tgoop.com/tarikhe_mohammad/553
Last Update:
🔶 تاریخ محمد
🔹 ترجمهی تاریخ ابنهشام
🔸 39ـ كوچيدن ياران به یثرب
چون قریش دشمني و گردنکشی پيش گرفتند و در دروغ داشتن و نپذيرفتن سخن محمد مرزناشناسی كردند و مسلمانان در مکه از دست بیدینان به رنج آمدند ، محمد ياران را گفت : خدا شما را چند برادرانی پیدا گردانید ، یعنی انصار ، و شما را پایگاهی بدست آورد ، یعنی یثرب ، اکنون بآنجا بکوچید و از رنج این بیدینان برآسایید.
پس ياران کوچیدند ، جز ابوبكر و علي ـ كه بيوسان (منتظر) محمد بازمانده بودند و برخی یاران که در مکه زندانی بودند.
🔸 40ـ كوچيدن محمد به یثرب (تکهی یک از دو)
چون محمد بودنش را در مکه بیمگین یافت با ابوبکر آهنگ یثرب کرد. ابوبکر از پیش دو شتر را نیک میپروریده و آماده نگاه میداشته و نیز شتربانی که باو اعتماد کنند و راه را بداند نیز آماده میداشته تا چون محمد گوید آهنگ یثرب کنند.
نیز علی را در مکه بازداشته بود تا سپاردههای مردم را که به محمد داده بودند بدارندگانشان بازدهد. علی چنان کرد و پس از سه روز روانهی یثرب گردید.
چون كارها را ساخته بودند ، محمد و ابوبكر به راهي نادانسته بيرون آمدند. كوهي ثور نام نزديك مكه بود و در آن غاري هست ، بآن غار رفتند و نشستند و آن هنگام شب بود. و پیش از رفتن بآن غار ابوبكر به محمد گفت : «تو نرو ـ تا من بدرون روم و در آنجا بينم مگر گزندهاي باشد.» ابوبكر بدرون رفت و ديد و پس از آن ، محمد در آن غار رفت.1
ابوبكر پيشتر به پسر خود ـ عبدالله ـ فرمود كه با قریش بنشيند و بشنود كه ايشان در كار محمد چه ميگويند و چه چاره ميانديشند و به شب پيش ايشان بازرود و چگونگي را بازگويد. و بچوپان خود گفته بود هر شب گوسفند آنجا آورد و همانجا بدوشد. و به اَسما ـ دخترش ـ فرموده بود خوراكي سازد و هر شب پيش ايشان برد.
سه شبانهروز آنجا ميبودند. چون قریش را دانسته گرديد محمد با ابوبكر بيرون رفتهاند ، به هر جايي و هر راهي كس بتلب ايشان فرستادند و آوازه انداختند كه : «هر كي محمد را پيش ما بازآورد ، او را صد شتر دهيم.»
مردم یثرب چون شنيدند كه محمد از مكه بیرون آمده است و آهنگ یثرب دارد ، هر روز ، چون نماز بامداد كردندي ، برخاستندي و بيرون آمدندي و بيوسان نشستندي و چون آفتاب گرم گرديدي و كسي نيامدي ، همه به یثرب بازآمدندي.2 تا آن روز كه محمد خواستی آمد. ايشان به همانسان آمده بودند و چون محمد نیامده بود بازگردیدند و بخانهها بازرفتند. در همان هنگام كه بخانه رسيده بودند ، يكي از یثرب بيرون رفته بود و محمد را ديد كه ميآمد و او را شناخت. دويد و آواز داد و گفت : «اي مردم یثرب ، مژده باد شما را كه محمد رسيد.»
مردم برخاستند و پيشواز كردند. نخست محمد از بيرون یثرب ، به قُبا3 فرود آمد. و آن روز دوشنبه بود و محمد دوشنبه و سهشنبه و چهارشنبه و پنجشنبه در قُبا نشيمن كرد. و محمد هنوز در قُبا بود كه علي رسيد. و آن مسجد كه در قُبا بازمانده است ، در اين چند روز ساختند. چون روز آدينه بود ، برخاست و به یثرب درآمد و نماز آدينه گزارد ـ در آن مسجد كه ميان رودخانه ، در بيرون یثرب بود.
1ـ سورهی توبه ، تکهای از آیهی 40 اشارهایست باین داستان ماندن در غار. معنی آنکه : اگر او [=محمد] را یاری ندهید ، خدا او را هنگامی که بیدینان آوارهاش ساختند یاری داد ، آن هنگام که یکی از آن دو که در غار بودند به دوستش [=ابوبکر] گفت بیمناک مباش زیرا خدا با ماست ...
2ـ دانسته نیست قریشیان که میدانستند محمد جز در یثرب جای دیگری ندارد که برود چرا سوارانی برای دستگیری ایشان ، نزدیک یثرب نگماردند؟!. همانا خواست قریش رهایی از محمد و دینش بوده و به گریختن ایشان خشنودی نمودهاند.
3ـ دیهی نزدیک مدینه به دوری سه کیلومتر کمابیش.
BY تاریخ محمد
Share with your friend now:
tgoop.com/tarikhe_mohammad/553