SHAHYARRAN Telegram 17091
درود !

#سپنتامهر

استبدادزدگی

ماننده و(مثال ِ) مردمانی که بلجنزار وسرگینگاهِ بدبوی خودکامگی و (استبداد)خوکرده وبدان خرسندندکه بندوزنجیر بندگیِ خودکامگان را ،بردست وپای خویش میپرستند واز بوی خوش آزادی وآزادگی ودموکراسی،
ناآگه هستند و بی بهره ،
داستانیست در اسرارنامه عطار نیشابوری 618،
که بسی شیرین و آموزنده ست
ونیز آرنگ و نشان از نهادینگی و استواریِ (عادات) و خوی وسرشتهای نازیبا در (فرد واجتماع) دارد و نماد ونشانگر همبود یا(جامعهِ) افسرده ویخزده ست که بی (مسئولیتی)، ناپذیرفتاری و ناپایبندی، بیانگیزگی و بی(تفاوتی) تا بُنِ جانش
وریشه اش، رخنه کرده ست !

[گرچه این داستان
بااندکی دگرش و دوگانگی و(فرق و تفاوت)
و دگرگونگی
در مثنوی شریف دفتر4م نیزآمده و چنانکه پیشتر گفتیم بسیاری از داستانهای مثنوی ، برگرفته و روشناپذیرفته یا(اقتباس)شده از سه آفرینه واثر زیبای عطارست ، الهی نامه ،اسرارنامه ومصیبت نامه !
ولی ما این داستان را به آوندوفرنود و(دلیل) استادی عطار برمولوی ، اززبان عطار بازمیگوییم ]
نخست زند وگزارش یا(مشروح) داستان به چانه و(نثر)!!
داستان ازینجا آغازمیگردد
که
روزی یکی از خاشاک روبان
و سرگین کشان 1که ( کناس ) هم بآنها میگفتند ، برای نخست بار از بازار (عطر)و بو و برنگ فروشان میگذرد .
او که پیوسته درمیان پشک و سرگین وپهن و بوی بدوچرکین آنها پرورده شده است و بویایه یا (مشام) وبینی اش ، هرگز با برنگ وشمین و (عطر) آشنا نبوده است وبوی خوش مشک در مشام جانش ننشسته است و تنها باهمان بوی نازیبای سرگین خوکرده است ،
چنین جایی باچنان بوهای خوش ودلاویزی برایش بیگانه ،بلکه آزاردهنده است !
ازیرا ،
چون بمیان بازار میرسد ، ازهوش میرودوپخش زمین میگردد!
مردمان ناشادونگران دوراوراگرفته و هرکسی برای بهبودی او چاره ای میاندیشد و کاری میکند!
یکی کاهگل جلوبینیش گرفت ، کسی دگر گلاب براو میپاشید، دیگری میان دو ابرویش را مالش میدادو آندگر دبیت و کرباس سوزانده ،بینی اش را دودمیداد،
کسی دگر جوشانده بالنگوی شیرازی وخنجک میآوردوسرانجام بااین داروها بدتر وبدترشد وهیچکدام ازآن چاره ها برای آن بیچاره کارگرنیفتادکه نیفتاد !
ناگهان ، خویش آنمرد ،گویا برادرش ازآنجا میگذشت که کناس بیچاره را در کناربازار ازهوش رفته بدید !
وچون داستان آن همه درمانگری و (طبابت) و پزشکی نمودن مردم را دانست !
بیدرنگ بزمین بازارنگریست وآنسوتر اندکی پشک و پهن وسرگین یافت وآنرابرداشت و جلو بینی آن مرد سرگینکش (کناس) گرفت.
اوپس از چندبار دم کشیدن و دم و بازدم ، ناگه بهوش آمد و ازجای برخاست .
مردمان گرد برادراورا گرفتند و گفتند ، شگفتا چه مرد درمانگر و پزشک استادوچیره دستی هستی !
چگونه سرگین اسب واستروخر راداروی او،دریافتی !؟
اوگفت:اینمرد دیرسالیانیست که سرگینکش است و جزبا بوی بدونازیبای سرگین وپهن، بابوی دیگری آموخته وپرورده نیست
جان اوبا بوی خوش مشک
وبوی برنگ و (عطر) وشمین نا آشناست وبیگانه، ازیرا ، بوی خوشش ، ناخوشایندست و ( حساسیت)زا وانگیزش آفرین!
چون بویایه و(مشام)جانش بوی برنگ وعطر را روا نمیداشت و ببوی خوش ستیز میداشت ، درمیان بازار توان ازدست بداد وازهوش برفت!
پس چون من بدین ، نیک آگاه بودم ، بهبودی و دارویش را سرگین دانستم!
براستی ، اینداستان بازگفت و (توصیف)
مانیست !؟
آشکارنده و بازگوینده وضعیت و (نهش) ما ، درین سالهانبوده است !
ازیراست ،
که بسرگین استبدادخوکرده ایم ، نشسته ایم ودربرابر خودکامگان آرام گرفته ایم و از بوی خوش مشک دلاویز آزادی و برنگ و(عطر) دلانگیز دموکراسی میهراسیم و بی بهره ایم !
بشنویداین چامه،(شعر)وسروده نغز وپرمغز راازعطار!

اسرارنامه بخش۷م

آن یکی کناس بیرون جست ازکار
مگر ره داشت بردکان عطار
چو بوی مشک از دکان برون شد
همی کناس آنجاسرنگون شد
دماغ بوی خوش،او را کجا بود؟
تو گفتی،گشت جان ازوی جدا زود!
برون آمد زدکان مرد عطار
گلاب و عود،پیش آوردبسیار
چو رویش از گلاب وعودترشد
بسی کناس ازآن بیهوش ترشد!
یکی کناس دیگر چون بدیدش
نجاست پیش بینی آوریدش!
مشامش ازنجاست چون خبریافت
دو چشمش بازشدجانی دگر یافت
کسی باگند بدعت، آرمیده
نسیم مشگ سنت،ناشنیده
اگر روحی، رسد سوی دماغش،
درون دل فرو میرد چراغش!
کسی درمبرز این نفس ناساز
که گاهی پر کند، گاهی تهی باز

اگر بویی رسداورا زاسرار
همی درپای افتد سر،نگوسار!

نکوناید شتر رابوس دادن
مگس راطعمه طاووس دادن!

چوآبی درچله سی سال پیوست
تراسی پاره این سر،دهددست
توازخودراه گم کردی درین راه
نه برهیچی ونه ازهیچ آگاه
کسانی درچنین ره بازماندند
که ازدریای دل درمی‌فشاندند

چوچوگان سرنگون مردان میدان
کسی این گوی نابرده بپایان

همه درپرده حیرت بماندند
بزیر قبه غیرت بماندند
برون نامددرین دوران بغایت
کسی درپختگی این ولایت

فریدونان زره مرکب براندند
بجزگاوان دراین اولا نماند
بهمن ماه ۹۵



tgoop.com/shahyarran/17091
Create:
Last Update:

درود !

#سپنتامهر

استبدادزدگی

ماننده و(مثال ِ) مردمانی که بلجنزار وسرگینگاهِ بدبوی خودکامگی و (استبداد)خوکرده وبدان خرسندندکه بندوزنجیر بندگیِ خودکامگان را ،بردست وپای خویش میپرستند واز بوی خوش آزادی وآزادگی ودموکراسی،
ناآگه هستند و بی بهره ،
داستانیست در اسرارنامه عطار نیشابوری 618،
که بسی شیرین و آموزنده ست
ونیز آرنگ و نشان از نهادینگی و استواریِ (عادات) و خوی وسرشتهای نازیبا در (فرد واجتماع) دارد و نماد ونشانگر همبود یا(جامعهِ) افسرده ویخزده ست که بی (مسئولیتی)، ناپذیرفتاری و ناپایبندی، بیانگیزگی و بی(تفاوتی) تا بُنِ جانش
وریشه اش، رخنه کرده ست !

[گرچه این داستان
بااندکی دگرش و دوگانگی و(فرق و تفاوت)
و دگرگونگی
در مثنوی شریف دفتر4م نیزآمده و چنانکه پیشتر گفتیم بسیاری از داستانهای مثنوی ، برگرفته و روشناپذیرفته یا(اقتباس)شده از سه آفرینه واثر زیبای عطارست ، الهی نامه ،اسرارنامه ومصیبت نامه !
ولی ما این داستان را به آوندوفرنود و(دلیل) استادی عطار برمولوی ، اززبان عطار بازمیگوییم ]
نخست زند وگزارش یا(مشروح) داستان به چانه و(نثر)!!
داستان ازینجا آغازمیگردد
که
روزی یکی از خاشاک روبان
و سرگین کشان 1که ( کناس ) هم بآنها میگفتند ، برای نخست بار از بازار (عطر)و بو و برنگ فروشان میگذرد .
او که پیوسته درمیان پشک و سرگین وپهن و بوی بدوچرکین آنها پرورده شده است و بویایه یا (مشام) وبینی اش ، هرگز با برنگ وشمین و (عطر) آشنا نبوده است وبوی خوش مشک در مشام جانش ننشسته است و تنها باهمان بوی نازیبای سرگین خوکرده است ،
چنین جایی باچنان بوهای خوش ودلاویزی برایش بیگانه ،بلکه آزاردهنده است !
ازیرا ،
چون بمیان بازار میرسد ، ازهوش میرودوپخش زمین میگردد!
مردمان ناشادونگران دوراوراگرفته و هرکسی برای بهبودی او چاره ای میاندیشد و کاری میکند!
یکی کاهگل جلوبینیش گرفت ، کسی دگر گلاب براو میپاشید، دیگری میان دو ابرویش را مالش میدادو آندگر دبیت و کرباس سوزانده ،بینی اش را دودمیداد،
کسی دگر جوشانده بالنگوی شیرازی وخنجک میآوردوسرانجام بااین داروها بدتر وبدترشد وهیچکدام ازآن چاره ها برای آن بیچاره کارگرنیفتادکه نیفتاد !
ناگهان ، خویش آنمرد ،گویا برادرش ازآنجا میگذشت که کناس بیچاره را در کناربازار ازهوش رفته بدید !
وچون داستان آن همه درمانگری و (طبابت) و پزشکی نمودن مردم را دانست !
بیدرنگ بزمین بازارنگریست وآنسوتر اندکی پشک و پهن وسرگین یافت وآنرابرداشت و جلو بینی آن مرد سرگینکش (کناس) گرفت.
اوپس از چندبار دم کشیدن و دم و بازدم ، ناگه بهوش آمد و ازجای برخاست .
مردمان گرد برادراورا گرفتند و گفتند ، شگفتا چه مرد درمانگر و پزشک استادوچیره دستی هستی !
چگونه سرگین اسب واستروخر راداروی او،دریافتی !؟
اوگفت:اینمرد دیرسالیانیست که سرگینکش است و جزبا بوی بدونازیبای سرگین وپهن، بابوی دیگری آموخته وپرورده نیست
جان اوبا بوی خوش مشک
وبوی برنگ و (عطر) وشمین نا آشناست وبیگانه، ازیرا ، بوی خوشش ، ناخوشایندست و ( حساسیت)زا وانگیزش آفرین!
چون بویایه و(مشام)جانش بوی برنگ وعطر را روا نمیداشت و ببوی خوش ستیز میداشت ، درمیان بازار توان ازدست بداد وازهوش برفت!
پس چون من بدین ، نیک آگاه بودم ، بهبودی و دارویش را سرگین دانستم!
براستی ، اینداستان بازگفت و (توصیف)
مانیست !؟
آشکارنده و بازگوینده وضعیت و (نهش) ما ، درین سالهانبوده است !
ازیراست ،
که بسرگین استبدادخوکرده ایم ، نشسته ایم ودربرابر خودکامگان آرام گرفته ایم و از بوی خوش مشک دلاویز آزادی و برنگ و(عطر) دلانگیز دموکراسی میهراسیم و بی بهره ایم !
بشنویداین چامه،(شعر)وسروده نغز وپرمغز راازعطار!

اسرارنامه بخش۷م

آن یکی کناس بیرون جست ازکار
مگر ره داشت بردکان عطار
چو بوی مشک از دکان برون شد
همی کناس آنجاسرنگون شد
دماغ بوی خوش،او را کجا بود؟
تو گفتی،گشت جان ازوی جدا زود!
برون آمد زدکان مرد عطار
گلاب و عود،پیش آوردبسیار
چو رویش از گلاب وعودترشد
بسی کناس ازآن بیهوش ترشد!
یکی کناس دیگر چون بدیدش
نجاست پیش بینی آوریدش!
مشامش ازنجاست چون خبریافت
دو چشمش بازشدجانی دگر یافت
کسی باگند بدعت، آرمیده
نسیم مشگ سنت،ناشنیده
اگر روحی، رسد سوی دماغش،
درون دل فرو میرد چراغش!
کسی درمبرز این نفس ناساز
که گاهی پر کند، گاهی تهی باز

اگر بویی رسداورا زاسرار
همی درپای افتد سر،نگوسار!

نکوناید شتر رابوس دادن
مگس راطعمه طاووس دادن!

چوآبی درچله سی سال پیوست
تراسی پاره این سر،دهددست
توازخودراه گم کردی درین راه
نه برهیچی ونه ازهیچ آگاه
کسانی درچنین ره بازماندند
که ازدریای دل درمی‌فشاندند

چوچوگان سرنگون مردان میدان
کسی این گوی نابرده بپایان

همه درپرده حیرت بماندند
بزیر قبه غیرت بماندند
برون نامددرین دوران بغایت
کسی درپختگی این ولایت

فریدونان زره مرکب براندند
بجزگاوان دراین اولا نماند
بهمن ماه ۹۵

BY 👑کانال شهیاران 👑


Share with your friend now:
tgoop.com/shahyarran/17091

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

fire bomb molotov November 18 Dylan Hollingsworth yau ma tei Avoid compound hashtags that consist of several words. If you have a hashtag like #marketingnewsinusa, split it into smaller hashtags: “#marketing, #news, #usa. During a meeting with the president of the Supreme Electoral Court (TSE) on June 6, Telegram's Vice President Ilya Perekopsky announced the initiatives. According to the executive, Brazil is the first country in the world where Telegram is introducing the features, which could be expanded to other countries facing threats to democracy through the dissemination of false content. How to Create a Private or Public Channel on Telegram? How to Create a Private or Public Channel on Telegram?
from us


Telegram 👑کانال شهیاران 👑
FROM American