اشک (ارشک) اول، بنیانگذار پادشاهی اشكانيان، شهر «نسا» را پايتخت خود قرار داده بود و در طول حكومت خود در نزديكی آن، شهر تازهای ساخت كه به نام او «اشک آباد» ناميده شده است.
این شهر امروزه پایتخت جمهوری تركمنستان است که در کشور ما «عشق آباد» تلفظ میشود!
#ترکمنستان
این شهر امروزه پایتخت جمهوری تركمنستان است که در کشور ما «عشق آباد» تلفظ میشود!
#ترکمنستان
👍35👎5
تاریخ روابط بینالملل، کنکور ۱۳۹۳ | انگلستان پس از بحران آنشلوس در ۱۹۳۴، چه موضعی اتخاذ کرد؟
Anonymous Quiz
19%
نزدیکی با آلمان
22%
اولتیماتوم به آلمان
22%
تحکیم اتحاد با شوروی
37%
پیشنهاد تشکیل کنفرانس بینالمللی
اندیشه | taraneh.T
آمریکاییها در همهی سنین، شرایط و ذهنیتها، دائماً متحد میشوند. آنها نه تنها انجمنهای تجاری و صنعتی دارند که همه در آن شرکت میکنند، بلکه هزاران نوع دیگر از انجمنها نیز دارند: دینی، اخلاقی، جدی، بیهوده، بسیار کلی و بسیار خاص، بزرگ و بسیار کوچک. آمریکاییها…
انجمنهای مدنی
در مقالهی سرمایهی اجتماعی، جامعهی مدنی و توسعه، اقتصاددان سیاسی فرانسیس فوکویاما سرمایهی اجتماعی را بهعنوان قواعدی عمومی تعریف میکند که به مردم امکان همکاری میدهند، مانند اصل مقابلهبهمثل . بهگفتهی او، سرمایهی اجتماعی از طریق تعاملات مکرر در طول زمان شکل میگیرد و برای توسعه حیاتی است، اما ایجاد آن از طریق سیاستهای عمومی دشوار است. اهمیت سرمایهی اجتماعی برای توسعهی اقتصادی در این است که این هنجارهای رفتاری هزینههای مبادلهای، مانند قراردادهای حقوقی و مقررات دولتی را کاهش میدهند. فوکویاما معتقد است که درحالیکه سرمایهی اجتماعی برای توسعه مفید است، اما بر اعضای خارج از گروه هزینههایی تحمیل میکند و پیامدهای ناخواستهای برای رفاه عمومی به همراه دارد.
با ارجاع به آلکسی دو توکویل در کتاب دموکراسی در آمریکا و آنچه او بهعنوان هنر همبستگی و تمایل آمریکاییها به تشکیل انجمنهای مدنی (civic association) توصیف میکند، فوکویاما استدلال میکند که سرمایهی اجتماعی همان چیزی است که جامعهی مدنی را ایجاد میکند. اگرچه مشارکت مدنی بخش مهمی از دموکراسی و توسعه است، فوکویاما میگوید: "مشارکت مدنی یک فرد میتواند بهرهجویی فرد دیگری باشد." بنابراین، درحالیکه سرمایهی اجتماعی میتواند با کاهش هزینههای مبادله و افزایش بهرهوری به توسعهی اقتصادی کمک کند، ممکن است دموکراسی را نیز تحریف کند اگر انجمنهای مدنی به منافع خاص امکان دسترسی به امتیازات ویژه بدهند. بااینحال، فوکویاما استدلال میکند که باوجود خطر داشتن سرمایهی اجتماعی بیشازحد در جامعه، وضعیت نداشتن سرمایهی اجتماعی کافی و ناتوانی در سازماندهی برای منافع عمومی و فعالیتهای ارتقادهندهی رفاه، بدتر است.
#فوکویاما #توکویل
در مقالهی سرمایهی اجتماعی، جامعهی مدنی و توسعه، اقتصاددان سیاسی فرانسیس فوکویاما سرمایهی اجتماعی را بهعنوان قواعدی عمومی تعریف میکند که به مردم امکان همکاری میدهند، مانند اصل مقابلهبهمثل . بهگفتهی او، سرمایهی اجتماعی از طریق تعاملات مکرر در طول زمان شکل میگیرد و برای توسعه حیاتی است، اما ایجاد آن از طریق سیاستهای عمومی دشوار است. اهمیت سرمایهی اجتماعی برای توسعهی اقتصادی در این است که این هنجارهای رفتاری هزینههای مبادلهای، مانند قراردادهای حقوقی و مقررات دولتی را کاهش میدهند. فوکویاما معتقد است که درحالیکه سرمایهی اجتماعی برای توسعه مفید است، اما بر اعضای خارج از گروه هزینههایی تحمیل میکند و پیامدهای ناخواستهای برای رفاه عمومی به همراه دارد.
با ارجاع به آلکسی دو توکویل در کتاب دموکراسی در آمریکا و آنچه او بهعنوان هنر همبستگی و تمایل آمریکاییها به تشکیل انجمنهای مدنی (civic association) توصیف میکند، فوکویاما استدلال میکند که سرمایهی اجتماعی همان چیزی است که جامعهی مدنی را ایجاد میکند. اگرچه مشارکت مدنی بخش مهمی از دموکراسی و توسعه است، فوکویاما میگوید: "مشارکت مدنی یک فرد میتواند بهرهجویی فرد دیگری باشد." بنابراین، درحالیکه سرمایهی اجتماعی میتواند با کاهش هزینههای مبادله و افزایش بهرهوری به توسعهی اقتصادی کمک کند، ممکن است دموکراسی را نیز تحریف کند اگر انجمنهای مدنی به منافع خاص امکان دسترسی به امتیازات ویژه بدهند. بااینحال، فوکویاما استدلال میکند که باوجود خطر داشتن سرمایهی اجتماعی بیشازحد در جامعه، وضعیت نداشتن سرمایهی اجتماعی کافی و ناتوانی در سازماندهی برای منافع عمومی و فعالیتهای ارتقادهندهی رفاه، بدتر است.
#فوکویاما #توکویل
👍9
👍12
سیاست و حکومت منطقه مرتبط، کنکور ۱۳۹۳ | جنبش سنوسیه در کدام یک از کشور های عربی شکل گرفت؟
Anonymous Quiz
15%
سوریه
12%
فلسطین
45%
لیبی
28%
مراکش
کالیگولا [امپراتور روم] به زنان که مورد تمایلش بودند، نامههای طلاق به نام شوهرانشان می فرستاد؛ به ندرت زنی از طبقه بالا بود که به او نزدیک نشده باشد..او برای اسب اش یک اصطبل مرمری و یک آخور عاجی ساخت، آن را به شام دعوت کرد و میخواست سناتورش کند..او شهروندان را تشویق میکرد که او را به عنوان وارث در وصیتنامههای خود ذکر کنند..جلادان دستور داشتند قربانیانش را با زخمهای متعدد و کوچک بکشند، تا احساس کنند که در حال مرگ هستند..وقتی گوشت برای غذا دادن به حیوانات درنده جهت مبارزه گلادیاتورها، کم آمد، کالیوگولا دستور داد زندانیان سر طاس را به حیوانات بخورانند..شوخی نهایی کالیگولا این بود که خود را به عنوان یک خدا اعلام کرد، همتراز با ژوپیتر. مجسمههای خدایان سربریده شدند و با سرهای امپراتور تاجگذاری شدند..سرنوشت او وقتی فرا رسید، که یکی از گاردها از فحشهایی که کالیگولا روزانه به عنوان رمز عبور به او میداد آزرده شده بود، او را در یک راهروی مخفی کاخ کشت. وقتی خبر منتشر شد؛ مردم میترسیدند که این یک ترفند از شوخیهای امپراتور باشد تا بفهمد چه کسانی از مرگ او خوشحال میشوند.
تاریخ تمدن، جلد سوم
#ویل_دورانت
تاریخ تمدن، جلد سوم
#ویل_دورانت
👍30😐6😁4
اندیشه | taraneh.T
کودکی (نابالغی) یعنی ناتوانی از به کار گرفتن فهم خود بدون راهنمایی دیگران. اگر علت این نابالغی نه فقدان فهم، که نبود عزم شجاعت در به کار گیری فهم خود بدون راهنمایی دیگران باشد، گناه آن به گردن خود انسان است. شعار روشنگری این است Sapere aude! جسارت آن را داشته…
"در سنگر فردیت":
"امانوئل کانت" در مقاله خود موسوم به "روشنگری چیست?"( نوشته سال١٧٨٤ میلادی) جمله مختصر اما پرمایهای دارد که انرا به تقلید از هوراس, شاعر سرشناس رومی در این اثر اورده است:
Spere aude: ".جرئت اندیشیدن داشته باش"
(با گسترش معنایی)"شجاعت این را داشته باش تا دلیل و برهان خود را به کار گیری."
این جمله را میتوان به مثابه "شعار جنگی" روشنگری بر علیه کلیه اشکال تاریکاندیشی به شمار اورد که مدتمدیدی میتوان پیرامون ان سخن گفت.
در این جمله "خود" تداعیبخش حریمامنی است که در ان "فرد" میتواند مالکیتفکری خویشتن را بر تصمیماتش اعمال کند. "فردیت" محدودهای است که از دگراندیشی در برابر تمامیتطلبی محافظت میکند تا شخص تفکرنقادانه خود را ضمن ارجاع به منابعبیرونی چون میراثتاریخی و فرهنگ خویش به کار گیرد.
"فردیت" به معنای تکانگاری , انزوایفکری, نفی لجوجانه بنیهنظری مراجع فرافردی و پشت پا زدن به انباشت تجربیات گذشتگان نیست. بلکه فردیت بدین معناست که شخص ضمن انکه پذیرای ارا و افکار جمعی است و گوششنوایی برای فهم و تعمق در ان دارد, در تحلیل نهایی اوست که با دخل و تصرف خویش مشخص میکند که بنابر عقاید خود (بدون هیچ تعارضی با اندیشهخویش و به دور از خودسانسوری) چه بگوید و چه کار بکند.
بدین مفهوم "فردیت" و "تفکر نقادانه" به یکدیگر همان نسبتی را دارند و لازم و ملزوم یکدیگرند که "یخ" و "سرما" مشخصه هم هستند. فردیت "جوهره" نقادی و دگراندیشی و "کابوس" تقلید و تاریکاندیشی است.
#محمدامین_سلیمانی
"امانوئل کانت" در مقاله خود موسوم به "روشنگری چیست?"( نوشته سال١٧٨٤ میلادی) جمله مختصر اما پرمایهای دارد که انرا به تقلید از هوراس, شاعر سرشناس رومی در این اثر اورده است:
Spere aude: ".جرئت اندیشیدن داشته باش"
(با گسترش معنایی)"شجاعت این را داشته باش تا دلیل و برهان خود را به کار گیری."
این جمله را میتوان به مثابه "شعار جنگی" روشنگری بر علیه کلیه اشکال تاریکاندیشی به شمار اورد که مدتمدیدی میتوان پیرامون ان سخن گفت.
در این جمله "خود" تداعیبخش حریمامنی است که در ان "فرد" میتواند مالکیتفکری خویشتن را بر تصمیماتش اعمال کند. "فردیت" محدودهای است که از دگراندیشی در برابر تمامیتطلبی محافظت میکند تا شخص تفکرنقادانه خود را ضمن ارجاع به منابعبیرونی چون میراثتاریخی و فرهنگ خویش به کار گیرد.
"فردیت" به معنای تکانگاری , انزوایفکری, نفی لجوجانه بنیهنظری مراجع فرافردی و پشت پا زدن به انباشت تجربیات گذشتگان نیست. بلکه فردیت بدین معناست که شخص ضمن انکه پذیرای ارا و افکار جمعی است و گوششنوایی برای فهم و تعمق در ان دارد, در تحلیل نهایی اوست که با دخل و تصرف خویش مشخص میکند که بنابر عقاید خود (بدون هیچ تعارضی با اندیشهخویش و به دور از خودسانسوری) چه بگوید و چه کار بکند.
بدین مفهوم "فردیت" و "تفکر نقادانه" به یکدیگر همان نسبتی را دارند و لازم و ملزوم یکدیگرند که "یخ" و "سرما" مشخصه هم هستند. فردیت "جوهره" نقادی و دگراندیشی و "کابوس" تقلید و تاریکاندیشی است.
#محمدامین_سلیمانی
👍21
بیایید یک اسکادران از کشتی های هوایی به نام لنین(رهبر شوروی) بسازیم!
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
پوستر تبلیغات اتحاد جماهیر شوروی که پیشرفتهای تکنولوژیکی آن را ترویج میکند. اوایل دهه ۱۹۳۰میلادی
#شوروی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
پوستر تبلیغات اتحاد جماهیر شوروی که پیشرفتهای تکنولوژیکی آن را ترویج میکند. اوایل دهه ۱۹۳۰میلادی
#شوروی
👍17😁5👎2
پیش مرگ ها: زنانی که غذای هیتلر را میچشیدند
تا سال ۲۰۱۳، کسی نمیدانست که حدود پانزده زن جوان وظیفه داشتند غذای پیشوای آلمان را بچشند تا مطمئن شوند مسموم نیست. تصور کنید هر وعدهای که میخورید میتواند آخرین وعدهی شما باشد. هر صبحانه، ناهار و شامی ممکن است مرگبار باشد، اما این زنان هیچ چارهای جز خوردن نداشتند.
هیتلر گیاهخوار بود، بنابراین زنانی که غذای او را میچشیدند ترکیبی از سبزیجات، برنج، پاستا و میوه میخوردند.
تنها بازماندهی این گروه از دختران چنین روایت کرده است:
«برخی از دختران در ابتدا از ترس گریه میکردند. ما مجبور بودیم همهی غذا را بخوریم و سپس یک ساعت صبر کنیم. هر بار وحشت داشتیم که اینبار پایان زندگیمان باشد. بعد از هر بار که زنده میماندیم، از شدت خوشحالی برای نجاتیافتن، مثل سگ زوزه میکشیدیم و گریه میکردیم.»
نیروهای اساس غذا را سرو میکردند و یک ساعت منتظر میماندند تا ببینند آیا دختران میمیرند یا نه. اگر زنده میماندند، غذا را برای هیتلر میبردند. اما بین وعدههای غذایی، این زنان جوان هیچ کاری جز نشستن و انتظار برای مشخص شدن سرنوشتشان نداشتند.
#هیتلر
تا سال ۲۰۱۳، کسی نمیدانست که حدود پانزده زن جوان وظیفه داشتند غذای پیشوای آلمان را بچشند تا مطمئن شوند مسموم نیست. تصور کنید هر وعدهای که میخورید میتواند آخرین وعدهی شما باشد. هر صبحانه، ناهار و شامی ممکن است مرگبار باشد، اما این زنان هیچ چارهای جز خوردن نداشتند.
هیتلر گیاهخوار بود، بنابراین زنانی که غذای او را میچشیدند ترکیبی از سبزیجات، برنج، پاستا و میوه میخوردند.
تنها بازماندهی این گروه از دختران چنین روایت کرده است:
«برخی از دختران در ابتدا از ترس گریه میکردند. ما مجبور بودیم همهی غذا را بخوریم و سپس یک ساعت صبر کنیم. هر بار وحشت داشتیم که اینبار پایان زندگیمان باشد. بعد از هر بار که زنده میماندیم، از شدت خوشحالی برای نجاتیافتن، مثل سگ زوزه میکشیدیم و گریه میکردیم.»
نیروهای اساس غذا را سرو میکردند و یک ساعت منتظر میماندند تا ببینند آیا دختران میمیرند یا نه. اگر زنده میماندند، غذا را برای هیتلر میبردند. اما بین وعدههای غذایی، این زنان جوان هیچ کاری جز نشستن و انتظار برای مشخص شدن سرنوشتشان نداشتند.
#هیتلر
👎19👍17😁5😐5
Forwarded from Ali Noorian
مجلهای برای توسعۀ مهارتهای مدیریتی
https://www.tgoop.com/+s1PyxQwA8eVjMjM0
https://www.tgoop.com/+s1PyxQwA8eVjMjM0
https://zil.ink/tasmimschool
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍8
اندیشه | taraneh.T
لیبرالیسم تبدیل بشریت به گله دام [موجوداتی رام و مطیع] است. برگرفته از غروب بتان #نیچه
من در طول اقامتم در ایالات متحده متوجه شدم که وضعیت دموکراتیک جامعه، مشابه آنچه در آمریکا وجود دارد، ممکن است امکانات منحصر به فردی برای استقرار استبداد فراهم کند....
.. [امپراطوران رم] اغلب از قدرت خود بهطور خودسرانه سوءاستفاده میکردند تا اتباع خود را از دارایی یا زندگی محروم کنند. ظلم آنها برای عدهای معدود بسیار سنگین بود، اما به اکثریت مردم نمیرسید؛ بر چند هدف اصلی متمرکز بود و بقیه را نادیده میگرفت؛ خشونتآمیز بود، اما دامنهی آن محدود بود. اما به نظر میرسد که اگر استبداد در میان ملتهای دموکراتیک عصر ما برقرار شود، ممکن است ماهیتی متفاوت به خود بگیرد؛ [این نوع] گستردهتر و ملایمتر خواهد بود؛ انسانها را خوار میکند بدون آنکه آنان را عذاب دهد.....
...این [قدرت] شبکهای از قوانین کوچک، پیچیده، دقیق و یکنواخت را بر سطح جامعه میگستراند که حتی خلاقترین ذهنها و نیرومندترین جان ها نیز نمیتوانند از آن عبور کنند و از جمعیت پیشی بگیرند؛ارادهی انسان درهم شکسته نمیشود، بلکه نرم، خمیده و هدایت میشود؛ این قدرت بهندرت انسان را مجبور به عمل میکند، اما مدام او را از عمل بازمیدارد. چنین قدرتی نابود نمیکند، بلکه از وجود داشتن جلوگیری میکند؛ ستمگری نمیکند، اما محدود میکند، تضعیف میکند، خاموش میکند، بیحس میکند و در نهایت هر ملت را به یک گله از حیوانات ترسو و سختکوش تقلیل میدهد که دولت چوپان آن است.
دموکراسی در آمریکا
از جلد دوم قسمت چهارم فصل ششم
#توکویل
.. [امپراطوران رم] اغلب از قدرت خود بهطور خودسرانه سوءاستفاده میکردند تا اتباع خود را از دارایی یا زندگی محروم کنند. ظلم آنها برای عدهای معدود بسیار سنگین بود، اما به اکثریت مردم نمیرسید؛ بر چند هدف اصلی متمرکز بود و بقیه را نادیده میگرفت؛ خشونتآمیز بود، اما دامنهی آن محدود بود. اما به نظر میرسد که اگر استبداد در میان ملتهای دموکراتیک عصر ما برقرار شود، ممکن است ماهیتی متفاوت به خود بگیرد؛ [این نوع] گستردهتر و ملایمتر خواهد بود؛ انسانها را خوار میکند بدون آنکه آنان را عذاب دهد.....
...این [قدرت] شبکهای از قوانین کوچک، پیچیده، دقیق و یکنواخت را بر سطح جامعه میگستراند که حتی خلاقترین ذهنها و نیرومندترین جان ها نیز نمیتوانند از آن عبور کنند و از جمعیت پیشی بگیرند؛ارادهی انسان درهم شکسته نمیشود، بلکه نرم، خمیده و هدایت میشود؛ این قدرت بهندرت انسان را مجبور به عمل میکند، اما مدام او را از عمل بازمیدارد. چنین قدرتی نابود نمیکند، بلکه از وجود داشتن جلوگیری میکند؛ ستمگری نمیکند، اما محدود میکند، تضعیف میکند، خاموش میکند، بیحس میکند و در نهایت هر ملت را به یک گله از حیوانات ترسو و سختکوش تقلیل میدهد که دولت چوپان آن است.
دموکراسی در آمریکا
از جلد دوم قسمت چهارم فصل ششم
#توکویل
👍14
در دهه ۱۹۵۰، چین در تلاش بود تا از یک جامعه کشاورزی به یک جامعه صنعتی کمونیستی تبدیل شود. رهبر آنها، مائو زدونگ، قصد داشت جامعه را کاملاً تغییر دهد، و این تلاشها فقط به انسانها محدود نمیشد. یکی از عجیبترین اصلاحات این دوره، دستور نابودی گنجشکها و سایر آفات بود.
در سال ۱۹۵۸، مائو جنگی را علیه گنجشکها، پشهها، مگسها و موشها اعلام کرد. گنجشکها بهطور ویژه هدف قرار گرفتند، زیرا از محصولات کشاورزی روستاییان در سراسر کشور تغذیه میکردند. بر اساس نظر برخی دانشمندان، هر گنجشک سالانه ۴.۵ کیلوگرم غذا مصرف میکرد، یعنی ۴.۵ کیلوگرم غذای کمتر برای مردم. آنها محاسبه کردند که با کشتن هر یک میلیون گنجشک، غذای کافی برای ۶۰,۰۰۰ روستایی فراهم میشود. در حالی که گنجشکها در تاریخ چین همواره در نقاشیها و اشعار مورد تحسین قرار میگرفتند، مائو آنها را به عنوان آفات گرسنه و دزدانی میدید که باید ریشهکن شوند. او گفت:
«موجود لعنتی. جنایتکار هزاران ساله. امروز روز حساب است.»
مائو کل کشور را در جنگ علیه گنجشکها بسیج کرد. مردم از شانگهای تا کونمینگ تمام روز روی قابلمهها، تابهها و طبلها میکوبیدند تا گنجشکها را از درختان بترسانند. برخی دیگر با تفنگ و تیرکمان به شکار آنها میپرداختند. در نهایت، پرندگان از خستگی از آسمان سقوط میکردند.
تخمین زده میشود که میلیونها پرنده در این دوره کشته شدند، اما این پیروزی کوتاهمدت بود. اگرچه گنجشکها محصولات کشاورزان را میخوردند، اما تعداد زیادی از حشرات، از جمله ملخها را نیز میخوردند. بدون حضور گنجشکها برای کنترل این حشرات، ملخهای گرسنه به مزارع حمله کردند و محصولات بیشتری از بین رفت. مائو سرانجام متوجه اشتباه خود شد و گنجشکها را از فهرست مرگ خارج کرد، اما دیگر خیلی دیر شده بود. دولت چین تلاش کرد گنجشکهایی از روسیه وارد کند، اما خسارت جبرانناپذیر بود. و درنهایت یکی از دلایل قحطی بزرگ و مرگ میلیون ها چینی شد.
#مائو
در سال ۱۹۵۸، مائو جنگی را علیه گنجشکها، پشهها، مگسها و موشها اعلام کرد. گنجشکها بهطور ویژه هدف قرار گرفتند، زیرا از محصولات کشاورزی روستاییان در سراسر کشور تغذیه میکردند. بر اساس نظر برخی دانشمندان، هر گنجشک سالانه ۴.۵ کیلوگرم غذا مصرف میکرد، یعنی ۴.۵ کیلوگرم غذای کمتر برای مردم. آنها محاسبه کردند که با کشتن هر یک میلیون گنجشک، غذای کافی برای ۶۰,۰۰۰ روستایی فراهم میشود. در حالی که گنجشکها در تاریخ چین همواره در نقاشیها و اشعار مورد تحسین قرار میگرفتند، مائو آنها را به عنوان آفات گرسنه و دزدانی میدید که باید ریشهکن شوند. او گفت:
«موجود لعنتی. جنایتکار هزاران ساله. امروز روز حساب است.»
مائو کل کشور را در جنگ علیه گنجشکها بسیج کرد. مردم از شانگهای تا کونمینگ تمام روز روی قابلمهها، تابهها و طبلها میکوبیدند تا گنجشکها را از درختان بترسانند. برخی دیگر با تفنگ و تیرکمان به شکار آنها میپرداختند. در نهایت، پرندگان از خستگی از آسمان سقوط میکردند.
تخمین زده میشود که میلیونها پرنده در این دوره کشته شدند، اما این پیروزی کوتاهمدت بود. اگرچه گنجشکها محصولات کشاورزان را میخوردند، اما تعداد زیادی از حشرات، از جمله ملخها را نیز میخوردند. بدون حضور گنجشکها برای کنترل این حشرات، ملخهای گرسنه به مزارع حمله کردند و محصولات بیشتری از بین رفت. مائو سرانجام متوجه اشتباه خود شد و گنجشکها را از فهرست مرگ خارج کرد، اما دیگر خیلی دیر شده بود. دولت چین تلاش کرد گنجشکهایی از روسیه وارد کند، اما خسارت جبرانناپذیر بود. و درنهایت یکی از دلایل قحطی بزرگ و مرگ میلیون ها چینی شد.
#مائو
👍24😐5
شاهنشاهی ساسانی دارای شهرهای بزرگ، چندفرهنگی و معمولاً بهشدت مستحکم بود. منابع ادبی پر از اشارههای مستقیم یا غیرمستقیم به تبعید یا جابجایی داخلی جمعیتها از یک منطقه به منطقهای دیگر هستند. افزایش جمعیت شهری بهوضوح بخش مهمی از برنامهریزی اقتصادی امپراتوری بود، اما مطالعات نسبتاً کمی درباره شهرسازی ساسانی انجام شده است.
پسوند گرد در پایان اسم بسیاری از شهرها هنوز هم مشاهده میشود: مانند دشت گرد، سوسن گرد، لاسگرد، بَروگرد(بروجرد)، دارابگرد، فیروزگرد، شاپورگرد و کوهگرد. دارابگرد نخستین پایتخت ساسانیان بوده است که به آن دارابگِرد یا دارابجرد گفته میشد. گفته میشود که قدمت این شهر به عصر هخامنشیان میرسد.
مطابق روایات اسطوره ای آنچنان که در منابع متعدد از شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری آمده بنای شهر، توسط داراب از که نوادگان اسفندیار پهلوان نامدار بوده انجام شده است.
#ساسانیان
پسوند گرد در پایان اسم بسیاری از شهرها هنوز هم مشاهده میشود: مانند دشت گرد، سوسن گرد، لاسگرد، بَروگرد(بروجرد)، دارابگرد، فیروزگرد، شاپورگرد و کوهگرد. دارابگرد نخستین پایتخت ساسانیان بوده است که به آن دارابگِرد یا دارابجرد گفته میشد. گفته میشود که قدمت این شهر به عصر هخامنشیان میرسد.
مطابق روایات اسطوره ای آنچنان که در منابع متعدد از شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری آمده بنای شهر، توسط داراب از که نوادگان اسفندیار پهلوان نامدار بوده انجام شده است.
#ساسانیان
👍26😁5👎1
وظیفهی احساس مورد توهین قرار گرفتن
دانشجویان دانشکده شما عمیقاً احساس میکنند به آنها توهین شده است، پس شما شکست خوردید. این استدلال طرفداران زیادی، من جمله از افراد باهوش، پیدا کرده است. اما قدرت این استدلال از کجا نشأت میگیرد؟
حقوق منفی و طبیعی در سنت سیاسی غرب جایگاه مرکزی دارند. این حقوق که بهطور مشهور توسط توماس هابز و جان لاک مطرح شدهاند، در میان همهی مردم مشترکاند. چند نکتهی مهم دربارهی این حقوق، آنگونه که هابز، لاک و دیگران درک کردهاند: اول اینکه، این حقوق از افراد در برابر برخی امور محافظت میکنند. آنها بهطور دقیقتر «حقوق علیه» هستند، نه «حقوق برای». (در اینجا بحث حقوق مالکیت مدنظر نیست). دوم، این حقوق جنبههای فیزیکی انسانها را شامل میشوند. برای مثال، اولین حق از نظر هابز، حق حفاظت در برابر قتل است. سوم، آنها در برابر برخی تأثیرات محافظت میکنند. اگر یک رانندهی مست کسی را بکشد، حتی اگر قصد آسیبی نداشته باشد، همچنان حق حیات او را نقض کرده است. چهارم، از آنجایی که این حقوق جنبههای فیزیکی انسانها را پوشش میدهند، نقض آنها معمولاً بهراحتی قابل تشخیص است. بهعنوانمثال، همه میدانند که قتل چگونه رخ میدهد.
با این حال، برخلاف خشونت فیزیکی، توهین امری ذهنی است. معمولاً تشخیص خشونت فیزیکی آسان است. اتهامات در این حوزه بهراحتی قابل اثبات یا رد شدن هستند. اما تعریف توهین متغیر است، و در تصمیمگیری دربارهی اینکه آیا چیزی توهینآمیز است (برای فردی خاص)، در نهایت به گفتهی همان فرد محدود هستیم. اگر فرد «الف» چیزی بگوید و فرد «ب» ادعای احساس توهین یا رنجش نکند، بسیار عجیب خواهد بود که بگوییم فرد «الف» به او توهین کرده است. برخی استدلال میکنند که اگر فردی بتواند صرفاً به دلیل احساس توهین، خواستار ساکت شدن دیگری شود، دانشگاه معنای خود را از دست خواهد داد. در این صورت، حتی آمار نیز میتواند باعث رنجش کسی شود، اگر که از نتایج آن متنفر باشد.
شنیدن استدلالهای جدید، بهویژه استدلالهای ناراحتکننده، برای آموزش ضروری است. معترضان اشتباه میکنند، نه به این دلیل که حقیقت را جستجو میکنند، بلکه به این دلیل که گمان میبرند اعتراض و جبههگیری همیشه واکنشی مناسب به استدلالهای مربوط به حقیقت است. ذهنها، مانند بدنها، برای رشد و بهبود به تغذیه نیاز دارند. بهترین تغذیهی یک ذهن، مواجهه با استدلالهای جدید است. یک استدلال، اگر حقیقت داشته باشد، حقیقت است و اگر نداشته باشد، نیست – شخصی که آن را بیان میکند یا میشنود مهم نیست. استدلال نمیگوید: «تو اشتباه میکنی چون آدم بدی هستی». این هنجارهای فکری – و سایر هنجارها – ذهنهای ما را آزادتر میکنند و ما را در مسیر جستجوی دانش یاری میدهند. امیدواریم که همهی ما با همین هدف به دانشگاه ییل آمده باشیم. و امیدواریم این هنجارها در همه جا قوی باشند. اما اگر قرار باشد جایی این هنجارها قدرتمند باشند، آنجا باید دانشگاه باشد.
#کول_آرونسون
دانشجویان دانشکده شما عمیقاً احساس میکنند به آنها توهین شده است، پس شما شکست خوردید. این استدلال طرفداران زیادی، من جمله از افراد باهوش، پیدا کرده است. اما قدرت این استدلال از کجا نشأت میگیرد؟
حقوق منفی و طبیعی در سنت سیاسی غرب جایگاه مرکزی دارند. این حقوق که بهطور مشهور توسط توماس هابز و جان لاک مطرح شدهاند، در میان همهی مردم مشترکاند. چند نکتهی مهم دربارهی این حقوق، آنگونه که هابز، لاک و دیگران درک کردهاند: اول اینکه، این حقوق از افراد در برابر برخی امور محافظت میکنند. آنها بهطور دقیقتر «حقوق علیه» هستند، نه «حقوق برای». (در اینجا بحث حقوق مالکیت مدنظر نیست). دوم، این حقوق جنبههای فیزیکی انسانها را شامل میشوند. برای مثال، اولین حق از نظر هابز، حق حفاظت در برابر قتل است. سوم، آنها در برابر برخی تأثیرات محافظت میکنند. اگر یک رانندهی مست کسی را بکشد، حتی اگر قصد آسیبی نداشته باشد، همچنان حق حیات او را نقض کرده است. چهارم، از آنجایی که این حقوق جنبههای فیزیکی انسانها را پوشش میدهند، نقض آنها معمولاً بهراحتی قابل تشخیص است. بهعنوانمثال، همه میدانند که قتل چگونه رخ میدهد.
با این حال، برخلاف خشونت فیزیکی، توهین امری ذهنی است. معمولاً تشخیص خشونت فیزیکی آسان است. اتهامات در این حوزه بهراحتی قابل اثبات یا رد شدن هستند. اما تعریف توهین متغیر است، و در تصمیمگیری دربارهی اینکه آیا چیزی توهینآمیز است (برای فردی خاص)، در نهایت به گفتهی همان فرد محدود هستیم. اگر فرد «الف» چیزی بگوید و فرد «ب» ادعای احساس توهین یا رنجش نکند، بسیار عجیب خواهد بود که بگوییم فرد «الف» به او توهین کرده است. برخی استدلال میکنند که اگر فردی بتواند صرفاً به دلیل احساس توهین، خواستار ساکت شدن دیگری شود، دانشگاه معنای خود را از دست خواهد داد. در این صورت، حتی آمار نیز میتواند باعث رنجش کسی شود، اگر که از نتایج آن متنفر باشد.
شنیدن استدلالهای جدید، بهویژه استدلالهای ناراحتکننده، برای آموزش ضروری است. معترضان اشتباه میکنند، نه به این دلیل که حقیقت را جستجو میکنند، بلکه به این دلیل که گمان میبرند اعتراض و جبههگیری همیشه واکنشی مناسب به استدلالهای مربوط به حقیقت است. ذهنها، مانند بدنها، برای رشد و بهبود به تغذیه نیاز دارند. بهترین تغذیهی یک ذهن، مواجهه با استدلالهای جدید است. یک استدلال، اگر حقیقت داشته باشد، حقیقت است و اگر نداشته باشد، نیست – شخصی که آن را بیان میکند یا میشنود مهم نیست. استدلال نمیگوید: «تو اشتباه میکنی چون آدم بدی هستی». این هنجارهای فکری – و سایر هنجارها – ذهنهای ما را آزادتر میکنند و ما را در مسیر جستجوی دانش یاری میدهند. امیدواریم که همهی ما با همین هدف به دانشگاه ییل آمده باشیم. و امیدواریم این هنجارها در همه جا قوی باشند. اما اگر قرار باشد جایی این هنجارها قدرتمند باشند، آنجا باید دانشگاه باشد.
#کول_آرونسون
👍11
باید به نیکسون رسانده شود که، اگر تیئو [رییس جمهور ویتنام جنوبی] به سرنوشت دیِم دچار شود، این پیام به ملتهای جهان مخابره خواهد شد که: دشمنی با آمریکا ممکن است خطرناک باشد، اما دوستی با آمریکا کشنده است.
#کسینجر
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
کسینجر این جمله را اواخر نوامبر ۱۹۶۸ پس از انتخاب نیکسون به عنوان رئیسجمهور، اما پیش از مراسم تحلیف او بیان کرد. این یک اظهارنظر عمومی نبود، بلکه در یک تماس تلفنی با ویلیام اف. باکلی جونیور (نویسندهی United Nations Journal: A Delegate's Odyssey) مطرح شد و باکلی یادداشتهایی از آن برداشت.
#کسینجر
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
کسینجر این جمله را اواخر نوامبر ۱۹۶۸ پس از انتخاب نیکسون به عنوان رئیسجمهور، اما پیش از مراسم تحلیف او بیان کرد. این یک اظهارنظر عمومی نبود، بلکه در یک تماس تلفنی با ویلیام اف. باکلی جونیور (نویسندهی United Nations Journal: A Delegate's Odyssey) مطرح شد و باکلی یادداشتهایی از آن برداشت.
👍13😁5