SAYEHSOKHAN Telegram 37607
📩 #از_شما

رسوایی(۹)

سر پدرم خیلی شلوغ شده و دنیا به او روی آورده بود. این را وقتی فهمیدم که برای مرخصی‌های گاه و بیگاه به خانه بر می‌گشتم. در دوران مرخصی هم به هرشکلی بود در مزرعه یا باغ به پدرم کمک می‌کردم. عرق ریختن مرا که روی زمین می‌دید می‌گفت: "انصاف نیست که در تهرون گرفتار نظام باشی و اینجا اسیر ما " و من ان اسارت را بیشتر خوش می‌داشتم تا پرسه زدن در شهر بی در و پیکر تهران را.

نگار هم با سه بچه و کار در خانه و  مزرعه دور و برش را بسیار شلوغ کرده بود. پدرم گفت: " چکار می‌خواهی بکنی؟ دَرست را از سر بگیر. قبول کردم به شرط آن که مدتی را به او در کارها کمک‌ کنم. روزگار ما به خوبی می‌گذشت و غم و غصه از خانه سراغی از ما نمی‌گرفت. ورق زندگی ما زمانی برگشت که  روزی  نگار از کار زیاد پیش پدرم شکوه و ناله  کرد و  جواب شنید: "یکی را کمکی بیار". این حرف پدر  مجوزی  شد تا پای نگین به خانه ما باز شود. نگین کوچکترین خواهر نگار بود. من کاری به خانواده نگار نداشتم. آن‌ها هم زیاد به خانه ما رفت و آمد نمی‌کردند.

گاهی نگار بچه‌هایش را بر می‌داشت و چند روزی می‌رفت به شهر خودشان. می‌گفتند که نگین هم در زندگی شانس نیاورده و از شوهرش طلاق گرفته است. حرف این بود که  شوهرش علاوه بر ان که از دود و دم مواد مخدر جانی تازه می‌کرد، برای پر کردن  مخارج دودهایی که به هوا می‌فرستاد، شروع به جابجایی مواد ممنوعه می‌کند. بالاخره ان ملخک معتاد که چند بار از دست ماموران جستی زده و گریخته بود، به مشت ان‌ها می‌آید و به حکم دادگاه محکوم به حبس طولانی مدت می‌شود.

زن جوان و بیچاره‌اش که فرزندی هم نداشته جز طلاق و برگشت به خانه پدری که دیگر سایه پدر هم در آن وجود نداشت، چاره‌ای نمی‌بیند.این‌گونه بود که پای زن مطلقه به خانه ما باز شد. شايد یکی دوبار بیشتر نگین را ندیده بودم. ان بار که  آمده بود خواهرش را ببیند.یک بار هم با شوهرش آمد؛ همان مردک کم حرف و دیلاق که چشمانش مرتب از این طرف به ان طرف می‌گشت و همه چیز را زیر نظر داشت.

کاری به آن‌ها نداشتم ؛ سلامی و علیکی والسلام. اما این بار که آمد، قرار بود همنشین دائمی خواهرش باشد؛ مهمانی همتراز میزبان. نگین با یک ساک نه چندان بزرگ آمد. روز اول دو سه کلمه  رد و بدل کردیم؛ خوشامد وتعارفات. سر سفره او را بیشتر  می‌دیدم. از خواهرش زیباتر  و در بیان خوش‌اداتر بود.

حالا که بعد از مدت‌ها به او فکر می‌کنم می‌بینم که فقر خانواده‌اش فرصت‌های زندگی بهتر را از او گرفته بود. نگین در کارهای منزل به خواهرش کمک می‌کرد و وظیفه پخت غذا برای کارگران و بردن ان تا مزرعه و شالیزار برعهده او بود. در کار چابک بود و بار بزرگی را از دوش نگار برمی‌داشت. نمی‌دانم پدرم در مقابل کار او چقدر دستمزد تعیین کرده بود، ولی هرچه بود امدنش به خانه ما سبب شد تا نگار بتواند وقت بیشتری برای بچه‌هایش بگذارد.

دو خواهر به خانه و بچه‌ها می‌رسیدند وپدرم به شالیزار سبز می ‌رسید و من سرم بعد از مدتی به کتاب و دفتر بند شد، با آن که  دلم چندان در گرو اوراق نبود، می‌خواستم اَنگ آدم بی‌کار بی‌عار  روی پیشانی‌ام نخورد، می‌خواستم نشان بدهم که آدم به درد به خوری هستم، اما نمی‌دانستم که چرا فقط با قبولی در دانشگاه بود که معلوم  می‌شد من هم داخل در جرگه آدم های حسابی هستم.

روزگار رنگ دلپذیری از لاجورد آسمانی را به زندگی ما پاشیده بود وسایه ابر سفید برف گونی برفراز دنیای ما قرار گرفته بود. دریغ که از ان ابر زیبا بعدها تنها جز لکه‌هایی سیاه باقی نماند و وزش  بادهای تند و بارش بلا و فتنه،  روزهای صاف و روشن  گذشته را نابود کرد. حالا که در این چاردیواری زندان به روزگار قبل از امدن نگین فکر می کنم ان را چون رویایی شیرین در یک خوابند بهاری می بینم......

(ادامه دارد)

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من


اگر خواسته باشی با داستان‌های کوتاه ‌آقای دکتر رادان بیشتر آشنا بشی
پیشنهاد می‌کنم

🎁 لذت مطالعه‌ی کتاب‌های دفتر وکالت من جلد اول و دوم رو به خودت هدیه بدی

🆔 @Sayehsokhan
11👍3



tgoop.com/sayehsokhan/37607
Create:
Last Update:

📩 #از_شما

رسوایی(۹)

سر پدرم خیلی شلوغ شده و دنیا به او روی آورده بود. این را وقتی فهمیدم که برای مرخصی‌های گاه و بیگاه به خانه بر می‌گشتم. در دوران مرخصی هم به هرشکلی بود در مزرعه یا باغ به پدرم کمک می‌کردم. عرق ریختن مرا که روی زمین می‌دید می‌گفت: "انصاف نیست که در تهرون گرفتار نظام باشی و اینجا اسیر ما " و من ان اسارت را بیشتر خوش می‌داشتم تا پرسه زدن در شهر بی در و پیکر تهران را.

نگار هم با سه بچه و کار در خانه و  مزرعه دور و برش را بسیار شلوغ کرده بود. پدرم گفت: " چکار می‌خواهی بکنی؟ دَرست را از سر بگیر. قبول کردم به شرط آن که مدتی را به او در کارها کمک‌ کنم. روزگار ما به خوبی می‌گذشت و غم و غصه از خانه سراغی از ما نمی‌گرفت. ورق زندگی ما زمانی برگشت که  روزی  نگار از کار زیاد پیش پدرم شکوه و ناله  کرد و  جواب شنید: "یکی را کمکی بیار". این حرف پدر  مجوزی  شد تا پای نگین به خانه ما باز شود. نگین کوچکترین خواهر نگار بود. من کاری به خانواده نگار نداشتم. آن‌ها هم زیاد به خانه ما رفت و آمد نمی‌کردند.

گاهی نگار بچه‌هایش را بر می‌داشت و چند روزی می‌رفت به شهر خودشان. می‌گفتند که نگین هم در زندگی شانس نیاورده و از شوهرش طلاق گرفته است. حرف این بود که  شوهرش علاوه بر ان که از دود و دم مواد مخدر جانی تازه می‌کرد، برای پر کردن  مخارج دودهایی که به هوا می‌فرستاد، شروع به جابجایی مواد ممنوعه می‌کند. بالاخره ان ملخک معتاد که چند بار از دست ماموران جستی زده و گریخته بود، به مشت ان‌ها می‌آید و به حکم دادگاه محکوم به حبس طولانی مدت می‌شود.

زن جوان و بیچاره‌اش که فرزندی هم نداشته جز طلاق و برگشت به خانه پدری که دیگر سایه پدر هم در آن وجود نداشت، چاره‌ای نمی‌بیند.این‌گونه بود که پای زن مطلقه به خانه ما باز شد. شايد یکی دوبار بیشتر نگین را ندیده بودم. ان بار که  آمده بود خواهرش را ببیند.یک بار هم با شوهرش آمد؛ همان مردک کم حرف و دیلاق که چشمانش مرتب از این طرف به ان طرف می‌گشت و همه چیز را زیر نظر داشت.

کاری به آن‌ها نداشتم ؛ سلامی و علیکی والسلام. اما این بار که آمد، قرار بود همنشین دائمی خواهرش باشد؛ مهمانی همتراز میزبان. نگین با یک ساک نه چندان بزرگ آمد. روز اول دو سه کلمه  رد و بدل کردیم؛ خوشامد وتعارفات. سر سفره او را بیشتر  می‌دیدم. از خواهرش زیباتر  و در بیان خوش‌اداتر بود.

حالا که بعد از مدت‌ها به او فکر می‌کنم می‌بینم که فقر خانواده‌اش فرصت‌های زندگی بهتر را از او گرفته بود. نگین در کارهای منزل به خواهرش کمک می‌کرد و وظیفه پخت غذا برای کارگران و بردن ان تا مزرعه و شالیزار برعهده او بود. در کار چابک بود و بار بزرگی را از دوش نگار برمی‌داشت. نمی‌دانم پدرم در مقابل کار او چقدر دستمزد تعیین کرده بود، ولی هرچه بود امدنش به خانه ما سبب شد تا نگار بتواند وقت بیشتری برای بچه‌هایش بگذارد.

دو خواهر به خانه و بچه‌ها می‌رسیدند وپدرم به شالیزار سبز می ‌رسید و من سرم بعد از مدتی به کتاب و دفتر بند شد، با آن که  دلم چندان در گرو اوراق نبود، می‌خواستم اَنگ آدم بی‌کار بی‌عار  روی پیشانی‌ام نخورد، می‌خواستم نشان بدهم که آدم به درد به خوری هستم، اما نمی‌دانستم که چرا فقط با قبولی در دانشگاه بود که معلوم  می‌شد من هم داخل در جرگه آدم های حسابی هستم.

روزگار رنگ دلپذیری از لاجورد آسمانی را به زندگی ما پاشیده بود وسایه ابر سفید برف گونی برفراز دنیای ما قرار گرفته بود. دریغ که از ان ابر زیبا بعدها تنها جز لکه‌هایی سیاه باقی نماند و وزش  بادهای تند و بارش بلا و فتنه،  روزهای صاف و روشن  گذشته را نابود کرد. حالا که در این چاردیواری زندان به روزگار قبل از امدن نگین فکر می کنم ان را چون رویایی شیرین در یک خوابند بهاری می بینم......

(ادامه دارد)

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من


اگر خواسته باشی با داستان‌های کوتاه ‌آقای دکتر رادان بیشتر آشنا بشی
پیشنهاد می‌کنم

🎁 لذت مطالعه‌ی کتاب‌های دفتر وکالت من جلد اول و دوم رو به خودت هدیه بدی

🆔 @Sayehsokhan

BY نشر سایه سخن




Share with your friend now:
tgoop.com/sayehsokhan/37607

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

While the character limit is 255, try to fit into 200 characters. This way, users will be able to take in your text fast and efficiently. Reveal the essence of your channel and provide contact information. For example, you can add a bot name, link to your pricing plans, etc. With the sharp downturn in the crypto market, yelling has become a coping mechanism for many crypto traders. This screaming therapy became popular after the surge of Goblintown Ethereum NFTs at the end of May or early June. Here, holders made incoherent groaning sounds in late-night Twitter spaces. They also role-played as urine-loving Goblin creatures. As five out of seven counts were serious, Hui sentenced Ng to six years and six months in jail. A few years ago, you had to use a special bot to run a poll on Telegram. Now you can easily do that yourself in two clicks. Hit the Menu icon and select “Create Poll.” Write your question and add up to 10 options. Running polls is a powerful strategy for getting feedback from your audience. If you’re considering the possibility of modifying your channel in any way, be sure to ask your subscribers’ opinions first. Hui said the messages, which included urging the disruption of airport operations, were attempts to incite followers to make use of poisonous, corrosive or flammable substances to vandalize police vehicles, and also called on others to make weapons to harm police.
from us


Telegram نشر سایه سخن
FROM American