زیر گنبد کبود

اینجا #آلمان 🇩🇪
#بنتلی آقای رییس

🔸آن روز بر خلاف همیشه که با #دوچرخه سر کار می رفتم، ماشین بردم. وقتی رسیدم، #پارکینگ شرکت پر بود. ماشین همکارم را پیدا کردم و پشت آن پارک کردم. قبلا هم پیش آمده بود و خیالم راحت بود که مشکلی نیست. چند ساعت بعد یک ایمیل همگانی زدند که فلان شماره ماشین بیاید ماشینش را بردارد! با تعجب و نگرانی به پارکینگ رفتم و دیدم گویا آقای #رییس بزرگ شرکت منتظر من است! و کم هم معطلش نکرده بودم!

🔸رییسی که ازش حرف می زنم، حدود چهل سال پیش خودش این شرکت مهندسی رو راه اندازی کرده، و الان با بیشتر از ده شعبه در آلمان و تعداد زیادی پروژه های خارجی، سالانه بیشتر از ۱۱۰ میلیون یورو فروش دارد، و بیشتر از هزار کارمند. این آقای رییس به تازگی پول یک خانه خیلی خوب در آلمان رو داده و یک #بنتلی خریده، و از قضا در آن روز کذایی، #ماشین نه چندان حقیر ما- که مقابل بنتلی چند صدهزار یورویی آقای رییس حقیر می نمود!- مزاحم دور زدن و رد شدنش شده بود.

🔸در حالی که با نگرانی انتظار روبرو شدن با یک قیافه شاکی و بداخلاق را داشتم، دیدمش که با لبخند و آرامش نشسته در ماشین و منتظر من است. حتی نگاهش هم معنی "چرا منو معطل کردی؟" نمی داد. خیلی خودمانی سلام کرد و احوالپرسی. بعد هم با اینکه کارکنان پارکینگ شرکت آنجا بودند، خودش پیاده شد و بهم فرمون داد تا ماشین را جابجا کنم، و در حالی که منتظر بودم حداقل بگوید "بار آخرت باشه"، دوستانه خداحافظی کرد و رفت.
روایت از #پادرا

** پی نوشت: این نوشته درباره بااخلاق بودن آلمانی ها نیست و هدف تعمیم ندارد، یک مشاهده است برای اینکه بگوید: اگر "مسیر #پولدار شدن" به دور از تصادف و تقی به توقی خوردن باشد، معمولا روح آدم ها را تربیت می کند... و #سیستمهای_اجتماعی است که این مسیر را تعیین می کند.

🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود ...
@tick_idea

www.tgoop.com/tick_idea/350

6.13K viewsedited  Sep 21, 2017 at 09:05

اینجا #آلمان 🇩🇪
#بنتلی آقای رییس

🔸آن روز بر خلاف همیشه که با #دوچرخه سر کار می رفتم، ماشین بردم. وقتی رسیدم، #پارکینگ شرکت پر بود. ماشین همکارم را پیدا کردم و پشت آن پارک کردم. قبلا هم پیش آمده بود و خیالم راحت بود که مشکلی نیست. چند ساعت بعد یک ایمیل همگانی زدند که فلان شماره ماشین بیاید ماشینش را بردارد! با تعجب و نگرانی به پارکینگ رفتم و دیدم گویا آقای #رییس بزرگ شرکت منتظر من است! و کم هم معطلش نکرده بودم!

🔸رییسی که ازش حرف می زنم، حدود چهل سال پیش خودش این شرکت مهندسی رو راه اندازی کرده، و الان با بیشتر از ده شعبه در آلمان و تعداد زیادی پروژه های خارجی، سالانه بیشتر از ۱۱۰ میلیون یورو فروش دارد، و بیشتر از هزار کارمند. این آقای رییس به تازگی پول یک خانه خیلی خوب در آلمان رو داده و یک #بنتلی خریده، و از قضا در آن روز کذایی، #ماشین نه چندان حقیر ما- که مقابل بنتلی چند صدهزار یورویی آقای رییس حقیر می نمود!- مزاحم دور زدن و رد شدنش شده بود.

🔸در حالی که با نگرانی انتظار روبرو شدن با یک قیافه شاکی و بداخلاق را داشتم، دیدمش که با لبخند و آرامش نشسته در ماشین و منتظر من است. حتی نگاهش هم معنی "چرا منو معطل کردی؟" نمی داد. خیلی خودمانی سلام کرد و احوالپرسی. بعد هم با اینکه کارکنان پارکینگ شرکت آنجا بودند، خودش پیاده شد و بهم فرمون داد تا ماشین را جابجا کنم، و در حالی که منتظر بودم حداقل بگوید "بار آخرت باشه"، دوستانه خداحافظی کرد و رفت.
روایت از #پادرا

** پی نوشت: این نوشته درباره بااخلاق بودن آلمانی ها نیست و هدف تعمیم ندارد، یک مشاهده است برای اینکه بگوید: اگر "مسیر #پولدار شدن" به دور از تصادف و تقی به توقی خوردن باشد، معمولا روح آدم ها را تربیت می کند... و #سیستمهای_اجتماعی است که این مسیر را تعیین می کند.

🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود ...
@tick_idea

BY زیر گنبد کبود