tgoop.com/tarikhe_mohammad/545
Last Update:
🔶 تاریخ محمد
🔹 ترجمهی تاریخ ابنهشام
🔸 29ـ معراج
دربارهی معراج ، زادهی اسحاق پنج افسانه از زبان کسانی با یاد نامشان میآورد که هیچ یک باورکردنی نیست. اینها داستانی را بازمینمایند که هر یک شاخ و برگی جدا دارد ولی ریشه و ساقهی آن کمابیش یکسان است. بدینسان : شبی جبرئیل محمد را بر بُراق (چهارپایی افسانهای از استر کوچکتر با دو بال) سوار کرد که او را به بیتالمقدس و مسجد اقصا برد و شگفتیهای آسمان و زمین را باو نمود. موسا و عیسا و دیگر برانگیختگان را دید و باهم نماز خواندند.
تنها یک جا از زبان عایشه بکوتاهی چنین میگوید : «در شب معراج کالبد محمد از جای خود نشد ، اما روح وی را به معراج بردند.» هم میگوید هر کی داستان معراج از معاویه زادهی ابوسفیان پرسیدی ، او گفتی : «معراج خوابی درست بود که خدا برانگیختهی خود را نمود».
🔸 30ـ درخواست بیدینان قریش از ابوطالب و درگذشت او
چون ابوطالب بيمار گرديد و بيماري برو سخت گرديد ، قریش دانستند كه خواهد درگذشت ، با هم نشستند و سكاليدند و گفتند : «اگرهم ابوطالب كه پشتيبان و دلسوز كار محمد بود ، از جهان خواهد رفت ، لیکن از كار محمد هم آسوده نبايد بود ، زیرا حمزه كه عموي اوست در عرب كسي ازو مردانهتر نيست مسلمان گرديده و پيرو محمد است و همچنين عمَر ابن خطاب كه سهم و فرمانروایی او شما را دانسته است ، پيرو اوست. و در هر تيرهاي از قريش و ناقريش چند مرد مسلمان گرديدهاند و دينش را گرفته و پيروش گرديدهاند. پس آسوده نشايد بود ، از آنكه پيروانش بيشتر و كسانش فزون گردند و دينش در تيرههاي عرب پيدا گردد و كارش بالايي گيرد و آن هنگام بر ما لشكر انگيزد و بدشمني و جنگ ما بيرون آيد و مكه را از دست ما گيرد و ما را زيردست و فرمانبر خود گرداند. اكنون بياييد پيش ابوطالب برويم و بگوييم که محمد را پيش خود خوانَد و ميان او و ما پيماني ببندد که او را با دين ما و ما را با دين او كاري نباشد.»
پس ، بزرگان قريش و گروهي ديگر از شناختگان ایشان برخاستند و پيش ابوطالب رفتند و چگونگی با او بازگفتند. پس ابوطالب چگونگی را با محمد درمیان گزارد.
محمد گفت : «خواهش من از ايشان بيش از يك سخن نيست. چون ايشان اين يك سخن گویند ، بر همهي عرب فرمان دهند و همه زيردست و فرمانبر ايشان گردند1 : گواهي ميدهم كه خدايي جز خداي يگانه نيست.»
پس خشمناك گرديدند و دستها را بهم فروكوفتند و گفتند : «تو ميخواهي كه خدايان ما را از هزار به يكي آوري؟2 كار تو بس شگفت است و با آنکه ما از دنبالهي تو ميآييم و خواستهي تو را ميجوييم ، تو نميخواهي كه ميان خاندان آشتي بازآيد.» اين گفتند و برخاستند و پراكنده گرديدند.3
پس از آن ابوطالب با محمد گفت : «خواهشي دور از كار از خاندان قريش نكردي و سخني بجاي خود گفتي.» پس محمد بآهنگ مسلمان گردانيدن او گفت : «اي عموی من بگو اين يك سخن را.»
ابوطالب گفت : «بخدا كه اگر نه از بيم نكوهش قریش بودي و ديگر آنكه ايشان گمان برند كه من از بيم مرگ گواهي دادم ، از بهر دل تو اين سخن را گفتمي و تو را بآن شاد گردانيدمي.»
پس از چندي که سانش دگرگون گردید ، زبان در دهان ميجنبانيد و چيزي ميگفت. پس عباس گوش فراپيشش داشت و سر برآورد و گفت : «اي برادرزادهي من ، آن سخن كه تو او را فرموده بودي ، اكنون ميگويد.» محمد گفت : «من نشنيدم.»4
1ـ این سخن گزافه نبود زیرا عربها از نگاهبانان کعبه فرمانبری کردندی. چنانکه خواهیم دید هنگامی که مسلمانان بر قریش و مکه چیره و خود نگاهبان کعبه و میزبان حاجیان گردیدند عربها از ایشان پیروی کردند. یک سال پس از گشادن مکه را «سال فرستادگان» نامیدهاند زیرا در آن سال نمایندگان از تیرههای عرب نزد محمد آمدند و هم خود و هم تیرهشان مسلمان گردیدند.
2ـ چنین مینماید که عربها در دورهای مثلاً در زمان تحنّف ، یکتاپرستانی بودند که سپس به لجنزار بتپرستی درغلتیده بودند. گویا الله که نام خدای بزرگشان بوده یادگار دورهی یکتاپرستی میباشد. اینکه برخی نام عبدالله را درمیان بتپرستان نشانهی آن گرفتهاند که «الله» بتی بوده که پیش از اسلام میپرستیدند و سپس محمد ، او را بجای آفریدگار یکتا گرفته و به عربها شناسانیده درست نمینماید. در گفتار 44 (یهودیان یثرب) خواهیم دید که یهودیان نیز همچون بتپرستان نام عبدالله داشتهاند. ولی عرب بتهایی نیز خود ساخته بودند که از آنها درخواستها داشتند و یاوری تلبیدندی. کوششهای محمد در زمینهی یکتاپرستی بازگردانیدن الله بمعنی راست پیشین خود بوده. گاهی بیدینان در پاسخ محمد که میگفت : اینها ساختهی خودتانست ، چگونه اینها را میپرستید؟ نه شما را زیانی از آنها هست و نه سودی ، یک سنگر پس نشسته و بهانه آورده میگفتند : اینها میانجیان (شفیعان) ما نزد اللهاند (یعنی ما اینها را بخدایی نمیپرستیم) :
BY تاریخ محمد
Share with your friend now:
tgoop.com/tarikhe_mohammad/545