SAYEHSOKHAN Telegram 37595
📩 #از_شما

رسوایی(۶)

بابام دوباره رخت دامادی پوشید. می‌دونید! مجبور بود. باید یک زن می‌آمد تو زندگیش. چند سال از مرگ مادرم می‌گذشت و او هنوز مجرد مانده بود. وفاداری به زن جوان مرده‌اش نگذاشته    بود و یا دل و دماغ ازدواج را از دست داده بود که دور و بر زن گرفتن نمی‌گشت.

رسیدگی به مزرعه و کار در خانه و سرپرستی بچه پسری که مدام بزرگتر می‌شد و با شیطنت‌هایش آتش بیشتر می‌سوزاند و مراقبت دوچندان  می‌خواست، کار سختی بود. عاقبت ازدواج کرد؛ با اصرار عمه‌هایم. حالا که فکر می‌کنم، می‌بینم کار درستی کرد. من ده ساله بودم  که نگار آمد؛ زن بابایم را می‌گویم. حاصل یک جشن ساده و یا بهتر بگویم میهمانی نه چندان پرسروصدا، پای یک تازه وارد را به خانه ما باز کرد.

نگار از جایی دیگر می‌آمد؛ شهری نه چندان دور. پدرش زارع بود مثل ما و زود دخترش را فرستاده بود خانه‌ شوهر. راست بوده یا نه، نمی‌دانم ولی این‌طور می‌گفتند که شوهرش عقیم بوده و علاوه بر این که نگار را از مادر بودن محروم کرده بود، مرد زورگو و بد اخلاقی هم  بوده.

اذیت‌های فراوان و شوق  مادر شدن نگار به جان آمده از دست شوهر بدخُلق را وا می‌دارد تا عقیم بودن او را بهانه کند و طلاق بگیرد. پدرش که برای پرکردن شکم خود و چند فرزند دیگرش درمانده بوده، زود در تدارک پیداکردن داماد دیگر بر می‌اید و عمه‌های پیگیر من می‌شوند ریسمان
وصل پدرم با نگار.

پدرم  را هر طور بوده راضی می‌کنند تا دوباره پا به حجله گاه بگذارد؛ عروس نو با خودش اسباب و جهیزیه چندانی نیاورد ولی یک زندگی جدید  آورد.

زیاد طول نکشید که اخلاق نگار دستم آمد؛ بد نبود، کاری و پر تلاش بود و بعد از مدت کوتاهی باری بزرگ از دوش پدرم برداشته شد. خانه‌اش نظم گرفت. پرده‌ها که عوض شد و یکی دوتا فرش نو که آمد توی اتاق‌ها، خانه ما جان دوباره  گرفت؛ کهنگی و کسالت رفت، شادابی امد، خانه ما هم آب ورنگی گرفت. رفتارش با من هم بدک نبود. نمی‌گویم مادر دومی برایم شد، ولی هیچ وقت آزارم نداد، تحقیرم نکرد، داستان نامادری بدجنس را تکرار نکرد و خلاصه حضورش شد سفره‌ای   پر از غذای گرم و نان تازه و رخت‌های شسته و خانه تمیز.

عمه‌هايم می‌گفتند که مادر صدایش بزنم ولی نتوانستم. به تقلید از پدرم نگار صدایش می‌کردم. زندگی من هم در سایه حضور نامادری بهتر شد: لباس‌های تمیز داشتم و اتاقی مرتب؛ بوی حضور یک زن مکان  زندگی ما را زنده ساخته بود، زن زندگی می‌آورد اقای وکیل، زن زنده می‌کند......

(ادامه دارد)

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من

اگر خواسته باشی با داستان‌های کوتاه ‌آقای دکتر رادان بیشتر آشنا بشی
پیشنهاد می‌کنم

🎁 لذت مطالعه‌ی کتاب‌های دفتر وکالت من جلد اول و دوم رو به خودت هدیه بدی

🆔 @Sayehsokhan
5👍2



tgoop.com/sayehsokhan/37595
Create:
Last Update:

📩 #از_شما

رسوایی(۶)

بابام دوباره رخت دامادی پوشید. می‌دونید! مجبور بود. باید یک زن می‌آمد تو زندگیش. چند سال از مرگ مادرم می‌گذشت و او هنوز مجرد مانده بود. وفاداری به زن جوان مرده‌اش نگذاشته    بود و یا دل و دماغ ازدواج را از دست داده بود که دور و بر زن گرفتن نمی‌گشت.

رسیدگی به مزرعه و کار در خانه و سرپرستی بچه پسری که مدام بزرگتر می‌شد و با شیطنت‌هایش آتش بیشتر می‌سوزاند و مراقبت دوچندان  می‌خواست، کار سختی بود. عاقبت ازدواج کرد؛ با اصرار عمه‌هایم. حالا که فکر می‌کنم، می‌بینم کار درستی کرد. من ده ساله بودم  که نگار آمد؛ زن بابایم را می‌گویم. حاصل یک جشن ساده و یا بهتر بگویم میهمانی نه چندان پرسروصدا، پای یک تازه وارد را به خانه ما باز کرد.

نگار از جایی دیگر می‌آمد؛ شهری نه چندان دور. پدرش زارع بود مثل ما و زود دخترش را فرستاده بود خانه‌ شوهر. راست بوده یا نه، نمی‌دانم ولی این‌طور می‌گفتند که شوهرش عقیم بوده و علاوه بر این که نگار را از مادر بودن محروم کرده بود، مرد زورگو و بد اخلاقی هم  بوده.

اذیت‌های فراوان و شوق  مادر شدن نگار به جان آمده از دست شوهر بدخُلق را وا می‌دارد تا عقیم بودن او را بهانه کند و طلاق بگیرد. پدرش که برای پرکردن شکم خود و چند فرزند دیگرش درمانده بوده، زود در تدارک پیداکردن داماد دیگر بر می‌اید و عمه‌های پیگیر من می‌شوند ریسمان
وصل پدرم با نگار.

پدرم  را هر طور بوده راضی می‌کنند تا دوباره پا به حجله گاه بگذارد؛ عروس نو با خودش اسباب و جهیزیه چندانی نیاورد ولی یک زندگی جدید  آورد.

زیاد طول نکشید که اخلاق نگار دستم آمد؛ بد نبود، کاری و پر تلاش بود و بعد از مدت کوتاهی باری بزرگ از دوش پدرم برداشته شد. خانه‌اش نظم گرفت. پرده‌ها که عوض شد و یکی دوتا فرش نو که آمد توی اتاق‌ها، خانه ما جان دوباره  گرفت؛ کهنگی و کسالت رفت، شادابی امد، خانه ما هم آب ورنگی گرفت. رفتارش با من هم بدک نبود. نمی‌گویم مادر دومی برایم شد، ولی هیچ وقت آزارم نداد، تحقیرم نکرد، داستان نامادری بدجنس را تکرار نکرد و خلاصه حضورش شد سفره‌ای   پر از غذای گرم و نان تازه و رخت‌های شسته و خانه تمیز.

عمه‌هايم می‌گفتند که مادر صدایش بزنم ولی نتوانستم. به تقلید از پدرم نگار صدایش می‌کردم. زندگی من هم در سایه حضور نامادری بهتر شد: لباس‌های تمیز داشتم و اتاقی مرتب؛ بوی حضور یک زن مکان  زندگی ما را زنده ساخته بود، زن زندگی می‌آورد اقای وکیل، زن زنده می‌کند......

(ادامه دارد)

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من

اگر خواسته باشی با داستان‌های کوتاه ‌آقای دکتر رادان بیشتر آشنا بشی
پیشنهاد می‌کنم

🎁 لذت مطالعه‌ی کتاب‌های دفتر وکالت من جلد اول و دوم رو به خودت هدیه بدی

🆔 @Sayehsokhan

BY نشر سایه سخن




Share with your friend now:
tgoop.com/sayehsokhan/37595

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Telegram iOS app: In the “Chats” tab, click the new message icon in the right upper corner. Select “New Channel.” 6How to manage your Telegram channel? The main design elements of your Telegram channel include a name, bio (brief description), and avatar. Your bio should be: Polls Invite up to 200 users from your contacts to join your channel
from us


Telegram نشر سایه سخن
FROM American