Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
2410 - Telegram Web
Telegram Web
🫧

🔲دیالوگ
▫️فیلم زیستن
▫️ساخته کوروساوا

@shotnote1

@honarefilmnameh
کانال کارگردان مولف، هنر فیلمنامه
🔲 دیالوگ از فیلم فریدا

☆ Frida, 2002
☆ Dir. Julie Taymor

ـــ دلم می‌خواست اندوهم را در الکل غرق کنم، اما حالا این لعنتی‌ها یاد گرفته‌اند شنا کنند. این احترامات فائقه و رفتار معقول جانم را به لب می‌رساند...

☆☆ تکنیک‌ آپ آرت در صحنه‌های خاصی که نیاز به بیان احساسات یا تغییرات روانی دارند، بسیار مؤثر است.



shotnote1
نویسندهّ تک شات
ویژگی‌های اصلی سبک همینگوی در سال‌های اولیه کاری او: ■ 1. زبان ساده و کوتاه جملات کوتاه، بدون تشبیه‌ها و توضیحات طولانی. بیشتر بر روی فعل و عمل تمرکز دارد. ■ 2. اصل کوه یخ (Iceberg Principle) نویسنده فقط بخش کمی از داستان یا احساسات را می‌گوید، بقیه زیرسطح…
Gorbeh (1).pdf
79.8 KB
📕📗📙

کتاب «گربه زیر باران» نوشته ارنست همینگوی
داستانی کوتاه و پرمعناست که با زبان ساده، لحظه‌ای از زندگی یک زن را در باران نشان می‌دهد.
| ۵ صفحه در ۱۰ دقیقه|

"زیر باران، گربه‌ای تنهاست و یک زن در انتظار لحظه‌ای از امید. همینگوی با سادگی، دنیای پر از احساسات پنهان را روایت می‌کند."


@shotnote1 🍃
داستان کوتاهی برای تصویر بنویسیم.🔽


«ماه خونین» یا Blood Moon در فرهنگ‌ها و اسطوره‌های مختلف همیشه بار نمادین داشته:

• در فرهنگ‌های بومی آمریکا، ماه سرخ نشانه‌ی هشدار یا تغییر در چرخه‌ی طبیعت بود.
• در باورها و اساطیر شرقی، خونین شدن ماه به نبرد میان نیروهای کیهانی و آغاز فصلی تازه نسبت داده می‌شد.
• در سنت‌های باستانی، آن را نشانه‌ی دگرگونی بزرگ و ورود به دوره‌ای تازه می‌دانستند.
• در ادبیات و هنر مدرن هم ماه خونین نماد پایان یک دوره و شروع فصل نو در زندگی است.

این تصویر همیشه با دو حس همراه بوده: ترس و شگفتی. ترس از ناشناخته‌ها و شگفتی در برابر فرصتی برای دگرگونی.


@shotnote1🌘🌑🌖
Blood Moon
John Lunn, eivør
▪️“Blood Moon” 🌘
▪️John Lunn

موسیقی متن سریال «The Last Kingdom» .

موسیقی حالتی رازآلود و دراماتیک دارد، با ترکیب صداهای سازهای اتمسفریک (مانند باس، گیتار، لی‌یر، پرکاشن و سینتی‌سایزر) و صدای هوایی و احساسی Eivør که حالتی اساطیری و پرتعلیق به اثر بخشیده .
زمینه‌ی استفاده: این قطعه به‌صورت تم‌محور در ساخت صحنه‌های اوج احساس، تضاد یا تغییر فاز روایت در سریال مورد استفاده قرار گرفته و به‌خوبی فضا و حسی از فلسفه و سرنوشت را القا می‌کند.


@shotnote1
@honarefilmnameh
فیلمنامه کوتاه و ساده – «ماه خونین»
/نسخه شاعرانه


خارجی – شب – حاشیه‌ی شهر
همهمه‌ی زمزمه‌ها در تاریکی پیچیده؛ صدای چند نفر که روی پشت‌بام‌ها ایستاده‌اند. چراغ‌های خیابان، لابه‌لای شاخه‌های درختان کم نور شده‌اند. ماه آرام بالا می‌آید؛ سرخ، درخشان، غریب.

صدای راوی شبیه صدای رادیو با کمی خش‌خش روی ماه خونین (نریشن):
می‌گویند فقط نور شکسته در جوّ است… اما اگر سکوت کنی، انگار صدایی از خودش دارد. صدایی که می‌گوید چیزی در حال آغاز شدن است.

صدای باد سوت‌کشان از دور می‌آید.

حرکت سایه: زن بومی آهسته در کوچه قدم می‌زند. قامتش باریک و خمیده، عصا در دست. کنار می‌ایستد و نگاهش را به ماه می‌دوزد.

زن بومی (زمزمه):
– ماه سرخ، دل زمینو نشون می‌ده.

دوربین به پیرمردِ درویش روی پشت‌بام می‌رسد. دست‌هایش را مثل دعا بالا آورده.
پیرمرد (آرام):
– این همون شبیه که همه‌چی برمی‌گرده سر جای خودش…

برش به چهره‌ی دختر مسافر. چمدانی کوچک کنار پایش است، چشم‌هایش در انعکاس ماه سرخ می‌درخشند.
دختر (با امید):
– یا شاید همه‌چی تازه شروع می‌شه.

زن بومی (محکم):
– همیشه می‌شه. مثل ماه که دوباره سفید می‌شه. مثل سایه‌ای که از روی صورتش می‌لغزه و می‌ره.

ماه در میانه‌ی قاب می‌درخشد. نور سرخش روی دیوارهای خاموش می‌لغزد. جهان برای لحظه‌ای کوتاه، معلق میان گذشته و آینده ایستاده است.

زن بومی (شبیه دعا):
– ببین... حتی آسمون هم یاد می‌گیره دوباره نفس بکشه.

ماه کم‌کم از سرخی رها می‌شود. نور نقره‌ای روی کوچه‌های خالی پخش می‌شود.

نمای نهایی – لانگ‌شات:
کوچه‌ی باریک و خاموش. چراغ‌ها خاموش میشوند.
سایه‌ی زن بومی آرام از دل کوچه امتداد می‌یابد و در تاریکی فرو می‌رود.
صدای زمزمه‌ها که در آغاز شنیده می‌شد، به‌آرامی خاموش می‌گردد.

ماه دوباره سپید و آرام در آسمان می‌تابد.
باد آرام‌تر شده است.



#شهلا_سپهری
@shotnote1
@shahlasepehri

‏عجب ماشین عجیبی است این بدن انسان:
تو می‌‌توانی با نان و شراب و ماهی و تربچه پُرش کنی و آن برایت غم و شادمانی و رویا تولید کند!

زوربای یونانی
نیکوس کازانتزاکیس


@Shutnote 🍃
🫧

چرا من از آن آدم ها نیستم که شب ها فقط می‌نشینند و بیس بال تماشا میکنند؟ چی میشد اگر فکر و ذکرم نتیجه بازی بود؟ چرا نمیشد آشپزی باشم و تخم مرغ سرخ کنم و بی خیال همه چیز باشم؟ چی میشد اگر مگسی بودم روی مچ دست یک آدم؟ چرا نمیتوانستم خروسی باشم در حال دانه چیدن در یک مرغ دانی؟ چرا این جوری.

عامه پسند ـ چارلز بوکفسکی



 @shotnote1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❇️فیلمنامه سونات پاییزی
اثر: اینگمار برگمان

👇👇
https://www.tgoop.com/honarefilmnameh/6294
🫧
در روی زمین هیچ چیز قطعی نیست و معنای چیزها با وزیدن بادی تغییر می‌کند؛ و باد دائما می‌وزد، چه بدانید چه ندانید...

ژاک و اربابش
میلان کوندرا
@shotnote1


اگر می‌خواهید میانبرها را یاد بگیرید، آجرکاری را شروع کنید. هیچ مکانیزمی وجود ندارد که به شما کمک کند چیزی بنویسید، هیچ راه آسانی وجود ندارد. یک نویسنده جوان اگر بخواهد از یک نظریه پیروی کند احمق است. از اشتباهات خود درس بگیرید، این تنها راهی است که مردم یاد می‌گیرند. یک نویسنده خوب می‌داند که هیچ‌کس نمی‌تواند به او توصیه خوبی بکند. مهم نیست چه نویسنده‌ای را دوست دارید، همیشه باید بخواهید از او پیشی بگیرید.

#ویلیام_فاکنر


@shotnote1 🍃
اگه توی دریا غرق شده باشی، و اون لحظه ای که داره جون از تنت در میره، یه نهنگ پیدا بشه و نجاتت بده شکلش به چشمت از ستاره های سینما هم خوشگل تر میاد!
فقط می خواستم بگم اگه لیلی با پوری رفت، تو چیز مهمی گم نکردی !
اگه قرار باشه یک روزی به خاطر عبدالقادر بغدادی یا موصلی ولت کنه، چه بهتر که از همین حالا با پوری بره...!بره !
اینجا لیلی خیلی مهم نیست...
این خیلی مهمه که تو عشق رو شناختی !
ایرج_پزشکزاد
دایی جان ناپلئون


@shotnote1
چه کسی چهره انسان را به درستی می‌بیند:
عکاس، آینه یا نقاش؟

- پابلو پیکاسو

@shotnote1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تفکیک لحن دو شخصیت مشهور در داستان:


برای تفکیک لحن دو شخصیت فارست و جنی در داستان، می‌توان از تفاوت‌های واضحی در نحوه‌ی بیان، نگرش و احساسات آن‌ها مثال زد:

فارست، لحن ساده، صادقانه و بی‌پیرایه‌ای دارد. جملاتش کوتاه و بدون پیچیدگی است و بیشتر از طریق رفتارهایش عشق و وفاداری را نشان می‌دهد. او با لحن آرام و بی‌ریا به زندگی نگاه می‌کند و کلماتش سرشار از محبت و حمایت است، حتی وقتی مشکلات را بیان می‌کند، هیچگاه قضاوتگر یا پیچیده نیست.

جنی اما لحن متفاوتی دارد؛ پر از تردید، درد و گاهی عصیان. او از تجربه‌های سخت زندگی‌اش حرف می‌زند، احساساتش پیچیده‌تر و گاهی مکث‌دار است. جنی که به دنبال آزادی و شکستن قیدهای گذشته است، اغلب با لحنی پرتنش، سردرگم و بعضاً خشمگین سخن می‌گوید.

این تفاوت لحن‌ها به خوبی بازتاب دهنده جهان‌بینی ساده و روشن فارست در مقابل پیچیدگی‌های درونی و مقاومت جنی است که باعث ایجاد تنش و در عین حال همدلی در رابطه‌شان می‌شود.


به کانال نویسنده تک شات بپیوندید.
@shotnote1🍃


@honarefilmnameh 🎬
❇️مثال داستانی با لحن ساده و صمیمی فارست و لحن پرتنش‌تر، کمی پیچیده‌تر:

فارست: «دیدی امروز آسمون چقدر آبی بود؟ من رفتم پارک، پرنده‌ها هم آواز می‌خوندن. خیلی قشنگ بود.»

جنی (با کمی تردید): «آره، ولی... تو که همیشه می‌ری تو پارک، چرا همیشه اینقدر تنها به نظر می‌رسی؟»

فارست: «من دوست دارم تنها باشم. این دنیا خیلی شلوغه و من فقط دوست دارم آرام باشم.»

جنی: «آرام بودن خوبه، ولی آدم نیاز داره که کسی کنار خودش باشه، حتی وقتی ناراحته.»

فارست (با لبخند ساده): «تو همیشه کنار من بودی، حتی وقتی خودت هم تنها بودی.»

جنی (با بغض): «گاهی باید رفت... رفت تا بفهمی که واقعاً چی می‌خوای. ولی من همیشه دوست دارم تو رو داشته باشم.»

فارست: «منم همین رو می‌خوام، فقط باشی کنارم. همین.»
🔻 لحن فارست ساده و روان است، جملاتش کوتاه و مستقیم‌اند: «من دونده‌ام»، «دوسِت دارم جنی.»

🔻 لحن جنی گاهی پیچیده‌تر است، با کلماتی مانند «واقعا نمی‌دونم»، «من حالم خوب نیست» که نشان‌دهنده سردرگمی و تنش درونی است.

@shotnote1
🫧🫧

«آیا می‌دانی با سازِ همگان رقصیدن، و آنگونه پای‌کوبیدن و گُل‌افشاندن که همگان را خوش‌آید و تحسین همگان را برانگیزد، از ما چه‌چیز خواهدساخت؟ عمیقاً یک دلقک؛ یک دلقکِ درباریِ دردمندِ دل‌آزرده، که بر دار رفتار خویشتن آونگ است تا آخرین لحظه‌های حیات.»

چهل نامه کوتاه به همسرم نادر ابراهیمی



❤️ @shotnote1🍃🍃
گفتم: از این که در آن جهنم بودی متاسفم. البته اگر حقیقت را گفته باشی. می‌دانی، در مقابل تو حس وحشتناکی به من دست می‌دهد. آن‌قدر برایم قصه سرهم کرده‌ای که حالا سختم است حرفت را باور کنم.
بار دیگر بازویم را چسبید و در حالی که سعی می‌کرد مؤدب باشد گفت: مهم نیست حرفم را باور کنی یا نه. خوب می‌دانم که ماجرای توکیو را به دل گرفته‌ای و هرگز مرا از آن بابت نمی‌بخشی. باشد؛ نمی‌خواهم برایم دلسوزی کنی. پول هم نمی‌خواهم. چیزی که می‌خواهم این است که بتوانم به تو تلفن کنم و مثل الان با هم قهوه‌ای بخوریم. همین و بس.
- چرا راستش را به من نمی‌گویی؟ یک‌بار هم شده در زندگی‌ات راست بگو. بگو واقعاً چه شده.
- خب، در حقیقت برای اولین بار در زندگی به خودم اطمینان ندارم. نمی‌دانم چه کنم. خیلی تنها هستم. تا حالا، با وجود همهٔ دوران‌های سختی که گذراندم، هرگز این‌طور نبودم. باید بدانی که شدت ترس بیمارم کرده. ترس خودش یک بیماری است. فلجم کرده. مرا از بین می‌برد. این را نمی‌دانستم، ولی الان می‌دانم. این جا در پاریس چند نفر را می‌شناسم، اما به هیچ کدامشان اعتماد ندارم. به تو، چرا. راست می‌گویم، باور کن. می‌توانم گاهی به تو تلفن کنم؟ می‌شود بعضی وقت‌ها همدیگر را در یک کافه ببینیم، مثل امروز؟
@shotnote1
@gardoonedastan
📚دختری از پرو
ماریو_بارگاس_یوسا
"داستان‌نویس، مقاله‌نویس، سیاست‌مدار و روزنامه‌نگار پرویی اسپانیایی زبان"
ترجمه: خجسته_کیهان
2025/10/08 20:25:33
Back to Top
HTML Embed Code: