SAYEHSOKHAN Telegram 37522
شنیده‌ام که در دیاری دور روباهی و خروسی رشته موّدتی و رسن رفاقتی بافته بودند. دوستی فربه بود و رفاقت فراوان. بی بیم و بهانه از چنگ و دندان و نوک و نیزه روزگار می‌گذراندند و اسب عیش می‌دواندند. هر کس زی زندگی خود. موسا به دین و عیسا به آئین خود. همسایگی و حرمت. رفاقت و رضایت. دوستی و دلبخواهی!

رفاقت رسم و روش و دوستی داستان و دستاویز دارد. درخت دوستی را اگر هرس و حراست نکنی پیر و پژمرده می‌شود. هر امری از یکنواختی و یک گونگی خلل و خرابی می‌گیرد. روباه و خروس فکر کردند نمی‌شود دنیا همیشه بر یک معیار و منهج بچرخد! باید طرحی نو درانداخت و دنیای دیگری ساخت. برای تنومند شدن درخت دوستی بر آن شدند که دوره بگیرند. یکی بشود میزبان و آن دیگری میهمان. گره دوستی هر چه محکم‌تر بهتر!

روباه پیش دستی کرد و میزبانی اول از آن او شد. بهترین پوستین را پوشید. موش مرده‌ای را از سقف آویزان کرد تا خانه بوی مردار بگیرد! رایحه دلخواه! اوّل تصمیم گرفت خورش پوست مُردار تهیه کند. بعد اما پشیمان شد و فکر کرد که این خورش مناسب عزیزی و اعتبار خروس نیست. اوّلین بار بود که روباهی خروسی را مهمان میکرد. توّلد یک تاریخ. تاریخ سازی کار سبکی نیست. روباه تا صبح فک زد و فکر کرد و عاقبت به این نتیجه رسید که برای مهمان «تِلَه»۱ بپزد!

آرد و آب و پیاز و پیه را بار گذاشت. دستی به روی و موی خود کشید. چشم به دروازه برای دوست. آفتاب هنوز در چاه مغرب فرو نشده بود که مهمان‌ رسید. چه تعارف‌ها که تکه پاره نکردند. چه بفرما و بنشین‌ها که خرج نکردند. گفتنی‌ها را  گفتند. شنیدنی‌ها را  شنیدند. خروس باید اوّل وقت بیدار می‌شد و بانگ بیدار باش می‌خواند. برای همین روباه زودتر شام را تیار کرد. روباه سوپ را ریخته بود میان یک مجمعه‌ مسی بزرگ. مجمعه را گذاشت وسط و به خروس بفرما زد. بوی موش مردار از یکسو و هجوم کک ووکنه از سوی دیگر خروس را کلافه کرده بود. نمی‌دانست بخورد یا بخاراند! روباه‌ زبان را لوله می‌کرد و با هر لیس ملاقه‌ای از سوپ را بالا می‌کشید. خروس هر چه نوک می‌زد جز صدای جرینگ جرینگ مجمعه مسی دستاوردی نداشت. هر چه بیشتر سعی می‌کرد کمتر موفق می‌شد! برای خروس وضعیت رقت‌باری بود اما روباه عین خیالش نبود. روباه شامی را که به دلخواه و برای خودش پخته بود خورد و عزتش را به خروس‌گذاشت!

دروغ چرا؟ به خروس خیلی برخورد. فکر کرد روباه سر به سرش گذاشته‌. طایفه ماکیان و سوپ رقیق در مجمعه کم عمق و اندازه؟ خوردن سوپ با نوک؟ شیطانِ شک شریک فکر و خیال خروس شد. فکرش هزار راه رفت. مطمئن شد که روباه سر به سرش گذاشته. خواسته خوار و خفیفش کند.نوبت میزبانی خروس شد. وقت تلافی. جواب های با هوی. کلوخ انداز را جواب با سنگ. ساج را برعکس گذاشت روی آتش و یک مشت گندم قلاوندی پاشید روی ساج. تا گندم‌ها برشته شوند خروس هم دستی به پوپ و پر خود کشید. روباه آمد پر از شوق. سیر شادمانی. راضی از میزبانی خود و راحت برای مهمانی خروس. خروس اما مات بود. منکوب. با لبخندهایی سرد به استقبال روباه می‌رفت. گلوله‌ای از گلایه. روباه پرخاش و پریشانی خروس را نمی‌فهمید!
وقت شام خروس یک بوته گَوَن گذاشت وسط و گندم برشته‌ها را پاشید روی خار‌های گون و گفت دیگر تعارف نمی‌کنم هر طور که راحتی! خروس دانه‌های گندم را به راحتی از لای خارها برمی‌چید و نوش جان می‌کرد. روباه اما با خوردن خوردن گندم برشته آشنا نبود.  زبان لیز و خار تیز حرام و هیهات! خروس شام را سِروْ کرد و پرید روی چینه دیوار و به روباه گفت چطور بود؟ روباه پیش خودش گفت آش نخورده و دهان سوخته!
  تردید عقل روباه را تاریک کرد. انتظار نداشت خروس- دوست گرمابه و گلستان- این گونه سنگ روی یخش کند و سفره سیاهی و سرافکندگی‌ برایش پهن کند. مهمانی بهانه بود برای نابودی. از آن طرف خروس وقتی که حال گرفته و خُلق خراب روباه را دید پیش خودش گفت؛ حالا بخور از کاسه کردار خودت! زدی ضربتی، ضربتی نوش کن. چاه مکن بهر کسی!روباه از رفتار خروس حیرت زده بود و خروس از رفتار روباه رنجیده خاطر. هیچ کدام اما نمی‌دانستند مشکل از کجاست؟ دوستی‌شان مایه دشمنی شد. تفاوت تفکرشان تباهی به بار آورد. روباه و خروس در فعل مشترک بودند در فهم اما نه! هر کدام از ظن خود با دیگری رفتار کرد و تفاوت در ادراک مایه کینه کهنه خروس و روباه شد.
فهم مشترک لازمه هر ارتباط مفید و موثر است. چیزی که نزد ما ارزش است و به پدیده‌ها اعتبار می‌دهد لزوما نزد دیگری همان ارزش و اعتبار را ندارد.خرسندی و خوشآیندی پدیده‌ها از فردی به فردی و از جامعه‌ای به جامعه‌ای متفاوت است. ذوق و ذائقه میهمان همیشه دلخواه میزبان نیست.
روباه و خروس از اوّل دشمن نبودند. فهم نامشترک از شام دوستی آن‌ها را به بیراهه دشمنی کشید.داستان دشمنی ریشه در فهم نادرست از دوستی دارد. فهم مشترک کلید طلایی کنش اجتماعی است.
@Khapuorah
🆔 @Sayehsokhan
#ماشااکبری
👍15



tgoop.com/sayehsokhan/37522
Create:
Last Update:

شنیده‌ام که در دیاری دور روباهی و خروسی رشته موّدتی و رسن رفاقتی بافته بودند. دوستی فربه بود و رفاقت فراوان. بی بیم و بهانه از چنگ و دندان و نوک و نیزه روزگار می‌گذراندند و اسب عیش می‌دواندند. هر کس زی زندگی خود. موسا به دین و عیسا به آئین خود. همسایگی و حرمت. رفاقت و رضایت. دوستی و دلبخواهی!

رفاقت رسم و روش و دوستی داستان و دستاویز دارد. درخت دوستی را اگر هرس و حراست نکنی پیر و پژمرده می‌شود. هر امری از یکنواختی و یک گونگی خلل و خرابی می‌گیرد. روباه و خروس فکر کردند نمی‌شود دنیا همیشه بر یک معیار و منهج بچرخد! باید طرحی نو درانداخت و دنیای دیگری ساخت. برای تنومند شدن درخت دوستی بر آن شدند که دوره بگیرند. یکی بشود میزبان و آن دیگری میهمان. گره دوستی هر چه محکم‌تر بهتر!

روباه پیش دستی کرد و میزبانی اول از آن او شد. بهترین پوستین را پوشید. موش مرده‌ای را از سقف آویزان کرد تا خانه بوی مردار بگیرد! رایحه دلخواه! اوّل تصمیم گرفت خورش پوست مُردار تهیه کند. بعد اما پشیمان شد و فکر کرد که این خورش مناسب عزیزی و اعتبار خروس نیست. اوّلین بار بود که روباهی خروسی را مهمان میکرد. توّلد یک تاریخ. تاریخ سازی کار سبکی نیست. روباه تا صبح فک زد و فکر کرد و عاقبت به این نتیجه رسید که برای مهمان «تِلَه»۱ بپزد!

آرد و آب و پیاز و پیه را بار گذاشت. دستی به روی و موی خود کشید. چشم به دروازه برای دوست. آفتاب هنوز در چاه مغرب فرو نشده بود که مهمان‌ رسید. چه تعارف‌ها که تکه پاره نکردند. چه بفرما و بنشین‌ها که خرج نکردند. گفتنی‌ها را  گفتند. شنیدنی‌ها را  شنیدند. خروس باید اوّل وقت بیدار می‌شد و بانگ بیدار باش می‌خواند. برای همین روباه زودتر شام را تیار کرد. روباه سوپ را ریخته بود میان یک مجمعه‌ مسی بزرگ. مجمعه را گذاشت وسط و به خروس بفرما زد. بوی موش مردار از یکسو و هجوم کک ووکنه از سوی دیگر خروس را کلافه کرده بود. نمی‌دانست بخورد یا بخاراند! روباه‌ زبان را لوله می‌کرد و با هر لیس ملاقه‌ای از سوپ را بالا می‌کشید. خروس هر چه نوک می‌زد جز صدای جرینگ جرینگ مجمعه مسی دستاوردی نداشت. هر چه بیشتر سعی می‌کرد کمتر موفق می‌شد! برای خروس وضعیت رقت‌باری بود اما روباه عین خیالش نبود. روباه شامی را که به دلخواه و برای خودش پخته بود خورد و عزتش را به خروس‌گذاشت!

دروغ چرا؟ به خروس خیلی برخورد. فکر کرد روباه سر به سرش گذاشته‌. طایفه ماکیان و سوپ رقیق در مجمعه کم عمق و اندازه؟ خوردن سوپ با نوک؟ شیطانِ شک شریک فکر و خیال خروس شد. فکرش هزار راه رفت. مطمئن شد که روباه سر به سرش گذاشته. خواسته خوار و خفیفش کند.نوبت میزبانی خروس شد. وقت تلافی. جواب های با هوی. کلوخ انداز را جواب با سنگ. ساج را برعکس گذاشت روی آتش و یک مشت گندم قلاوندی پاشید روی ساج. تا گندم‌ها برشته شوند خروس هم دستی به پوپ و پر خود کشید. روباه آمد پر از شوق. سیر شادمانی. راضی از میزبانی خود و راحت برای مهمانی خروس. خروس اما مات بود. منکوب. با لبخندهایی سرد به استقبال روباه می‌رفت. گلوله‌ای از گلایه. روباه پرخاش و پریشانی خروس را نمی‌فهمید!
وقت شام خروس یک بوته گَوَن گذاشت وسط و گندم برشته‌ها را پاشید روی خار‌های گون و گفت دیگر تعارف نمی‌کنم هر طور که راحتی! خروس دانه‌های گندم را به راحتی از لای خارها برمی‌چید و نوش جان می‌کرد. روباه اما با خوردن خوردن گندم برشته آشنا نبود.  زبان لیز و خار تیز حرام و هیهات! خروس شام را سِروْ کرد و پرید روی چینه دیوار و به روباه گفت چطور بود؟ روباه پیش خودش گفت آش نخورده و دهان سوخته!
  تردید عقل روباه را تاریک کرد. انتظار نداشت خروس- دوست گرمابه و گلستان- این گونه سنگ روی یخش کند و سفره سیاهی و سرافکندگی‌ برایش پهن کند. مهمانی بهانه بود برای نابودی. از آن طرف خروس وقتی که حال گرفته و خُلق خراب روباه را دید پیش خودش گفت؛ حالا بخور از کاسه کردار خودت! زدی ضربتی، ضربتی نوش کن. چاه مکن بهر کسی!روباه از رفتار خروس حیرت زده بود و خروس از رفتار روباه رنجیده خاطر. هیچ کدام اما نمی‌دانستند مشکل از کجاست؟ دوستی‌شان مایه دشمنی شد. تفاوت تفکرشان تباهی به بار آورد. روباه و خروس در فعل مشترک بودند در فهم اما نه! هر کدام از ظن خود با دیگری رفتار کرد و تفاوت در ادراک مایه کینه کهنه خروس و روباه شد.
فهم مشترک لازمه هر ارتباط مفید و موثر است. چیزی که نزد ما ارزش است و به پدیده‌ها اعتبار می‌دهد لزوما نزد دیگری همان ارزش و اعتبار را ندارد.خرسندی و خوشآیندی پدیده‌ها از فردی به فردی و از جامعه‌ای به جامعه‌ای متفاوت است. ذوق و ذائقه میهمان همیشه دلخواه میزبان نیست.
روباه و خروس از اوّل دشمن نبودند. فهم نامشترک از شام دوستی آن‌ها را به بیراهه دشمنی کشید.داستان دشمنی ریشه در فهم نادرست از دوستی دارد. فهم مشترک کلید طلایی کنش اجتماعی است.
@Khapuorah
🆔 @Sayehsokhan
#ماشااکبری

BY نشر سایه سخن


Share with your friend now:
tgoop.com/sayehsokhan/37522

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Matt Hussey, editorial director of NEAR Protocol (and former editor-in-chief of Decrypt) responded to the news of the Telegram group with “#meIRL.” Don’t publish new content at nighttime. Since not all users disable notifications for the night, you risk inadvertently disturbing them. Content is editable within two days of publishing Healing through screaming therapy In the next window, choose the type of your channel. If you want your channel to be public, you need to develop a link for it. In the screenshot below, it’s ”/catmarketing.” If your selected link is unavailable, you’ll need to suggest another option.
from us


Telegram نشر سایه سخن
FROM American