SAYEHSOKHAN Telegram 37622
📩 #از_شما

رسوایی(۱۱)

این نگین بود که در شکستن یخ ان سکوت سنگین بین من و خودش پیشقدم شد؛ او بود که مرا به خود متوجه کرد؛ او بود که مرا علاقمند خود ساخت و در اخر شیفته و واله. گفت و گفت؛ گاهی درس خواندن مرا به تمسخر می‌گرفت:

"این قدرخودت را تو اون اتاق حبس می‌کنی که چی بشه؟ مثل زندانی‌ها می‌مانی؛ فقط زنجیر به دست و پات نیست" اما دانه‌های زنجیر داشت درست می‌شد؛ با حرف‌های نگین، باخنده‌هایش و دلبری‌های زیر پوستی که مرا بیشتر و بیشتر به او نزدیک می‌کرد. شاید راست می‌گفت.

کتاب‌ها چه به من می‌دادند و یا قرار بود بدهند؟مُشتی فرمول و اطلاعات خشک رنج آور که از به خاطر سپردن آن‌ها معلوم نبود چه نصیبی خواهم بُرد. نگین حرف دل من را می‌زد، ساده و روشن. تا آن موقع هیچگاه به آن راحتی با زن یا دختری سخن نگفته بودم. این سخن گفتن و شنیدن‌ها تکرار شد؛ فردا و پس فردا.

ان موقع میانه بهار بود و هوا دلکش و محیط مملو از رنگ سبز درختان و سایه‌های جاندار آنان  و علف‌ها و گل‌های وحشی صد رنگ. روزها آمد و رفت و نگین گفت و خندید و مرا به وجد و شور آورد. بیشتر دوست داشتم تا او بگوید و من بشنوم و من می‌شنیدم و نوعی زایش رخوت و ارامش را در خود می‌یافتم.

دیوار حُجبی که میان خودم  با جنس دیگر  ساخته بودم به یکباره فرو نریخت، اما شاهد به وجود آمدن تَرَک‌های بزرگ بر آن دیوار ضخیم بودم. حالا بیشتر نگین برای آماده کردن غذا می‌آمد تا خواهرش؛ چرایش را نمی‌دانستم، اما من منتظر او بودم. دوست داشتم او همراهم باشد تا مسیر راه برایم دلنشین شود.

مست می‌شدم از عطر ان همه گیاه جوان و بیشتر گفتاری نرم و مطبوع. ارام آرام حضورش چون کمندی نامرئی بر گردنم افکنده و سفت می‌شد. او مرا احاطه کرد؛ روح و روان و ذهن من به تسخیر او در آمده بود و سپس ......من دیگر نبودم؛ همه او بود، من کجا رفته بودم، بر سر من چه  امد؟ به کجا پرتاب شده بودم که خودم هم نمی‌دانستم؟

چیزی از من برجای نماند جز یک اسیر.....یک مفتون.....یک شیدا.....عشق به ارامی به درونم لغزید و جای گرفت، آن چنان که ندانستم چگونه و از کدام روزن قلبم را پر کرد.صدای پای عشق را در خود می‌شنیدم چون زن بارداری که وجود یک موجود زنده را در درون خود حس می‌کند.

انتظار آمدن شور و شعف شیدایی را نداشتم. هیچگاه دل سنگی خود را آماده شکستن در برابر نگاه‌های ماهرویی نازک صدا نمی‌یافتم. به خود آمدم در حالی که عاشق شده بودم و نام من نیز در جریده عشاق ثبت شده بود......

(ادامه دارد)

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من


اگر خواسته باشی با داستان‌های کوتاه ‌آقای دکتر رادان بیشتر آشنا بشی
پیشنهاد می‌کنم

🎁 لذت مطالعه‌ی کتاب‌های دفتر وکالت من جلد اول و دوم رو به خودت هدیه بدی

🆔 @Sayehsokhan
11👏1



tgoop.com/sayehsokhan/37622
Create:
Last Update:

📩 #از_شما

رسوایی(۱۱)

این نگین بود که در شکستن یخ ان سکوت سنگین بین من و خودش پیشقدم شد؛ او بود که مرا به خود متوجه کرد؛ او بود که مرا علاقمند خود ساخت و در اخر شیفته و واله. گفت و گفت؛ گاهی درس خواندن مرا به تمسخر می‌گرفت:

"این قدرخودت را تو اون اتاق حبس می‌کنی که چی بشه؟ مثل زندانی‌ها می‌مانی؛ فقط زنجیر به دست و پات نیست" اما دانه‌های زنجیر داشت درست می‌شد؛ با حرف‌های نگین، باخنده‌هایش و دلبری‌های زیر پوستی که مرا بیشتر و بیشتر به او نزدیک می‌کرد. شاید راست می‌گفت.

کتاب‌ها چه به من می‌دادند و یا قرار بود بدهند؟مُشتی فرمول و اطلاعات خشک رنج آور که از به خاطر سپردن آن‌ها معلوم نبود چه نصیبی خواهم بُرد. نگین حرف دل من را می‌زد، ساده و روشن. تا آن موقع هیچگاه به آن راحتی با زن یا دختری سخن نگفته بودم. این سخن گفتن و شنیدن‌ها تکرار شد؛ فردا و پس فردا.

ان موقع میانه بهار بود و هوا دلکش و محیط مملو از رنگ سبز درختان و سایه‌های جاندار آنان  و علف‌ها و گل‌های وحشی صد رنگ. روزها آمد و رفت و نگین گفت و خندید و مرا به وجد و شور آورد. بیشتر دوست داشتم تا او بگوید و من بشنوم و من می‌شنیدم و نوعی زایش رخوت و ارامش را در خود می‌یافتم.

دیوار حُجبی که میان خودم  با جنس دیگر  ساخته بودم به یکباره فرو نریخت، اما شاهد به وجود آمدن تَرَک‌های بزرگ بر آن دیوار ضخیم بودم. حالا بیشتر نگین برای آماده کردن غذا می‌آمد تا خواهرش؛ چرایش را نمی‌دانستم، اما من منتظر او بودم. دوست داشتم او همراهم باشد تا مسیر راه برایم دلنشین شود.

مست می‌شدم از عطر ان همه گیاه جوان و بیشتر گفتاری نرم و مطبوع. ارام آرام حضورش چون کمندی نامرئی بر گردنم افکنده و سفت می‌شد. او مرا احاطه کرد؛ روح و روان و ذهن من به تسخیر او در آمده بود و سپس ......من دیگر نبودم؛ همه او بود، من کجا رفته بودم، بر سر من چه  امد؟ به کجا پرتاب شده بودم که خودم هم نمی‌دانستم؟

چیزی از من برجای نماند جز یک اسیر.....یک مفتون.....یک شیدا.....عشق به ارامی به درونم لغزید و جای گرفت، آن چنان که ندانستم چگونه و از کدام روزن قلبم را پر کرد.صدای پای عشق را در خود می‌شنیدم چون زن بارداری که وجود یک موجود زنده را در درون خود حس می‌کند.

انتظار آمدن شور و شعف شیدایی را نداشتم. هیچگاه دل سنگی خود را آماده شکستن در برابر نگاه‌های ماهرویی نازک صدا نمی‌یافتم. به خود آمدم در حالی که عاشق شده بودم و نام من نیز در جریده عشاق ثبت شده بود......

(ادامه دارد)

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من


اگر خواسته باشی با داستان‌های کوتاه ‌آقای دکتر رادان بیشتر آشنا بشی
پیشنهاد می‌کنم

🎁 لذت مطالعه‌ی کتاب‌های دفتر وکالت من جلد اول و دوم رو به خودت هدیه بدی

🆔 @Sayehsokhan

BY نشر سایه سخن




Share with your friend now:
tgoop.com/sayehsokhan/37622

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Hui said the time period and nature of some offences “overlapped” and thus their prison terms could be served concurrently. The judge ordered Ng to be jailed for a total of six years and six months. Activate up to 20 bots The initiatives announced by Perekopsky include monitoring the content in groups. According to the executive, posts identified as lacking context or as containing false information will be flagged as a potential source of disinformation. The content is then forwarded to Telegram's fact-checking channels for analysis and subsequent publication of verified information. A vandalised bank during the 2019 protest. File photo: May James/HKFP. best-secure-messaging-apps-shutterstock-1892950018.jpg
from us


Telegram نشر سایه سخن
FROM American