از آنجا که شاخهای از ایل سعدلو https://www.tgoop.com/sirjanname/726 در گذر روزگاران به سیرجان آمده و ماندگار شدهاند، اشتراک این پست در سیرجان نامه هم مناسب دیده شد.
Telegram
سیرجان نامه
سعدلوهای سیرجان
سعدلو ها از ایلات قدیمیاند که از روزگاران پیش از تیمور گورکانی در ارمنستان و قفقاز اقتدار داشتهاند. این ایل در ادوار قدیم در منطقه چخور سعد۱ ارمنستان میزیستند و شاخهای از آنها بعداً به خلخال آذربایجان آمدند. ایل سعدلو مهمترین ایل اتحادیهٔ…
سعدلو ها از ایلات قدیمیاند که از روزگاران پیش از تیمور گورکانی در ارمنستان و قفقاز اقتدار داشتهاند. این ایل در ادوار قدیم در منطقه چخور سعد۱ ارمنستان میزیستند و شاخهای از آنها بعداً به خلخال آذربایجان آمدند. ایل سعدلو مهمترین ایل اتحادیهٔ…
Forwarded from Instagram Downloader Toolbox Bot دانلود از اینستاگرام
شاهنامه خوانی
با جمعی از یاران کلاسهای مثنویخوانی در سیرجان مهمان دوستان عزیز آقای تیموری و خانم شهابی بودیم. میهمانان از بنده خواستند که برایشان شاهنامه بخوانم. این دو بخش یادبودی از آن جلسه است به انتخاب آقای رضا قاسمی نژاد.
🔗 @mohsen_pour_mokhtar
📲 @instatoolboxbot
-----------
🖥 خرید سرور مجازی با سرو دیتا
با جمعی از یاران کلاسهای مثنویخوانی در سیرجان مهمان دوستان عزیز آقای تیموری و خانم شهابی بودیم. میهمانان از بنده خواستند که برایشان شاهنامه بخوانم. این دو بخش یادبودی از آن جلسه است به انتخاب آقای رضا قاسمی نژاد.
🔗 @mohsen_pour_mokhtar
📲 @instatoolboxbot
-----------
🖥 خرید سرور مجازی با سرو دیتا
دو کتاب از حَرب بن اسماعیل کرمانی سیرجانی
وانظُر إلی حربٍ وإجماعٍ حکیٰ
لله درّکَ مِن فــتیً کرمــــــانی•
ابو محمد، حرب بن اسماعیل بن خلف کرمانی سیرجانی، از محدّثان برجستهٔ اهل سنت است. حرب از یاران نزدیک امام احمدِ حنبل بوده و در بغداد و دمشق به تحصیل علم و مراوده با عالمان این فن پرداخته است. احمد حنبل در شام ۱۳۰ جزء مسأله را بر حرب املاء کرده که به نام کتاب المسائل حرب بن اسماعیل شهرت یافته است. از دیگر کتابهای او السنة والجماعة را نام بردهاند. حرب بن اسماعیل در سال ۲۸۰ هـ. در سن حدود ۹۰ سالگی درگذشته است.
حدس من این بود که کتابهای حرب یا از بین رفتهاند و یا به شکل دستنویس در گوشهای روی نهفتهاند. اما امروز به برکت فضای مجازی و لطف دوستان ارجمند آقایان محمد سوری و محمد قندهاری و احمد منتظر فایل چاپهای مختلفی از این دو کتاب به دستم رسید.
...........................
• این بیت، از قصیدهای است که ابن قیّم جوزیّه، یکی از علمای حنبلی در ترجیح این مذهب سروده است، میگوید:
«به حرب بنگر و ببین که- پس از سفر به شامات- چگونه از اینکه علمای آن حدود اجماعاً مذهب حنبلی را ترجیح میدادهاند حکایت میکند. ای جوان کرمانی خدایت برکت دهاد.»
@sirjanname
وانظُر إلی حربٍ وإجماعٍ حکیٰ
لله درّکَ مِن فــتیً کرمــــــانی•
ابو محمد، حرب بن اسماعیل بن خلف کرمانی سیرجانی، از محدّثان برجستهٔ اهل سنت است. حرب از یاران نزدیک امام احمدِ حنبل بوده و در بغداد و دمشق به تحصیل علم و مراوده با عالمان این فن پرداخته است. احمد حنبل در شام ۱۳۰ جزء مسأله را بر حرب املاء کرده که به نام کتاب المسائل حرب بن اسماعیل شهرت یافته است. از دیگر کتابهای او السنة والجماعة را نام بردهاند. حرب بن اسماعیل در سال ۲۸۰ هـ. در سن حدود ۹۰ سالگی درگذشته است.
حدس من این بود که کتابهای حرب یا از بین رفتهاند و یا به شکل دستنویس در گوشهای روی نهفتهاند. اما امروز به برکت فضای مجازی و لطف دوستان ارجمند آقایان محمد سوری و محمد قندهاری و احمد منتظر فایل چاپهای مختلفی از این دو کتاب به دستم رسید.
...........................
• این بیت، از قصیدهای است که ابن قیّم جوزیّه، یکی از علمای حنبلی در ترجیح این مذهب سروده است، میگوید:
«به حرب بنگر و ببین که- پس از سفر به شامات- چگونه از اینکه علمای آن حدود اجماعاً مذهب حنبلی را ترجیح میدادهاند حکایت میکند. ای جوان کرمانی خدایت برکت دهاد.»
@sirjanname
Forwarded from مكتبة مؤلفات علماء الأمة المحمدية (المشرف العام)
مسائل_حرب_الكرماني_عن_الامام_احمد_بن_حنبل_الطهارة_الصلاة_الرضاع.pdf
4.4 MB
Forwarded from Deleted Account
السنة_لحرب_الكرماني_رحمه_الله_تحقيق_.pdf
7.9 MB
Forwarded from جامع الكتب المصورة 📚
hadeeth3321_مسائل_حرب_الكرماني_مسائل.pdf
1.9 MB
hadeeth3321 مسائل حرب الكرماني مسائل الإمام أحمد بن حنبل و إسحاق بن راهويه من أول كتاب الصلاة الى آخر باب القراءة في الصلوات دراسة و تحقيق.pdf
Forwarded from جامع الكتب المصورة 📚
مسائل_حرب_الكرماني_كتاب_الطهارة_والصلاة.pdf
10.5 MB
ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم
(به استاد باستانی پاریزی)
استاد باستانی!
امروز بعدازظهر، در راه سیرجان به رفسنجان، دشت شقایقِ پاریز را دیدم. تا چشم کار میکرد شقایقِ سرخِ داغدار بود و گیاه و سبزه و گوسفندانی که به آرامی میچریدند و مردمی که به جستجوی طفلی به نام شادی به دشت شقایق آمده بودند. آنجا زیرِ باران لطیفی که میبارید، این بیت به ذهنم رسید:
جهان گشت پر سبزه و چارپای
در و دشت گُل بود و بام و سرای
و چون این بیت را حکیم توس در وصفِ ایرانِ زمان انوشیروان سروده، در عالم خیال شاهنشاه ساسانی را دیدم که با لشکر و خدم و حشم در دشت شقایقِ پاریز نزولِ اجلال فرموده است. همان خسرو انوشهروانی که شما در کودکی از شنیدن روایات نبرد قومِ پاریز با او سرِ فخر بر آسمان میسودی:
«تصور کنید میزان خوشحالی طفلی چهارده ساله مثل مخلص را که این حرفها را میشنید و از افتخارات کهنسال ولایت خود سرِ فخر به آسمان میسود و میدید که یک قبالهٔ حداقل هزار و پانصد ساله برای ده خود و به قول فردوسی بیچاره ده خود در یک کتاب فرنگی پیدا کرده است.» (کلاه گوشهٔ نوشیروان ص۲۰۷)
شاعرِ تاریخ!
بیچارهدهِ تو حالا برای خودش شهری شده و به شهرشدنش بیشتر فخر میکند تا به تو!
تو که به قولِ استادِ علامه زریاب خویی:
«اگر کسی به اوضاع جهان واقف نباشد و فقط نوشتههای باستانی پاریزی را بخواند خیال خواهد کرد که کرمان دل ایران است و پاریز دل کرمان» (حماسهٔ کویر ص ۳۹)
تو که وقتی در سال ۱۳۴۷ به زیارت عتبات به عراق رفتی، در بغداد دنبال جای پایی از طبری میگشتی فقط به این خاطر که او «هزار سال پیش در کتاب عظیم خود، یاد خیری از طایفهٔ پاریز کرده است» (کلاه گوشهٔ نوشیروان ص ۲۱۳)
تو که الان در بهشت هم برای فرشتهها از کشِرودخانهٔ پاریز تعریف میکنی! مگر نه اینکه از قول شیخ الملک سیرجانی نوشتی:
«همه جای دنیا را گشتهام ولی به لطافت هوای قدِ رودخانهٔ پاریز جایی را ندیدهام.» (هشت الهفت ص ۳۵۶)
صیاد لحظههای تاریخ!
عشق تو به پاریز شگرفترین نمونهٔ وطندوستی در تاریخ است. هفتاد سال و هفتاد کتاب و لحظهای از یاد پاریز غافل نه!!
استاد باستانی پاریزی!
به راستی دیگر برای پاریز چکار باید میکردی که نامت بر خیابانی و تصویرت بر دیواری در پاریز نقش ببند؟!
@sirjanname
(به استاد باستانی پاریزی)
استاد باستانی!
امروز بعدازظهر، در راه سیرجان به رفسنجان، دشت شقایقِ پاریز را دیدم. تا چشم کار میکرد شقایقِ سرخِ داغدار بود و گیاه و سبزه و گوسفندانی که به آرامی میچریدند و مردمی که به جستجوی طفلی به نام شادی به دشت شقایق آمده بودند. آنجا زیرِ باران لطیفی که میبارید، این بیت به ذهنم رسید:
جهان گشت پر سبزه و چارپای
در و دشت گُل بود و بام و سرای
و چون این بیت را حکیم توس در وصفِ ایرانِ زمان انوشیروان سروده، در عالم خیال شاهنشاه ساسانی را دیدم که با لشکر و خدم و حشم در دشت شقایقِ پاریز نزولِ اجلال فرموده است. همان خسرو انوشهروانی که شما در کودکی از شنیدن روایات نبرد قومِ پاریز با او سرِ فخر بر آسمان میسودی:
«تصور کنید میزان خوشحالی طفلی چهارده ساله مثل مخلص را که این حرفها را میشنید و از افتخارات کهنسال ولایت خود سرِ فخر به آسمان میسود و میدید که یک قبالهٔ حداقل هزار و پانصد ساله برای ده خود و به قول فردوسی بیچاره ده خود در یک کتاب فرنگی پیدا کرده است.» (کلاه گوشهٔ نوشیروان ص۲۰۷)
شاعرِ تاریخ!
بیچارهدهِ تو حالا برای خودش شهری شده و به شهرشدنش بیشتر فخر میکند تا به تو!
تو که به قولِ استادِ علامه زریاب خویی:
«اگر کسی به اوضاع جهان واقف نباشد و فقط نوشتههای باستانی پاریزی را بخواند خیال خواهد کرد که کرمان دل ایران است و پاریز دل کرمان» (حماسهٔ کویر ص ۳۹)
تو که وقتی در سال ۱۳۴۷ به زیارت عتبات به عراق رفتی، در بغداد دنبال جای پایی از طبری میگشتی فقط به این خاطر که او «هزار سال پیش در کتاب عظیم خود، یاد خیری از طایفهٔ پاریز کرده است» (کلاه گوشهٔ نوشیروان ص ۲۱۳)
تو که الان در بهشت هم برای فرشتهها از کشِرودخانهٔ پاریز تعریف میکنی! مگر نه اینکه از قول شیخ الملک سیرجانی نوشتی:
«همه جای دنیا را گشتهام ولی به لطافت هوای قدِ رودخانهٔ پاریز جایی را ندیدهام.» (هشت الهفت ص ۳۵۶)
صیاد لحظههای تاریخ!
عشق تو به پاریز شگرفترین نمونهٔ وطندوستی در تاریخ است. هفتاد سال و هفتاد کتاب و لحظهای از یاد پاریز غافل نه!!
استاد باستانی پاریزی!
به راستی دیگر برای پاریز چکار باید میکردی که نامت بر خیابانی و تصویرت بر دیواری در پاریز نقش ببند؟!
@sirjanname
مزارِ شاه_خواجه ( سیرجان، مکیآباد)
بر سرِ تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگهِ رندان جهان خواهد شد
اینجا
ابوالفوارس شاهِ شجاع کرمانی، از پایهگذاران عرفان ایرانی- اسلامی آرمیده است.
شاهِ حکیمان و شهسوارِ جوانمردان که در حکمت و فراست و فتوّت، یگانهٔ روزگار خویش بود در سال ۲۸۸ هـ.ق به دیارِ یار شتافت.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما
اینجا
خواجه ابوالحسن علیِ حسن سیرجانی از عارفان برجستهٔ قرن پنجم هجری آرمیده است. .
خواجهٔ عارفان و رهنمایِ سالکان که صاحب کتاب البیاض و السواد از مهمترین متون عرفان اسلامی-ایرانی، است در حدود سال ۴۷۰ هـ.ق رهسپار سرای دوست شد.
@sirjanname
بر سرِ تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگهِ رندان جهان خواهد شد
اینجا
ابوالفوارس شاهِ شجاع کرمانی، از پایهگذاران عرفان ایرانی- اسلامی آرمیده است.
شاهِ حکیمان و شهسوارِ جوانمردان که در حکمت و فراست و فتوّت، یگانهٔ روزگار خویش بود در سال ۲۸۸ هـ.ق به دیارِ یار شتافت.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما
اینجا
خواجه ابوالحسن علیِ حسن سیرجانی از عارفان برجستهٔ قرن پنجم هجری آرمیده است. .
خواجهٔ عارفان و رهنمایِ سالکان که صاحب کتاب البیاض و السواد از مهمترین متون عرفان اسلامی-ایرانی، است در حدود سال ۴۷۰ هـ.ق رهسپار سرای دوست شد.
@sirjanname
قهرمان ملی آلمانی و قهرمان ملی ایرانی
۱. فون هنتیگ افسر آلمانی در جنگ جهانی اول، مخفیانه از راه کویر لوت خود را با زحمات بسیار به افغانستان رساند تا بر علیه انگلستان فعالیت کند و در مراجعتش به آلمان چون انگلیسیها در پی او بوند، به ناچار از مرز شرقی افغانستان وارد خاک چین شد و با مشقات فراوان خود را از طریق اقیانوس آرام به مکزیک رساند. دولت آلمان یک زیردریایی به مکزیک فرستاد و او را به عنوان «قهرمان ملی» با تشریفات بسیار وارد آلمان کرد. در وصف کارها و شجاعتها و قهرمانیهای او کتابها به زبان آلمانی نوشته شده است. ‹۱›
۲. حسین خان بچاقچی در جنگ جهانی اول، صاحبمنصبان آلمانی، اتریشی، ترک و افغانی را که در چنگ انگلیسیها اسیر شده بودند از چنگ آنها ربود و در سیرجان با نیروهای ژنرال سایکس انگلیسی جنگید، قونسول آلمان را با مشقات بسیار از هولناکترین بخشهای کویر مرکزی ایران به تهران برد، در حالی که انگلیسیها با تمام قوا در پیِ او بودند. ‹۲› و چون سفارت آلمان ده هزار لیره طلا به او تقدیم کرد، آن را نپذیرفت و گفت:
«من وظیفه ایرانی و ایلیت خود را انجام دادهام.» ‹۳›
جایی ازو به عنوان قهرمان ملی یاد نشد و کتابی هم درباره او نوشته نشد. او پس از عمری پر ماجرا و مخاطره سرانجام در ۱۳۲۹/۳/۱۵ در بیمارستانی که سرپرست آن یک آلمانی بود، در یزد درگذشت.
..................................................
‹۱›. خاطرات سید محمد علی جمالزاده ، نشر علم ص ۷۴.
‹۲›. ←گزارشهای محرمانه کنسولگری انگلیس در کرمان، انتشارات مرکز کرمانشناسی.
‹۳›. پیغمبر دزدان، چاپ بیست و دوم ص ۲۵۴.
@sirjanname
۱. فون هنتیگ افسر آلمانی در جنگ جهانی اول، مخفیانه از راه کویر لوت خود را با زحمات بسیار به افغانستان رساند تا بر علیه انگلستان فعالیت کند و در مراجعتش به آلمان چون انگلیسیها در پی او بوند، به ناچار از مرز شرقی افغانستان وارد خاک چین شد و با مشقات فراوان خود را از طریق اقیانوس آرام به مکزیک رساند. دولت آلمان یک زیردریایی به مکزیک فرستاد و او را به عنوان «قهرمان ملی» با تشریفات بسیار وارد آلمان کرد. در وصف کارها و شجاعتها و قهرمانیهای او کتابها به زبان آلمانی نوشته شده است. ‹۱›
۲. حسین خان بچاقچی در جنگ جهانی اول، صاحبمنصبان آلمانی، اتریشی، ترک و افغانی را که در چنگ انگلیسیها اسیر شده بودند از چنگ آنها ربود و در سیرجان با نیروهای ژنرال سایکس انگلیسی جنگید، قونسول آلمان را با مشقات بسیار از هولناکترین بخشهای کویر مرکزی ایران به تهران برد، در حالی که انگلیسیها با تمام قوا در پیِ او بودند. ‹۲› و چون سفارت آلمان ده هزار لیره طلا به او تقدیم کرد، آن را نپذیرفت و گفت:
«من وظیفه ایرانی و ایلیت خود را انجام دادهام.» ‹۳›
جایی ازو به عنوان قهرمان ملی یاد نشد و کتابی هم درباره او نوشته نشد. او پس از عمری پر ماجرا و مخاطره سرانجام در ۱۳۲۹/۳/۱۵ در بیمارستانی که سرپرست آن یک آلمانی بود، در یزد درگذشت.
..................................................
‹۱›. خاطرات سید محمد علی جمالزاده ، نشر علم ص ۷۴.
‹۲›. ←گزارشهای محرمانه کنسولگری انگلیس در کرمان، انتشارات مرکز کرمانشناسی.
‹۳›. پیغمبر دزدان، چاپ بیست و دوم ص ۲۵۴.
@sirjanname
مقالهای به زبان عربی راجع به مهاجرت عدهای از اهالی منطقهٔ احساء عربستان به سیرجان. 👆
برای اطلاع از کلیّت موضوع به زبان فارسی، لینک ذیل را در همین کانال دنبال کنید.
https://www.tgoop.com/sirjanname/120
برای اطلاع از کلیّت موضوع به زبان فارسی، لینک ذیل را در همین کانال دنبال کنید.
https://www.tgoop.com/sirjanname/120
Telegram
سیرجان نامه
عالِمی از قبیلهٔ حاتم طائی در سیرجان:
معروف گشته از کــــــفِ او، خاندان ِ او
چون از سخایِ حاتمِ طَی، خاندان ِ طی
فقیهِ ادیبِ متبحّر، «شیخ عبدالمحسن لُوَیْمی أحسائی» در یکی از روستاهای أحساء* به نام بطّالیه به دنیا آمد. وی از اعراب بنی لام بود که خود شعبه…
معروف گشته از کــــــفِ او، خاندان ِ او
چون از سخایِ حاتمِ طَی، خاندان ِ طی
فقیهِ ادیبِ متبحّر، «شیخ عبدالمحسن لُوَیْمی أحسائی» در یکی از روستاهای أحساء* به نام بطّالیه به دنیا آمد. وی از اعراب بنی لام بود که خود شعبه…
سکهٔ شاه شجاع مظفری، ضرب سیرجان
السلطان المطاع شاه شجاع خلّد الله ملکه، ضرب سیرجان.
از مجموعهٔ شخصی دکتر محسن اسدی زیدآبادی ( با تشکر از ایشان برای ارسال تصویر و خواندن متن روی سکه)
✓ جلال الدین ابوالفوارس شاه شجاع مظفری( م. ۷۸۶ هــ) دومین شاه از سلسلهٔ آل مظفر، ممدوحِ محبوبِ خواجه حافظ شیرازی.
نام وکنیهٔ این شاه از نام و کنیهٔ حکیم و عارف بزرگ سیرجانی، ابوالفوارس، شاهِ شجاع کرمانی ( م. ۲۸۸ هــ) گرفته شده است.
شاه شجاع مظفری با سیرجان ارتباطات زیاد داشته است که در همین کانال به مواردی از آنها اشاره شده است.
@sirjanname
السلطان المطاع شاه شجاع خلّد الله ملکه، ضرب سیرجان.
از مجموعهٔ شخصی دکتر محسن اسدی زیدآبادی ( با تشکر از ایشان برای ارسال تصویر و خواندن متن روی سکه)
✓ جلال الدین ابوالفوارس شاه شجاع مظفری( م. ۷۸۶ هــ) دومین شاه از سلسلهٔ آل مظفر، ممدوحِ محبوبِ خواجه حافظ شیرازی.
نام وکنیهٔ این شاه از نام و کنیهٔ حکیم و عارف بزرگ سیرجانی، ابوالفوارس، شاهِ شجاع کرمانی ( م. ۲۸۸ هــ) گرفته شده است.
شاه شجاع مظفری با سیرجان ارتباطات زیاد داشته است که در همین کانال به مواردی از آنها اشاره شده است.
@sirjanname
شامِ کوچک
(یک لقب برای سه شهر)
۱. نسا*
«و در گورستان براکوه، که پهلوی این خانقاه است، تربت چهارصد پیر است که از کبار مشایخ و مشاهیر اولیا بودهاند و بدین سبب، صوفیان، نسا را شامِ کوچک گفتهاند؛ یعنی چندانک به شام تربت انبیاست، صلواتاللهوسلامهعلیهماجمعین، به نسا تربت اولیاست قدساللهارواحهم.»
• اسرارالتوحید، تصحیح استاد شفیعی کدکنی ج ۱ ص ۴۰
*نسا: از شهرهای باستانی ایران در محدودهٔ جمهوری ترکمنستان امروزی.
۲. سیرجان
«و از خواصّ سیرجان و مآثرِ مأثورهٔ او، مَقابرِ مُزوّره است و اهل سیاحت و ارباب تصوّف سیرجان را شامِ کوچک خوانند.»
• عِقدُ العُلی للموقف الأعلی ص ۱۳۱
۳. ابهر
«تا کنون ار* قدس خاک اولیا
گفتم، ابهر بین که شامِ اصغر است»
• دیوان خاقانی به کوشش دکتر ضیاء الدین سجادی ص ۸۴۵
*متن چاپی: از
@sirjanname
(یک لقب برای سه شهر)
۱. نسا*
«و در گورستان براکوه، که پهلوی این خانقاه است، تربت چهارصد پیر است که از کبار مشایخ و مشاهیر اولیا بودهاند و بدین سبب، صوفیان، نسا را شامِ کوچک گفتهاند؛ یعنی چندانک به شام تربت انبیاست، صلواتاللهوسلامهعلیهماجمعین، به نسا تربت اولیاست قدساللهارواحهم.»
• اسرارالتوحید، تصحیح استاد شفیعی کدکنی ج ۱ ص ۴۰
*نسا: از شهرهای باستانی ایران در محدودهٔ جمهوری ترکمنستان امروزی.
۲. سیرجان
«و از خواصّ سیرجان و مآثرِ مأثورهٔ او، مَقابرِ مُزوّره است و اهل سیاحت و ارباب تصوّف سیرجان را شامِ کوچک خوانند.»
• عِقدُ العُلی للموقف الأعلی ص ۱۳۱
۳. ابهر
«تا کنون ار* قدس خاک اولیا
گفتم، ابهر بین که شامِ اصغر است»
• دیوان خاقانی به کوشش دکتر ضیاء الدین سجادی ص ۸۴۵
*متن چاپی: از
@sirjanname
Forwarded from نشان
در میانِ اَرشلو و افشار
ظهرِ چهارشنبه که از قیلولهٔ نیمروزی برخاستم، احساس کردم که چهارگنبدِ خونم به شدّت پایین افتاده! به شتاب از رفسنجان حرکت کردم، به سیرجان آمدم و یکسره رفتم به چهارگنبد و روستایِ زیبایِ «کرپو» و مهمان حمیدخان شهسواری و ساراخانم قاسمینژاد شدم. از لطف و محبت و بزرگواری این زوج ارجمند هرچه بگویم کم است.
مالکانِ کرپو از دو ایلِ ارشلو و افشارند. مردمانی پیشرو، تحصیلکرده و دولتمند و همچنان دل در گروِ ریشههای کهن خویش و دوستدار چهارگنبدِ سرسبز. با حمید رفتیم خدمت حاج حشمتِ سلطانزادهٔ افشار: پیری در آنسوی هشتاد سالگی، روشن و استوار و سخنور. حاج حشمت از گذشتهها گفت، از تقابل افشار و بچاقچی، دو ایل بزرگ ترکزبانِ کرمان. از تفاوت لهجهٔ ترکیشان تا زروآزمایی وجنگ و صلحشان.
به لطف حمیدخان و ساراخانم سری هم به «پلِ پَروَست» و «شریکآباد» زدیم: ییلاقات ارشلو. در شریکآباد مهمان آقای قاسمینژاد و محمدعلی شهسواری بودیم و از لطف و محبت آنها سرشار شدیم. آنچه در این قلمروِ ارشلو و افشار برایم بسیار جالب بود عشق شگرف میزبانانم به مثنوی و شاهنامه بود. وقتی که به درخواست محمدعلیخان، ماجرایِ شهادتِ سیاوش را با لحنِ محلی برایشان خواندم، چشمِ میزبانان و همراهانم به اشک تر شد. هوش از سرم پرید وقتی ساراخانم از شاهنامه دوستی پدر بزرگش محمودخان ارشلو گفت. وقتی گفت مادرش طلعتخانم بخشهای زیادی از شاهنامه را حفظ داشت. محمودخان که عمری با شاهنامه زیسته بود، وقتی در آخرین روزهای عمرش به شیراز میرفت تا بیماریِ درمان ناپذیرش را درمان کند، قادرخان افشار، شاهنامه خوانش را هم با خود برد تا در آن ساعاتِ واپسین برایش شاهنامه بخواند.
روحت شاد محمود خان شهسواری، رییس ایل ارشلو!
روحت شاد طلعتخانم که به بچهها سفارش میکردی جواب حرفِ ناصواب را با ابیات شاهنامه بدهند نه با ناسزا!
درودتان باد دوستان ارشلو و افشار، عاشقان مولانا و موسیقی و شاهنامه!
@mohsenpourmokhtar
ظهرِ چهارشنبه که از قیلولهٔ نیمروزی برخاستم، احساس کردم که چهارگنبدِ خونم به شدّت پایین افتاده! به شتاب از رفسنجان حرکت کردم، به سیرجان آمدم و یکسره رفتم به چهارگنبد و روستایِ زیبایِ «کرپو» و مهمان حمیدخان شهسواری و ساراخانم قاسمینژاد شدم. از لطف و محبت و بزرگواری این زوج ارجمند هرچه بگویم کم است.
مالکانِ کرپو از دو ایلِ ارشلو و افشارند. مردمانی پیشرو، تحصیلکرده و دولتمند و همچنان دل در گروِ ریشههای کهن خویش و دوستدار چهارگنبدِ سرسبز. با حمید رفتیم خدمت حاج حشمتِ سلطانزادهٔ افشار: پیری در آنسوی هشتاد سالگی، روشن و استوار و سخنور. حاج حشمت از گذشتهها گفت، از تقابل افشار و بچاقچی، دو ایل بزرگ ترکزبانِ کرمان. از تفاوت لهجهٔ ترکیشان تا زروآزمایی وجنگ و صلحشان.
به لطف حمیدخان و ساراخانم سری هم به «پلِ پَروَست» و «شریکآباد» زدیم: ییلاقات ارشلو. در شریکآباد مهمان آقای قاسمینژاد و محمدعلی شهسواری بودیم و از لطف و محبت آنها سرشار شدیم. آنچه در این قلمروِ ارشلو و افشار برایم بسیار جالب بود عشق شگرف میزبانانم به مثنوی و شاهنامه بود. وقتی که به درخواست محمدعلیخان، ماجرایِ شهادتِ سیاوش را با لحنِ محلی برایشان خواندم، چشمِ میزبانان و همراهانم به اشک تر شد. هوش از سرم پرید وقتی ساراخانم از شاهنامه دوستی پدر بزرگش محمودخان ارشلو گفت. وقتی گفت مادرش طلعتخانم بخشهای زیادی از شاهنامه را حفظ داشت. محمودخان که عمری با شاهنامه زیسته بود، وقتی در آخرین روزهای عمرش به شیراز میرفت تا بیماریِ درمان ناپذیرش را درمان کند، قادرخان افشار، شاهنامه خوانش را هم با خود برد تا در آن ساعاتِ واپسین برایش شاهنامه بخواند.
روحت شاد محمود خان شهسواری، رییس ایل ارشلو!
روحت شاد طلعتخانم که به بچهها سفارش میکردی جواب حرفِ ناصواب را با ابیات شاهنامه بدهند نه با ناسزا!
درودتان باد دوستان ارشلو و افشار، عاشقان مولانا و موسیقی و شاهنامه!
@mohsenpourmokhtar
برگی از تاریخ انار
دوستِ سندپژوهِ من دکتر محسن اسدی زیدآبادی لطف کرده- به مناسبت اینکه همسرم اهل انار است- تصویر سندی مربوط به انار را به او هدیه کرده است. این سند در تاریخ ۱۲۸۸ قمری نوشته شده و قاعدتاً باید از طرف مرتضی قلیخانِ وکیل الملک، حاکم کرمان در این زمان صادر شده باشد. شِمش و کرمانشاهان و زینالدین مذکور در سند هم نام سه محل بین انار و یزد هستند که کاروانسرا و چاپارخانه داشتهاند. اسماعیلخان هم که در حاشیهٔ سند ازو نام برده شده باید اسماعیل خان پسر ابراهیم خان ظهیرالدولهٔ قاجار باشد که در همین سالها حاکم رفسنجان و با راهزنان درگیر بوده است. انار به خاطر اینکه در مسیر قافلهها و پیکها به سمت یزد و تهران بوده همواره معرض طمع راهزنان بوده.
متن سند:
[عالیشأنِ عزّتنشان آقامهدی نایب امور انار را مرقوم میشود که عالیشأن صادقبیگ نایب با چهل نفر سرباز تیرانداز رشید از فوجِ قدیمِ کرمان و بقدرِ کفاف قورخانه با آنها روانه نموده و التزام گرفته شد که در شِمش و کرمانشاهان منزل گرفته مواظبت داشته باشند، هر قافله و چاپار که از انار شما روانه میکنید و به شمش میرسانید، منزل بمنزل همراهی نمایند تا به زینالدین و هکذا از آنطرف با قافله و چاپار تا انار بیایند که اگر خدای نخواسته به کسی؛ از دزدانِ فارسی ضرر وارد آید در خاک کرمانشاهان و شِمش؛ از صادقبیگ مؤاخذه خواهد شد.
فی ۲۴ شهر شعبان المعظم سنهٔ ۱۲۸۸
وکیل الملک]
در حاشیه:
[آقا مهدی
جیرهٔ سربازان را آرد خواهند کرد. شما مال کرایه بگیرید بدهید به کرمانشاهان و شِمش، بسربازان ماه بماه برسانند آنجا، وجه کرایه را در اینجا با مقرب الخاقان، مخدومی اسماعیل خان محسوب میداریم.
فی ۲۴ شهر شعبان]
@sirjanname
دوستِ سندپژوهِ من دکتر محسن اسدی زیدآبادی لطف کرده- به مناسبت اینکه همسرم اهل انار است- تصویر سندی مربوط به انار را به او هدیه کرده است. این سند در تاریخ ۱۲۸۸ قمری نوشته شده و قاعدتاً باید از طرف مرتضی قلیخانِ وکیل الملک، حاکم کرمان در این زمان صادر شده باشد. شِمش و کرمانشاهان و زینالدین مذکور در سند هم نام سه محل بین انار و یزد هستند که کاروانسرا و چاپارخانه داشتهاند. اسماعیلخان هم که در حاشیهٔ سند ازو نام برده شده باید اسماعیل خان پسر ابراهیم خان ظهیرالدولهٔ قاجار باشد که در همین سالها حاکم رفسنجان و با راهزنان درگیر بوده است. انار به خاطر اینکه در مسیر قافلهها و پیکها به سمت یزد و تهران بوده همواره معرض طمع راهزنان بوده.
متن سند:
[عالیشأنِ عزّتنشان آقامهدی نایب امور انار را مرقوم میشود که عالیشأن صادقبیگ نایب با چهل نفر سرباز تیرانداز رشید از فوجِ قدیمِ کرمان و بقدرِ کفاف قورخانه با آنها روانه نموده و التزام گرفته شد که در شِمش و کرمانشاهان منزل گرفته مواظبت داشته باشند، هر قافله و چاپار که از انار شما روانه میکنید و به شمش میرسانید، منزل بمنزل همراهی نمایند تا به زینالدین و هکذا از آنطرف با قافله و چاپار تا انار بیایند که اگر خدای نخواسته به کسی؛ از دزدانِ فارسی ضرر وارد آید در خاک کرمانشاهان و شِمش؛ از صادقبیگ مؤاخذه خواهد شد.
فی ۲۴ شهر شعبان المعظم سنهٔ ۱۲۸۸
وکیل الملک]
در حاشیه:
[آقا مهدی
جیرهٔ سربازان را آرد خواهند کرد. شما مال کرایه بگیرید بدهید به کرمانشاهان و شِمش، بسربازان ماه بماه برسانند آنجا، وجه کرایه را در اینجا با مقرب الخاقان، مخدومی اسماعیل خان محسوب میداریم.
فی ۲۴ شهر شعبان]
@sirjanname