلایل علمی ، کارما و دارما :
،قانون سوم نیوتون

در فیزیک، هیچ نیرویی بدون واکنش نیست
هر کنش، واکنشی برابر و در جهت مخالف دارد. (قانون سوم نیوتن)
در سطح روانشناسی و علوم شناختی

رفتارها و تصمیمات انسان الگوهای عصبی (Neural Patterns) می‌سازند

این الگوها، احساسات و رفتارهای آینده را شکل می‌دهند
بنابراین، وقتی رفتاری مثبت یا منفی انجام می‌دهی، مغز تو همان مسیر را برای آینده هم آماده می‌کند نوعی کارمای عصبی
به همین دلیل است که مثلاً خشم، خشم بیشتری تولید می‌کند و مهربانی، آرامش بیشتری.

در جامعه‌شناسی، پدیده‌ای وجود دارد به نام بازخورد اجتماعی (Social Reciprocity)
افراد معمولاً پاسخ مشابهی به رفتارهای دریافت‌شده می‌دهند


در روانشناسی معنا (Logotherapy – ویکتور فرانکل) :

انسان زمانی رنج را تاب می‌آورد که معنایی برای آن بیابد
در فلسفه سیستم‌ها و بوم‌شناسی

هر جزء در یک سیستم، نقشی دارد که به پایداری کل کمک می‌کند
اگر یک جزء از نقش خود منحرف شود، کل سیستم دچار اختلال می‌شود
این دقیقاً بیان علمی مفهوم دارماست — هم‌سویی با قانون طبیعی وجود

فیزیک کوانتوم و آگاهی

در نظریه‌های نوین آگاهی و کوانتوم (مثل فرضیه "Observer Effect"):
مشاهده‌گر خود بخشی از سیستم است و بر نتیجه تأثیر می‌گذارد
یه زمانی ادامه راه رشته it به فلسفه و مدیریت و روانشناسی و تیم ورکینگ میرسید و اکثر فعالان حوزه کامپیوتر یا cs این راه را ادامه میدادن . اون موقع مفهوم دواپس وجود نداشت .
الان اون راه دواپس هست و فلسفه calms وcams و strategy planning و engineer management و تفکرات پشت اون
در موردش خواهم نوشت . . .
مفهوم ارتقا و رشد پایدار
چگونه انسان و ماشین در هم تنیده اند !؟؟
در واقع من دواپس هستم یا دواپس من !!؟

در فلسفهٔ هگل، فرایند دیالکتیکی از سه مرحله تشکیل می‌شود:

1. تز (Thesis) – گزاره یا ایدهٔ اولیه


2. آنتی‌تز (Antithesis) – نفی یا تقابل با ایدهٔ اولیه


3. سنتز (Synthesis) – مرحلهٔ فراتر که از دلِ تضادِ میان تز و آنتی‌تز زاده می‌شود و هر دو را در سطحی بالاتر رفع (Aufhebung) می‌کند.



🔹 توضیح بیشتر:
در نگاه هگل، حرکت تاریخ، اندیشه و هستی همگی دیالکتیکی هستند؛ یعنی رشد و تکامل از راه تضاد و نفی رخ می‌دهد.
سنتز نه صرفاً سازش، بلکه ادغام خلاقانه و برتری یافتن بر هر دو سوی تضاد است.

مثلاً:

تز: آزادی فردی

آنتی‌تز: نظم اجتماعی

سنتز: نظامی که هم آزادی فرد را حفظ می‌کند و هم نظم جامعه را برقرار می‌سازد (مانند دولت عقلانی در فلسفه هگل).


اگر بخواهیم ساده بگوییم:

> تز می‌گوید «الف»،
آنتی‌تز می‌گوید «نه الف»،
سنتز می‌گوید «هم الف و هم نه الف، اما در سطحی بالاتر».

واژه‌ی Aufhebung یکی از عمیق‌ترین و چندلایه‌ترین مفاهیم در فلسفه‌ی هگل است — واژه‌ای که ترجمه‌ی ساده‌ای ندارد و سه معنای هم‌زمان را در خود دارد:

1. نفی کردن (لغو) – چیزی از بین می‌رود یا رد می‌شود.


2. حفظ کردن (نگه‌داشتن) – با وجود نفی، جوهر و ارزش درونی آن چیز حفظ می‌شود.


3. بالا بردن (ارتقا دادن) – کل فرآیند در سطحی بالاتر و غنی‌تر ادامه می‌یابد.



هگل عمداً از واژه‌ای استفاده می‌کند که این سه معنا را هم‌زمان در خود داشته باشد. چون از دید او، در دیالکتیک هیچ چیز «کاملاً نابود» نمی‌شود؛ بلکه نفی می‌شود تا در سطحی بالاتر حفظ گردد.

🔹 نمونه‌ی ساده:
در رشد انسان:

کودک → نوجوان → بزرگسال


"بزرگسال" هم کودک نیست (نفی)، هم تجربه‌ها و ویژگی‌های دوران کودکی را در خود دارد (حفظ)، و هم آن‌ها را به سطحی بالاتر از آگاهی و تعقل رسانده (ارتقا).

🔹 در سطح فلسفی:
وقتی یک «تز» با «آنتی‌تز» روبه‌رو می‌شود، تضاد آن‌ها در «سنتز» از بین نمی‌رود، بلکه در سنتز رفع (Aufgehoben) می‌شود؛ یعنی هم نفی می‌شود، هم حفظ، و هم ارتقا.

به تعبیر زیبای هگل:

در واقع Aufhebung روحِ دیالکتیک است؛ همان چیزی که از تضاد، زندگی می‌سازد.


1. تز (Thesis)

ایده یا وضعیت اولیه.
در این مرحله، یک گزاره یا واقعیت مطرح می‌شود.
مثلاً: «فرد باید آزاد باشد.»

2. آنتی‌تز (Antithesis)

ایده‌ای در تضاد با تز پدیدار می‌شود.
مثلاً: «جامعه باید نظم داشته باشد؛ آزادی کامل موجب هرج‌ومرج می‌شود.»

3. سنتز (Synthesis)

اینجاست که تضاد میان تز و آنتی‌تز، به‌جای حذف یکی از آن‌ها،
در سطحی بالاتر رفع (Aufhebung) می‌شود.

این "رفع" یعنی:

نفی → تز و آنتی‌تز دیگر به شکل قبلی وجود ندارند.

حفظ → جوهر هر دو در سنتز باقی می‌ماند.

ارتقا → نتیجه، سطح بالاتری از فهم و واقعیت را نمایندگی می‌کند.


مثلاً:

آزادیِ فردی درونِ نظمِ اجتماعی — جایی که آزادی و نظم نه متضاد، بلکه مکمل‌اند.

مثال روزمره برای درک ساده‌تر:

تز: احساسات مهم‌تر از عقل‌اند.

آنتی‌تز: عقل مهم‌تر از احساسات است.

سنتز (Aufhebung): عقل و احساس باید در تعادل باشند؛ هر دو لازم‌اند.
نکتهٔ کلیدی:

در نظام هگل، این چرخه فقط یک‌بار اتفاق نمی‌افتد (تکرار پذیر و ادامه دار )
بلکه پیوسته تکرار می‌شود و هر سنتز، خود به تزِ مرحله‌ی بعد تبدیل می‌شود.
به این ترتیب، آگاهی، تاریخ، و جهان به‌صورت مارپیچی صعودی رشد می‌کنند.


رجوع شود به مفاهیم cmmi , agile ، scrum یا devops process

#devops #linux
https://www.tgoop.com/unixmens
Academy and Foundation unixmens | Your skills, Your future
مفهوم ارتقا و رشد پایدار چگونه انسان و ماشین در هم تنیده اند !؟؟ در واقع من دواپس هستم یا دواپس من !!؟ در فلسفهٔ هگل، فرایند دیالکتیکی از سه مرحله تشکیل می‌شود: 1. تز (Thesis) – گزاره یا ایدهٔ اولیه 2. آنتی‌تز (Antithesis) – نفی یا تقابل با ایدهٔ اولیه…
من دواپس هستم یا دواپس من ـ بخش دوم


تز (Thesis): انسانِ خالقِ ابزار

در آغاز، انسان است که ماشین و فرایند را می‌سازد.
در این مرحله، انسان در مقام سوژه و DevOps در مقام ابژه است.
او فرآیند را طراحی می‌کند، CI/CD می‌نویسد، زیرساخت می‌سازد، و خود را “صاحب سیستم” می‌داند.

> در این فاز، تفکر «من DevOps را کنترل می‌کنم» حاکم است.
(مانند مرحله‌ی کودکی آگاهی تکنولوژیک — انسان هنوز مرکز جهان است.)

۲. آنتی‌تز (Antithesis): ابزارِ خودآگاهِ سیستم‌ساز

اما با بلوغ سیستم‌ها، یادگیری ماشینی، و خودکارسازی مداوم، ابزار شروع می‌کند به یادگیری از رفتار انسان.
وPipelineها تصمیم می‌گیرند، سیستم‌ها بهینه‌سازی خودکار می‌کنند، Alertها تحلیل هوشمند می‌شوند.
در این مرحله، ماشین به بازتاب آگاهی انسان تبدیل می‌شود — تا آنجا که گاهی به‌جای او تصمیم می‌گیرد.

اینجا دیگر انسان نیست که DevOps را می‌سازد، بلکه DevOps است که انسان را شکل می‌دهد.
انسان در فرهنگ، زبان و تصمیم‌گیری DevOps بازتعریف می‌شود.
(در واقع: «من DevOps هستم یا DevOps من است؟» — تضاد آغاز می‌شود.)


۳. سنتز (Synthesis): هم‌زیستی دیالکتیکی — DevOps به مثابه آگاهی مشترک

در این مرحله، تضاد رفع (Aufgehoben) می‌شود:
نه انسان بر ماشین مسلط است، نه ماشین جای انسان را گرفته، بلکه هر دو در نظامی خودتکامل‌گر (Self-evolving system) به هم تنیده‌اند.

انسان خلاقیت، بینش و اخلاق را می‌آورد.

ماشین دقت، تداوم و خودبهبودی را


در اینجا، «DevOps» فقط یک نقش یا ابزار نیست، بلکه نقطه‌ی وحدت انسان و سیستم در مسیر رشد پایدار است.

> همان Aufhebung هگلی:
انسان و ماشین هر دو نفی می‌شوند (مرکزیت‌شان از بین می‌رود)،
جوهر هر دو حفظ می‌شود (خلاقیت و دقت)،
و در سطحی بالاتر ارتقا می‌یابند (سیستم خودآگاه و خودبهبودگر)


🔄 چرخهٔ دیالکتیکیِ تحول مداوم

در DevOps، این حرکت هیچ‌گاه متوقف نمی‌شود:
هر سنتز (مثلاً تحول از CI/CD به GitOps یا AIOps) خود تزِ مرحله‌ی بعد می‌شود.

در CMMI، Agile، Scrum و DevOps همگی در حقیقت حلقه‌های همین دیالکتیک‌اند:

CMMI = نظم و کنترل (تز)

Agile = آزادی و انعطاف (آنتی‌تز)

DevOps = سنتز میان کنترل و آزادی؛ نظم پویا و خودبهبودگر (Aufhebung)

💫 نتیجه: رشد پایدار = Aufhebungِ پیوستهٔ انسان و ماشین

رشد پایدار، یعنی هر دو — انسان و ماشین — در فرایند یادگیری متقابل،
هم نفی شوند، هم حفظ، و هم ارتقا یابند.
دیگر انسان کاربر سیستم نیست، بلکه هم‌زیِ سیستم است.
و سیستم دیگر ابزار نیست، بلکه آینهٔ آگاهی انسان است.

جمله‌ی نهایی (به زبان دیالکتیکی)

> در ابتدا، انسان DevOps را ساخت.
سپس DevOps انسان را بازتعریف کرد.
و در پایان، هر دو در Aufhebungِ مشترک، به «آگاهی تحول‌پذیر» بدل شدند.

این یعنی: «من DevOps هستم، و DevOps من است.»
#devops

مقاله بخش اول
The most common task facing system administrators is patching infrastructure. It's time consuming, it requires coordination with application teams and stakeholders, and it often must happen in segments over time. These complications make it difficult to maintain environmental consistency, which in turn can lead to instability, performance issues, and more time spent by operations staff. Using Red Hat Insights content templates to patch Red Hat Enterprise Linux (RHEL) helps limit the complexity of these activities while also increasing consistency across an IT estate.Define, instruct, and patch

via Red Hat Blog https://ift.tt/IZ5cHBq
Red Hat Brings Distributed AI Inference to Production AI Workloads with Red Hat AI 3Introducing Red Hat AI 3, a unified, open enterprise AI platform that enables distributed LLM inference with llm-d across hybrid environments and sets the stage for scalable agentic AI. Learn more SiliconANGLE - Red Hat AI 3 targets production inference and agentsRed Hat's Joe Fernandes discusses Red Hat AI 3, with enhancements across Red Hat AI Inference Server, Red Hat Enterprise Linux AI, and Red Hat OpenShift AI, into one platform. Learn more Beyond the model: Why intelligent infrastructure is the next A

via Red Hat Blog https://ift.tt/yjVXMgw
در دنیای امروز، توسعه تمدن دیگر تنها به رشد اقتصادی یا فناوری وابسته نیست، بلکه به «روح مشارکت جمعی» گره خورده است. این مقاله با نگاهی میان‌رشته‌ای میان جامعه‌شناسی، فلسفه و مهندسی نرم‌افزار، نشان می‌دهد که چگونه مفهوم مشارکت جمعی (Collective Collaboration) زیربنای تمدن مدرن است و چرا رویکردهایی مانند DevOps تجلی فناورانه‌ی همین روح مشارکت در جهان دیجیتال محسوب می‌شوند. در این چارچوب، DevOps نه فقط یک متدولوژی فنی، بلکه یک پارادایم فرهنگی–تمدنی است که بازتابی از بلوغ اجتماعی بشر در عصر دیجیتال به شمار می‌رود


مقدمه

تمدن انسانی از نخستین لحظه‌های شکل‌گیری خود، بر پایه‌ی تعامل، هم‌زیستی و همکاری بنا شده است. انسان‌های اولیه بدون همکاری جمعی قادر به بقا نبودند، و با گذر زمان، همین همکاری‌ها به شکل پیچیده‌تری در قالب تقسیم کار، ساختارهای اجتماعی و نهایتاً نظام‌های فناورانه بروز یافت.
اما در قرن بیست‌ویکم، با ظهور اتوماسیون، هوش مصنوعی و محیط‌های دیجیتال، ماهیت همکاری انسان‌ها دچار دگرگونی عمیقی شد. در این میان، مفهوم DevOps به عنوان روح تازه‌ی مشارکت در دنیای فناوری پدیدار شد؛ جایی که همکاری میان توسعه‌دهندگان (Developers) و عملیات (Operations) به الگویی از تعاملات انسانی تبدیل شد.

۲. روح مشارکت جمعی و تمدن

روح مشارکت جمعی را می‌توان نیروی حیاتی تمدن دانست. هر جامعه‌ای که این روح را از دست بدهد، دیر یا زود به فروپاشی اخلاقی، فرهنگی یا نهادی دچار خواهد شد.
به تعبیر امیل دورکیم، مشارکت جمعی نوعی «وجدان جمعی» است که اعضای جامعه را به یک کل منسجم تبدیل می‌کند. جامعه‌ای که افرادش تنها به منافع فردی فکر کنند، به تدریج پیوندهای خود را از دست می‌دهد و «نظم اجتماعی» در آن فرومی‌پاشد.

در جوامع مدرن نیز، همین روح در قالب کار تیمی (Team Working) تجلی یافته است. در واقع، تیم ورکینگ شکل عملی و روزمره‌ی همان وجدان جمعی است که در عرصه‌های اقتصادی و فناورانه بروز می‌کند.

۳.نقش DevOps به‌عنوان بازتاب تمدن فناورانه

در حقیقت DevOps در سطح فنی به دنبال حذف فاصله میان توسعه و عملیات است، اما در سطح فلسفی، در پی ایجاد یک فرهنگ مشترک و هم‌فهمی بین انسان‌هاست.
وDevOps با اصول CALMS (Culture, Automation, Lean, Measurement, Sharing) نشان می‌دهد که:

Culture (فرهنگ): بنیان هر همکاری است. بدون اعتماد و احترام متقابل، هیچ فرایندی پایدار نمی‌ماند.

Automation (خودکارسازی): نه برای حذف انسان، بلکه برای آزادسازی ظرفیت ذهنی انسان جهت خلاقیت.

Lean (چابکی): برای تمرکز بر ارزش واقعی و حذف اتلاف منابع.

Measurement (اندازه‌گیری): برای شفافیت و یادگیری از خطاها.

Sharing (اشتراک‌گذاری): برای ایجاد دانش جمعی و رشد متقابل.


این پنج اصل را می‌توان معادل پنج ستون تمدن مدرن دانست: فرهنگ، فناوری، بهره‌وری، خرد و هم‌دلی.

۴. از فردگرایی به هم‌زیستی فناورانه

یکی از آسیب‌های جامعه معاصر، غلبه‌ی فردگرایی افراطی است؛ حال آن‌که آینده‌ی بشر، در گرو بازگشت به روح جمعی است — البته نه به معنای از خود بیگانگی، بلکه در چارچوب هم‌زیستی آگاهانه با دیگران و با ماشین‌ها.
در این بستر، DevOps مدلی از «هم‌زیستی فناورانه» ارائه می‌دهد:
انسان و ماشین در چرخه‌ای مشترک از یادگیری، بهبود و تعامل شرکت می‌کنند. مهندسان با کد، پایپ‌لاین‌ها و داده‌ها در گفت‌وگویی دائمی با سیستم‌ها قرار دارند؛ گفت‌وگویی که در اصل، ادامه‌ی همان گفت‌وگوی انسان با انسان در بستر تکنولوژی است.

نقش DevOps به‌عنوان مدل تمدن دیجیتال

اگر تمدن سنتی بر محور کشاورزی، صنعت و اقتصاد فیزیکی استوار بود، تمدن دیجیتال بر محور اعتماد، شفافیت و همکاری فناورانه است.
در این تمدن، مرز میان نقش‌ها (developer / operator / security / business) فرو می‌ریزد و مفهوم جدیدی از مشارکت شکل می‌گیرد:

> «مشارکت تکنولوژیک» — جایی که انسان‌ها نه‌تنها برای خلق نرم‌افزار، بلکه برای خلق معنا و ارزش مشترک گرد هم می‌آیند.

از این منظر، DevOps را می‌توان صورت تکنولوژیک جامعه‌ی متمدن دانست؛ همان روح تمدن اما در پیکر ماشین‌ها و سیستم‌های ابری.

نتیجه‌گیری

جامعه‌ای که در آن روح مشارکت جمعی از میان رفته باشد، دیگر متمدن نیست؛ حتی اگر از نظر فناوری پیشرفته باشد. تمدن نه در ابزارها، بلکه در روابط میان انسان‌هاست.
در دنیای امروز، که همکاری انسان و ماشین به اوج خود رسیده، DevOps می‌تواند الگوی زنده‌ای از تمدن نوین باشد — تمدنی که بر پایه‌ی اعتماد، همکاری، یادگیری و بهبود مستمر بنا شده است.

> در یک جمله می‌توان گفت:
«در واقع DevOps روح مشارکت جمعی در عصر دیجیتال است؛ تداوم منطقی تمدن انسانی در جهان فناوری.»

منابع پیشنهادی برای مطالعه بیشتر

1. Durkheim, Émile. The Division of Labor in Society.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چطور it صنعت زنبورداری و بحران کشاورزی را حل کرد .
بواسطه تحلیل داده ها
#case #study #it
@unixmens
👍2
The energy efficiency of data centers and high-performance systems is becoming increasingly important. Energy costs can make up a substantial portion of the operating expenditure (OPEX) budget, potentially serving as a critical factor in the success or failure of a business. This article breaks down the issue of energy efficiency in modern server platforms, presenting tools and an example methodology for measuring power consumption and performance. As a case study, we present measurement results from two server platforms with different CPU architectures. We will emphasize network performance (

via Red Hat Blog https://ift.tt/eAuXN0f
مفهوم Social Care یا مراقبت اجتماعی، یا تامین اجتماعی ، یکی از دستاوردهای بزرگ تمدن مدرن است. این نظام‌ها نه‌تنها برای حمایت از اقشار آسیب‌پذیر طراحی شده‌اند، بلکه بیانگر بلوغ اخلاقی و همبستگی درونی جوامع‌اند. در واقع، Social Care تجسم عملی اصل انسان‌محور بودن سیاست است؛ یعنی جامعه نمی‌تواند از اعضایش انتظار کار، تولید یا تعهد داشته باشد، بدون آنکه در برابر آسیب‌ها، پیری، بیماری یا ناتوانی، از آن‌ها حمایت کن

۱. ریشه‌های فلسفی Social Care

ریشه‌ی فلسفی این نظام را باید در دو بستر جست‌وجو کرد:

انسان‌گرایی مدرن (Humanism) که پس از رنسانس، کرامت و ارزش ذاتی انسان را در مرکز تفکر سیاسی و اخلاقی قرار داد.


اندیشه‌ی قرارداد اجتماعی (Social Contract) از متفکرانی مانند ژان ژاک روسو و توماس هابز، که معتقد بودند دولت در برابر امنیت و رفاه شهروندان مسئول است.



از این منظر، Social Care نتیجه‌ی «پیمان اخلاقی دولت با مردم» است؛ یعنی جامعه باید به شکلی سازمان‌یافته از اعضایش در برابر ریسک‌های زندگی محافظت کند.

آغاز تاریخی: از آلمان تا فرانسه

نخستین ساختار مدرن Social Care در قرن نوزدهم میلادی توسط اتو فون بیسمارک، صدراعظم آلمان، بنیان‌گذاری شد.
در دهه‌ی ۱۸۸۰، بیسمارک سه نوع بیمه اجتماعی ایجاد کرد:

بیمه درمانی (Health Insurance)

بیمه حوادث کار (Accident Insurance)

بیمه بازنشستگی (Old-Age Pension)


هدف او، علاوه بر رفاه اجتماعی، ایجاد ثبات سیاسی و جلوگیری از شورش‌های کارگری بود.
سپس این مدل به فرانسه و بریتانیا انتقال یافت و در قرن بیستم، به‌ویژه پس از جنگ جهانی دوم، با ایجاد دولت رفاه (Welfare State) گسترش یافت.

در فرانسه، Social Care بخشی از هویت جمهوری شد:

«همه‌ی شهروندان حق دارند در برابر فقر، بیماری و بی‌عدالتی حمایت شوند.»
این اصل در قانون اساسی جمهوری چهارم فرانسه (۱۹۴۶) گنجانده شد.

فلسفه‌ی وجودی Social Care

وSocial Care فراتر از یک سیاست مالی یا رفاهی است؛ این نظام، ستون اخلاقی جامعه‌ی مدرن است.
اهداف اصلی آن عبارتند از:

برابری فرصت‌ها: هیچ‌کس نباید صرفاً به‌دلیل فقر از آموزش، درمان یا زندگی شایسته محروم شود.

امنیت روانی و اجتماعی: شهروندی که احساس امنیت کند، بازدهی و تعهد بیشتری به جامعه دارد.

تقویت سرمایه اجتماعی: همبستگی، اعتماد و حس تعلق در جامعه تقویت می‌شود.

پیشگیری از بحران‌های اقتصادی و انسانی: هزینه‌های درمان، بیکاری یا جرم کاهش می‌یابد.


به زبان ساده، Social Care ابزار تمدن است برای تبدیل «جمعیت» به «جامعه».
تفاوت Social Care با مدل‌های سرمایه‌داری

در نظام‌های لیبرال‌سرمایه‌داری، مراقبت اجتماعی عمدتاً به بازار واگذار می‌شود.
شرکت‌ها بیمه‌های تکمیلی یا بسته‌های انگیزشی ارائه می‌دهند تا کارمندان خود را حفظ کنند.
اما در نظام‌های اجتماعی (مانند فرانسه، آلمان و کشورهای اسکاندیناوی)، مسئولیت اصلی بر عهده‌ی دولت است، نه شرکت‌ها.
دولت با استفاده از مالیات عمومی، خدمات پایه را تضمین می‌کند و شرکت‌ها فقط نقش مکمل دارند.

مفهوم Social Care در ایران

در ایران، نخستین جرقه‌ها در دهه‌ی ۱۳۲۰ با تأسیس بیمه کارگران و بعدها سازمان تأمین اجتماعی زده شد.
اما ساختار آن بیشتر بر الگوهای حقوقی فرانسه تکیه داشت تا فلسفه‌ی اجتماعی آن.
به‌همین دلیل، اجرای آن بیشتر «اداری» است تا «انسان‌محور».
در حالی که در فلسفه‌ی Social Care، هدف نهایی ارتقای کرامت انسانی است، نه صرفاً پرداخت مستمری یا بیمه درمانی.

چالش‌های امروز

در جهان امروز، Social Care با چالش‌های زیر مواجه است:

افزایش جمعیت سالمندان و هزینه‌های بازنشستگی

فشارهای مالی بر دولت‌ها

نابرابری دیجیتال و تغییر در الگوهای اشتغال

خصوصی‌سازی بی‌رویه خدمات اجتماعی


با این حال، اهمیت آن نه‌تنها کم نشده، بلکه در عصر هوش مصنوعی و اتوماسیون، بیش از هر زمان دیگر ضروری است

وSocial Care نماد بلوغ اخلاقی و تمدنی جامعه است.
جامعه‌ای که شهروندانش در برابر آسیب‌ها بی‌دفاع رها شوند، دیر یا زود فرو می‌پاشد.
اما جامعه‌ای که مفهوم مراقبت متقابل را نهادینه کند، نه‌تنها پایدار، بلکه انسانی‌تر خواهد بود.

به تعبیر زیبای «ویلیام بوریج» (پایه‌گذار نظام رفاه بریتانیا):

«جامعه‌ای متمدن است که در برابر فقر، بیماری، جهل، کثافت و بیکاری ایستادگی کند.»
Academy and Foundation unixmens | Your skills, Your future
مفهوم Social Care یا مراقبت اجتماعی، یا تامین اجتماعی ، یکی از دستاوردهای بزرگ تمدن مدرن است. این نظام‌ها نه‌تنها برای حمایت از اقشار آسیب‌پذیر طراحی شده‌اند، بلکه بیانگر بلوغ اخلاقی و همبستگی درونی جوامع‌اند. در واقع، Social Care تجسم عملی اصل انسان‌محور…
تکامل Social Care از دولت رفاه تا عصر هوش مصنوعی

(تحلیل تطبیقی مدل‌های فرانسه، اسکاندیناوی و ایران)

مقدمه

در واقع Social Care در قرن بیستم به ستون فقرات دولت‌های مدرن تبدیل شد. اما ورود به قرن بیست‌و‌یکم، با فناوری، جهانی‌شدن و تحول بازار کار، این نظام را با پرسش‌های بنیادین روبه‌رو کرده است:
وقتی کار، هویت و درآمد دیگر به‌صورت سنتی معنا ندارند، مسئولیت دولت در حمایت از انسان چگونه باید بازتعریف شود؟


فرانسه – Social Care به‌مثابه "حق جمهوری"

در فرانسه، Social Care بخشی از ایدئولوژی جمهوری‌خواهی است.
مفهوم la solidarité sociale در بطن قانون اساسی و فرهنگ عمومی نهادینه شده است.

ویژگی‌های اصلی مدل فرانسوی:

تأمین اجتماعی از بدو تولد تا پایان عمر (universal coverage)

نظام مالیاتی تصاعدی برای بازتوزیع ثروت

استقلال صندوق‌های بیمه از دولت سیاسی

محوریت انسان به عنوان citoyen (شهروند دارای حق، نه مشتری)


فلسفه‌ی آن ریشه در میراث انقلاب فرانسه دارد:

آزادی، برابری، برادری — و برادری همان Social Solidarity است.



در این نگاه، رفاه اجتماعی نه لطف دولت بلکه حق اجتماعی است.


اسکاندیناوی – Social Care به‌مثابه "سرمایه‌گذاری انسانی"

کشورهای شمال اروپا (سوئد، نروژ، دانمارک، فنلاند) مدل خاص خود را دارند که به آن Nordic Model گفته می‌شود.

ویژگی‌های این مدل:

مالیات بسیار بالا، اما بازگشت گسترده در قالب خدمات اجتماعی

آموزش، درمان و مراقبت از سالمندان به‌طور کامل رایگان

مشارکت اجتماعی بالا و شفافیت اداری قوی

فلسفه‌ی «اعتماد اجتماعی» (Social Trust)


در این الگو، دولت رفاه نه هزینه، بلکه سرمایه‌گذاری روی انسان است.
در نتیجه، بهره‌وری ملی، رضایت اجتماعی و شاخص خوشبختی بسیار بالا هستند.

ایران – Social Care در میانه‌ی قانون و واقعیت

در ایران، ایده‌ی بیمه و تأمین اجتماعی از دهه‌ی ۱۳۲۰ وارد شد و در اصل ۲۹ قانون اساسی به‌صورت روشن آمده است:

«برخورداری از تأمین اجتماعی حقی است همگانی...»



اما در عمل، Social Care در ایران بیشتر شکل بوروکراتیک و پراکنده دارد تا فلسفی و انسان‌محور.
چالش‌های اصلی عبارتند از:

تمرکز بیش از حد بر ساختار اداری به‌جای فلسفه‌ی اجتماعی

وابستگی مالی شدید صندوق‌ها به دولت

عدم شفافیت و نبود سیاست یکپارچه‌ی رفاهی

فقدان نگاه توسعه‌ای به سرمایه انسانی


در نتیجه، آنچه در قانون «حق» محسوب می‌شود، در اجرا «خدمت اداری» تلقی می‌گردد که تفاوتی ماهوی با فلسفه‌ی اصلی Social Care دارد.


ورود به عصر دیجیتال و هوش مصنوعی – Social Care 4.0

اکنون وارد عصری شده‌ایم که کار، درآمد و هویت انسان در حال دگرگونی است.
در چنین شرایطی، Social Care باید دوباره معنا یابد.

تحولات کلیدی:

اتوماسیون و هوش مصنوعی مشاغل سنتی را حذف و مهارت‌های جدیدی را ایجاد می‌کند.

مفهوم Gig Economy (اقتصاد پاره‌وقت) ساختار بیمه و بازنشستگی را بی‌ثبات می‌کند.

داده و سلامت دیجیتال مفهوم جدیدی از مراقبت را تعریف کرده‌اند.


در این فضا، مدل‌های سنتی تأمین اجتماعی دیگر پاسخ‌گو نیستند.
پیشنهادهای نوین مانند:

Universal Basic Income (درآمد پایه همگانی)

Digital Social Rights (حقوق دیجیتال اجتماعی)

AI-driven Social Care Systems (نظام‌های اجتماعی هوش‌محور)


در حال تبدیل شدن به پارادایم جدیدی هستند که می‌توان آن را «Social Care 4.0» نامید.



آینده‌ی Social Care – بازگشت به فلسفه‌ی انسان‌گرایی

اگرچه فناوری بسیاری از کارکردهای دولت رفاه را تغییر داده، اما روح Social Care — یعنی حمایت، همبستگی و کرامت انسانی — باید حفظ شود.
در واقع، آینده‌ی Social Care نه در «بیشتر شدن داده‌ها»، بلکه در انسانی‌تر شدن سیاست‌ها نهفته است.

به قول «آمارتیاسن»، اقتصاددان برنده‌ی نوبل:

«توسعه یعنی گسترش آزادی‌های واقعی انسان‌ها.»
و Social Care، ابزار تحقق همین آزادی است.



نتیجه‌گیری

در واقع Social Care دیگر فقط درباره‌ی بیمه و بازنشستگی نیست؛ بلکه درباره‌ی بازتعریف رابطه‌ی دولت، فناوری و انسان است.
جهان آینده نیازمند سیستمی است که بتواند از انسان نه فقط به‌عنوان نیروی کار، بلکه به‌عنوان موجودی آگاه، خلاق و دارای کرامت حفاظت کند.


#social #care
2025/10/18 08:04:07
Back to Top
HTML Embed Code: