SHAHIDNEKAHI Telegram 80860
#هر_روز_با_شهدا_2730🌷

#قسمت_دوم (۲ / ۲)🌷
#یاد_پدر_و_سه_فرزندش🌷
🌷....مثلاً جاده اهواز و بعد خرمشهر و پس از آن به سمت آبادان رفتیم. اما کمپرسی‌ها از اهواز مستقیم به آبادان رفتند. مخصوصاً هم در تاریکی رفتیم تا مطمئن شویم که مسیر را شناسایی نکردند. از ده تا دژبانی گذشتیم تا به آبادان رسیدیم و یکسره به روستای سعدونی در حاشیه اروند رفتیم. ساعت ۱۱ شب بود. خطاب به این بندگان خدا که خسته شده بودند گفتم: "دوستان به نزدیکی سوسنگرد رسیدیم، پیاده شوید". پیاده شدند و چشمهایشان را می‌مالیدند تا به اطراف نگاه کنند. من هم عذرخواهی می‌کردم به‌خاطر این‌که مجبور شدیم چشم‌هایشان را ببندیم.

🌷پدر نگاهی به اطراف کرد و به زبان عربی به فرزندان چیزی گفت و باز هر چهار تا خندیدند. از روحیه‌ای که داشتند تعجب کردم و گفتم "چرا می‌خندید؟" پدر با لهجه عربی و باصفای آبادانی با لبخندی که بر لب داشت، گفت: "ما رو آوردی سعدونی می‌گی این‌جا سوسنگرده! ولک! من بوی اروند رو از دو کیلومتری متوجه می‌شم اين‌جا هم که می‌بینی سعدونیه و زادگاه من و این سه پسره". خشکم زد. نمی‌دانستم چی باید بگم. این خانواده جزء فداکارترین رزمنده‌های توپخانه لشکر کربلا بودند، نه تنها در عملیات والفجر هشت سه ماه پیش ما ماندند بلکه....

🌷بلکه در کربلای ۵ هم آمدند و سخت‌ترین و خطرناک‌ترین کار یعنی جابجایی مهمات توپخانه را آن‌هم زیر شدیدترین بمباران‌ها انجام دادند. سه بار کمپرسی‌هایشان منهدم شد ولی هر بار به سرعت توسط نیروهای لجستیک قرارگاه، کمپرسی بنز مایلر نو جایگزین شد. این پدر عرب و سه پسر نه تنها در لشکر کربلا بلکه در سطح قرارگاه هم مشهور بودند. همه دوستشان داشتند، امکان نداشت مأموریتی برای حمل مهمات بهشان بدهیم و نه بگویند. بعد از عملیات کربلای پنج، پدر آمد پیش من گفت: "برادر اتابکی، دیگر خسته شدیم! اجازه می‌دهید ما برویم، کمی به زندگی برسیم."

🌷دست پدر و روی هر سه پسر شجاع و قهرمانش را بوسیدم. قول دادیم جمعه نهار به منزلشان برویم. با ده تا از بچه‌ها رفتیم اهواز، یک خانه در چهار شیر با یک حیاط بسیار بزرگ و دور تا دور اتاق داشتند. پدر گفت "به هر پسرم یک اتاق دادم هروقت بچه‌شان بدنیا می‌آید یک اتاق برایشان می‌سازم. پسران و عروس‌هایش دست به سینه ایستاده بودند تا خدمت کنند و جلوی پدر نمی‌نشستند. کنار در حیاط، زیر سایه نخل‌ها یک گوسفند بریان کرده بودند که خوردیم و خاطره تعریف کردیم. ....دیگر از آن‌ها خبر ندارم ولی هیچ‌گاه یاد این پدر و سه فرزند عرب خوزستانی از یادم نمی‌رود.

#راوی: رزمنده دلاور بهزاد اتابکی، فرمانده توپخانه لشکر ۲۵ کربلا

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙
@shahidnekahi



tgoop.com/shahidnekahi/80860
Create:
Last Update:

#هر_روز_با_شهدا_2730🌷

#قسمت_دوم (۲ / ۲)🌷
#یاد_پدر_و_سه_فرزندش🌷
🌷....مثلاً جاده اهواز و بعد خرمشهر و پس از آن به سمت آبادان رفتیم. اما کمپرسی‌ها از اهواز مستقیم به آبادان رفتند. مخصوصاً هم در تاریکی رفتیم تا مطمئن شویم که مسیر را شناسایی نکردند. از ده تا دژبانی گذشتیم تا به آبادان رسیدیم و یکسره به روستای سعدونی در حاشیه اروند رفتیم. ساعت ۱۱ شب بود. خطاب به این بندگان خدا که خسته شده بودند گفتم: "دوستان به نزدیکی سوسنگرد رسیدیم، پیاده شوید". پیاده شدند و چشمهایشان را می‌مالیدند تا به اطراف نگاه کنند. من هم عذرخواهی می‌کردم به‌خاطر این‌که مجبور شدیم چشم‌هایشان را ببندیم.

🌷پدر نگاهی به اطراف کرد و به زبان عربی به فرزندان چیزی گفت و باز هر چهار تا خندیدند. از روحیه‌ای که داشتند تعجب کردم و گفتم "چرا می‌خندید؟" پدر با لهجه عربی و باصفای آبادانی با لبخندی که بر لب داشت، گفت: "ما رو آوردی سعدونی می‌گی این‌جا سوسنگرده! ولک! من بوی اروند رو از دو کیلومتری متوجه می‌شم اين‌جا هم که می‌بینی سعدونیه و زادگاه من و این سه پسره". خشکم زد. نمی‌دانستم چی باید بگم. این خانواده جزء فداکارترین رزمنده‌های توپخانه لشکر کربلا بودند، نه تنها در عملیات والفجر هشت سه ماه پیش ما ماندند بلکه....

🌷بلکه در کربلای ۵ هم آمدند و سخت‌ترین و خطرناک‌ترین کار یعنی جابجایی مهمات توپخانه را آن‌هم زیر شدیدترین بمباران‌ها انجام دادند. سه بار کمپرسی‌هایشان منهدم شد ولی هر بار به سرعت توسط نیروهای لجستیک قرارگاه، کمپرسی بنز مایلر نو جایگزین شد. این پدر عرب و سه پسر نه تنها در لشکر کربلا بلکه در سطح قرارگاه هم مشهور بودند. همه دوستشان داشتند، امکان نداشت مأموریتی برای حمل مهمات بهشان بدهیم و نه بگویند. بعد از عملیات کربلای پنج، پدر آمد پیش من گفت: "برادر اتابکی، دیگر خسته شدیم! اجازه می‌دهید ما برویم، کمی به زندگی برسیم."

🌷دست پدر و روی هر سه پسر شجاع و قهرمانش را بوسیدم. قول دادیم جمعه نهار به منزلشان برویم. با ده تا از بچه‌ها رفتیم اهواز، یک خانه در چهار شیر با یک حیاط بسیار بزرگ و دور تا دور اتاق داشتند. پدر گفت "به هر پسرم یک اتاق دادم هروقت بچه‌شان بدنیا می‌آید یک اتاق برایشان می‌سازم. پسران و عروس‌هایش دست به سینه ایستاده بودند تا خدمت کنند و جلوی پدر نمی‌نشستند. کنار در حیاط، زیر سایه نخل‌ها یک گوسفند بریان کرده بودند که خوردیم و خاطره تعریف کردیم. ....دیگر از آن‌ها خبر ندارم ولی هیچ‌گاه یاد این پدر و سه فرزند عرب خوزستانی از یادم نمی‌رود.

#راوی: رزمنده دلاور بهزاد اتابکی، فرمانده توپخانه لشکر ۲۵ کربلا

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙
@shahidnekahi

BY 🌹شهیدمحمدنکاحی🌹


Share with your friend now:
tgoop.com/shahidnekahi/80860

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

How to create a business channel on Telegram? (Tutorial) Telegram channels fall into two types: Other crimes that the SUCK Channel incited under Ng’s watch included using corrosive chemicals to make explosives and causing grievous bodily harm with intent. The court also found Ng responsible for calling on people to assist protesters who clashed violently with police at several universities in November 2019. There have been several contributions to the group with members posting voice notes of screaming, yelling, groaning, and wailing in different rhythms and pitches. Calling out the “degenerate” community or the crypto obsessives that engage in high-risk trading, Co-founder of NFT renting protocol Rentable World emiliano.eth shared this group on his Twitter. He wrote: “hey degen, are you stressed? Just let it out all out. Voice only tg channel for screaming”. Matt Hussey, editorial director of NEAR Protocol (and former editor-in-chief of Decrypt) responded to the news of the Telegram group with “#meIRL.”
from us


Telegram 🌹شهیدمحمدنکاحی🌹
FROM American