tgoop.com/sayehsokhan/37692
Last Update:
📩 #از_شما
رسوایی(۲۲)
دیگر سخنی برای گفتن نمانده بود نه از جانب من و نه از سوی پسری که نزدیک به یک ساعت مدام گفته بود و من شنیده بودم. نگاهی دقیق به او کردم. در صورتش آثار ندامت نبود؛ گویی دست به قتل نزده و خونی نریخته است: "تکلیف من چه می شود؟ عاقبت کارم را چطور میبینید".
او بود که میپرسید و چقدر پاسخ دادن به این سوال سخت بود. نمیخواستم در اولین دیدار وحشت به جانش بریزم. هنوز جوانتر از آن بود که شبها کابوس طناب دار و تجزیه بدنش در زیر انبوهی از خاک سرد را ببیند: "والله چی بگم. باید کار را با صبوری جلو برد. من قولی نمیدهم ولی با تمام توانی که دارم در کنار تو هستم. باید نگران باشی ولی هیچوقت امیدت را از دست نده.
راستی! الان نگين چکار میکند؟ "با شنیدن اسم نگین چشمانش برق زد،گفت: "رفته خانه مادرش. ما شهر کوچکی داریم. آبروی ما رفت؛ رسوا شدیم. دلم برای پدرم خیلی میسوزد. او یک عمر با آبروداری زندگی کرد و حالا پسرش متهم به قتل عمد شده است. دلم برای نگین هم می سوزد. اتهام او بدتر از من است، چون زن است. شاید برای من چندان عیب و ایرادی نمیگیرند که با یک زن مطلقه رابطهای داشتهام، ولی برای نگین یک جرم نابخشودنی است.
خدا میداند که بین ما اتفاقی نیفتاد و نگین مثل آب زلال است ولی با حرف مردم چکار میشود کرد". راست میگفت. می دانستم که در جامعه بیدر و دروازه ما اگر از قتل و خون به ناحق ریخته بگذرند از آن چه اسمش را ناموس گذاشتهاند نخواهند گذشت. به موکل دلداری دادم.
بعضی حرفها را زدم که خودم هم راجع به درستی آنها در تردید بودم ولی میبایست این پسر جوان را آرام و به آینده خوشبین میکردم. به وقت وداع دست گرمی به او دادم و با لبخند از او جدا شدم. در بیرون از زندان مرغ فکرم از این شاخه به آن شاخه پر میزد و مرا با خود به آیندهای غبار آلود جلو میبرد.
گوشی تلفنم را که از انتظامات زندان گرفتم دیدم مسعود زنگ زده است. چند روزی بود از حالش بیخبر بودم. نمیدانستم دکترها برایش چه کرده و یا میخواستند بکنند. به مسعود زنگ زدم.
خواستم به او روحیه بدهم: "چطوری پهلوون؟دماغ مماغت که چاقه ایشالله؟ "با صدایی خسته و بیحال جواب داد: "چی بگم؛ چی میتونم بگم. میگذرونم تا ببینیم چی قراره به سرم بیاد. رفتی دادگاه و زندون؟ چی شد؟"
(ادامه دارد)
✍#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من
➖➖➖➖
اگر خواسته باشی با داستانهای کوتاه آقای دکتر رادان بیشتر آشنا بشی
پیشنهاد میکنم
🎁 لذت مطالعهی کتابهای دفتر وکالت من جلد اول و دوم رو به خودت هدیه بدی
🆔 @Sayehsokhan
BY نشر سایه سخن

Share with your friend now:
tgoop.com/sayehsokhan/37692