tgoop.com/shotnote1/2431
Create:
Last Update:
Last Update:
شهرک ما یک پارک دنج دارد با یکی دوتا میز سنگی شطرنج و گربه هایی که در حال پروار شدن هستند. معمولا زن ها و پیرمردها برای گربه ها غذاهای باب میلشان را می آورند. گربه ها همیشه زیر نیمکت ها لم می دهند یا خودشان را می مالند به پر و پای آدم. یک جور تملق بانمک و بچه گانه است که همه با آن آشناییم. اما بچه گربه ها از همه پر طرفدارتر هستند. خصوصا بچه گربه سفید پشمالودی که به تازگی سرو کله اش پیدا شده و خودش را قاطی ما کرده است. هر وقت می رویم یک دست شطرنج بزنیم، زیر میز شطرنج باید هوایش را داشته باشیم که یک وقت لگدش نکنیم. لا به لای پاها می چرخد و حسابی دلبری می کند. ما که آنجا باشیم از کنارمان جنب نمی خورد. با هیچکس دیگر کار ندارد. انگار که ما از رفقای قدیمی اش هستیم.
امروز آمدیم پارک همیشگی. دیدیم بچه گربه را گرفته اند. نگهبان پارک گفت سر صبح آمدند زبان بسته را کردند توی یک گونی و بردند. برایش شیر خریده بودم. سرش توی کاسه اش بود، کاری با کسی نداشت. این را به آنها هم گفتم. گفتم که این طفلی کاری به کار کسی ندارد، محلی ها دوستش دارند، زن ها برایش غذا می آورند. بچه ها باهاش بازی می کنند. برای خودش می پلکد، گفتند: ما به این حرفها کار نداریم، ماموریم و مجری، تصمیم با کسان دیگر است. امروز گفتند جمع شان کنید ما هم باید جمع کنیم، فردا بگویند ولشان کنید، ماهم ول می کنیم.
گفتم : آخه این یکی که هنوز بچه است. اصلا ... گفتند: بچه و بزرگ ندارد. گفته اند که اینها همگی مخل آسایش هستند. فعلا دستور همین است. والسلام.
بعد گونی را انداختند پشت وانتشان و رفتند که رفتند.
حالا پارک محل آرام تر شده است. صدای گربه ها محو شده. فقط گهگداری صدای کلاغی به گوش می رسد. می نشینیم روی نیمکت خودمان تا شطرنجی بازی کنیم. زیر میز و نیمکت سایه کوچک و گذرایی حس می شود. توجهی نمی کنیم تا عادت دیدن بچه گربه سفید از سرمان بیافتد.
بچه گربه سفید / احمد نجفی
@shotnote1 🍃✨
BY نویسندهّ تک شات
Share with your friend now:
tgoop.com/shotnote1/2431