ازونجاییکه بگاییهای این خونه یکی پس از دیگری درحال بوسهزنی باسن ماعه داریم میریم با املاکیای که ازش خونه رو گرفتیم حرف بزنیم تا بلکه پادرمیونی بکنه تا ما مادر این صاحبخونه رو نگاییم (گهخوری بزرگتر از دهنمون)
کل کوچمون یه دفتر گذاشتن و ورود و خروجمون و تو این خونه ثبت میکنن و بعد میرن تحویل صاحبخونهی ما میدن😀
باگ زندگی در محلههای قدیمی و خانوادهمحور همینه که همسایهها و خانوادهها به اندازهی کافی سنتی و فضول هستن که ۲۴/۷ خونه و رفت و آمدتون و دید بزنن و چک بکنن و باهمدیگه در موردش داستان بسازن.
احتمالا همسایه روبهرویی ما یه دیوار داره که عکس مهمونامونو روش چسبونده و هردفعه که برامون مهمون میاد جلوی شخص موردنظر تیک میزنه✅
صفالی
احتمالا همسایه روبهرویی ما یه دیوار داره که عکس مهمونامونو روش چسبونده و هردفعه که برامون مهمون میاد جلوی شخص موردنظر تیک میزنه✅
بعد حالا تو کوچمون قمهکشی شد این همسایهه سرشو از پنجره بیرون نیاورد ببینه کی مرده کی زندهس🙏🏻
فقط مسائل شرعی و ناموسی رو پوشش میدن🥰
فقط مسائل شرعی و ناموسی رو پوشش میدن🥰
پدربنده بیشتر از خود من استرس سوار شدن من به قطارو داره، بهم زنگ زده میگه از غریبهها چیزی نگیری بخوریا مخصوصا ابمیوه و اینا، به ادمها اعتمادی نیست😭😭😭😭😭
خب بحمدلله تا به اینجا با صحت و سلامت رسیدیم بریم که ۲۴ ساعت اینده رو بگذرونیم😀😀
لطفا فیلمهایی که فکر میکنین توی قطار میشه دید و با حال و هوا همخونی داره بهم معرفی کنین خوشگلا:(
این بنده خدا از همکوپهایای ما انگاری بیماره و بهش یه سری چیز میز خونی وصله و فک کنم سوندم داره، هردفعه که تکون میخوره بوی اوره در فضای کوپه طنینانداز میشه و باعث میشه به این فک کنم که ۲۳ ساعت خیلی طولانیه برای تحملش🙏🏻
ازینکه مردم خودشونو اینجوری پرزنت میکنن واقعا ناراحت میشم، زمونه چرا انقد تورو مادرجنده کرد اخه من خیلی ناراحتم برات😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔
نمیدونم چرا ولی فضای قطار خیلی برای من پر از اندوه و ناراحتیه، بهم احساس غربت میده، منتالم شانس اورد که در مسیر برگشت از بندر نیستم وگرنه که واقعا براش گرون تموم میشد💋
صبح همهی انسانهای متعالیای که در خونهی خودشون چشم به جهان باز میکنن بخیر🙏🏻