tgoop.com/tarikhe_mohammad/583
Last Update:
🔶 تاریخ محمد
🔹 ترجمهی تاریخ ابنهشام
🔸 67ـ لشکرکشی حَمراءالاَسَد
همان روز که محمد از جنگ اُحُد آسوده گردید به مدینه آمد و روز دیگر ، شانزدهم ماه شوّال فرمود آواز کردند و همان لشکر که در اُحُد بودند1 ، بیرون آیند تا بیدینان نپندارند که مسلمانان از شکست اُحُد ناتوانند2. پس همگی از مدینه بیرون آمدند ، با آنکه زخمها داشتند. و از پی قریش رفت تا بفرودگاه حَمراءالاَسَد رسید. و سه روز آنجا ماندند. ابوسفیان و لشکر بیدینان ، چون بفرودگاه روحا رسیدند گفتند : ما را فیروزی بر محمد و یارانش افتاد. نیکی در آنست که به مدینه بازرویم ، پیش از آن که نیرویی گیرد و او را با یارانش کشیم. مَعبَد ابن ابي مَعبَد ، از تیرهی بنیخُزاعه (که همگي دوستار و هواخواه محمد بودند ، چه مسلمان و چه نامسلمانشان3) به مکه میرفت ، محمد را در راه دید و دلجویی روز اُحُد کرد. او هنوز مسلمان نشده بود. و روی در مکه گزارد و به ابوسفیان رسید و گفت : محمد با لشکری بسیار به حَمراءالاَسَد فرود آمده است و در پشت شما میآید. و دربارهی لشکر محمد گزافه بسیار گفت. خواستش آن بود که ابوسفیان به مکه رود و آهنگ محمد نکند. پس لشکر قریش از آهنگ خود بازگردیدند ، و روی به مکه گزاردند. و ابوسفیان با کاروانی که به مدینه میرفت چندی داراک داد4 و نهاد که چون به محمد رسید بگویید که لشکر قریش از پشت میرسد. خواست ایشان آن بود که محمد از پی ایشان نرود تا ایشان به مکه رسند. کاروان چون بلشکر محمد رسیدند چنان کردند.
محمد فرمود لشکر پراکنده گردید و از پی بیدینان رفتند و ایشان را نیافتند جز دو تن که بازپس مانده بودند. یکی ابوعَزّهي چامهگو که محمد او را در بَدر زینهار داده بود. ابوعَزّه گفت : ای محمد ، مرا زینهار بده. محمد نپذیرفت و زُبَير ابن عَوّام را فرمود گردنش زد.
دیگری مُعاوية ابن مَغيرة ، به عثمان که خویشش بود پناهید تا او را زینهار خواهد. محمد از بهر دل عثمان او را زینهار داد لیکن شرط کرد که اگر پس از سه روز او را در مدينه يابند كشند. چنان افتاد که پس از سه روز او را در مدینه یافتند و کشتند.
68ـ رفتاری که با عبدالله ابن أبيّ ابن سَلول سر دورویان کردند.
عبدالله ابن أبيّ ابن سَلول را در روزهای آدینه جایی ویژه بودی که برخاستی و مسلمانان را پند دادی و پشتیبانی محمد نمودی و به پیرویش فرمودی. چون روز اُحُد بازگردید و دوروییاش بآشکار افتاد ، روز آدینه که فرارسید و خواست باز چنان کند ، مسلمانان برخاستند و دامنش فروکشیدند و بازش داشتند. عبدالله چون چنان دید شرمنده گردید و رنجید و از بهر نماز نماند و بیرون رفت.5 بیرون مسجد یکی از انصار او را دید و چگونگی بازپرسید. عبدالله چگونگی با او بازگفت. انصاری گفت بیا تا به مسجد پیش محمد رویم تا از بهر تو آمرزش تلبد. گفت : «مرا نياز به آمرزشتلبي محمد نيست.» و رفت.
1ـ دورویان را کنار گزارْد. همچنین امیدمندی و دلگرمی جنگندگان اُحُد درخور پرواست.
2ـ این گمان نیز میرود که مسلمانان از جنگ اُحُد از رهگذر کشتههایی که دادند کینهی سختی از بیدینان به دل گرفته بودند و خواهان کینهکشی بودند و محمد میخواسته اگر جنگی درگرفتی تا این سَهِشها (احساسات) تازه است از آنها در جنگ سود جوید.
3ـ از این درمییابیم که اسلام در آن هنگام میدان هَنایشش کمابیش به شعاع 50 کیلومتر بوده و ویژهی مردم مدینه یا کسان اندکی در مکه و حبشه نمیبوده. نیز میرساند که اسلام با زور راه خود را باز نکرده بود و مثلاً با تکیه بر مسلمانان بنیخُزاعه دیگر کسان آن تیره را به مسلمان گردیدن وانداشته بود با آنکه نیروی آن را داشت که با شهری همچون مکه برآید.
4ـ بسنجید شیوهی ابوسفیان را با آنِ محمد. او بیش از همه با پول کارش را پیش میبرد و این با بلند گردانیدن خردها و دور گردانیدن عربها از آلودگیهای روزگار نادانی و برادری و یگانگی میانشان پدید آوردن (تألیف قلوب) و از زیردستی رها گردانیدن.
5ـ نیک که مینگریم یک دسته را میبینیم که در بیدینی و بیباوری باسلام پافشاری کردندی ، یک دسته سخت باسلام گرویده دلگرم بودندی و کار را به از جان گذشتگی رسانیدندی و گروهی که درمیانه بازمانده بودند برخی باسلام و برخی دیگر به بیدینی نزدیکتر بودند. این میان رفتار برخی از اینان چنان بودی که واژهی «دورو» آن را نیک میرساند. یک منش ویژه : دورنگی. رفتاری کند که او را دشمن ندانند ولی در همان سان از هیچ دشمنی هم دریغ نکند. اگر عبدالله ابن أبیّ ، آن دوروی کارشکن نبود ، کسانی که در جنگ اُحُد به پیروی ازو از همراهی سر باززدند یا هیچ نبودند یا کمتر بودند.
BY تاریخ محمد
Share with your friend now:
tgoop.com/tarikhe_mohammad/583