tgoop.com/sahyh_albukhariy1/3183
Last Update:
كتاب طلاق
باب (5): «چرا آنچه را كه خداوند برايت حلال ساخته است حرام مینمايي؟»
1855- «وَعَنْهَا قَالَتْ: كَانَ رسول الله ﷺ يُحِبُّ الْعَسَلَ وَالْحَلْوَاءَ، وَكَانَ إِذَا انْصَرَفَ مِنْ الْعَصْرِ دَخَلَ عَلَى نِسَائِهِ فَيَدْنُو مِنْ إِحْدَاهُنَّ، فَدَخَلَ عَلَى حَفْصَةَ بِنْتِ عُمَرَ، فَاحْتَبَسَ أَكْثَرَ مَا كَانَ يَحْتَبِسُ. فَغِرْتُ فَسَأَلْتُ عَنْ ذَلِكَ، فَقِيلَ لِي: أَهْدَتْ لَهَا امْرَأَةٌ مِنْ قَوْمِهَا عُكَّةً مِنْ عَسَلٍ. فَسَقَتْ النَّبِيَّ ﷺ مِنْهُ شَرْبَةً. فَقُلْتُ: أَمَا وَاللَّهِ لَنَحْتَالَنَّ لَهُ. فَقُلْتُ لِسَوْدَةَ بِنْتِ زَمْعَةَ: إِنَّهُ سَيَدْنُو مِنْكِ، فَإِذَا دَنَا مِنْكِ فَقُولِي: أَكَلْتَ مَغَافِيرَ، فَإِنَّهُ سَيَقُولُ لَكِ: لاَ. فَقُولِي لَهُ: مَا هَذِهِ الرِّيحُ الَّتِي أَجِدُ مِنْكَ؟ فَإِنَّهُ سَيَقُولُ لَكِ: سَقَتْنِي حَفْصَةُ شَرْبَةَ عَسَلٍ. فَقُولِي لَهُ: جَرَسَتْ نَحْلُهُ الْعُرْفُطَ. وَسَأَقُولُ ذَلِكِ. وَقُولِي أَنْتِ يَا صَفِيَّةُ ذَاكِ. قَالَتْ: تَقُولُ سَوْدَةُ: فَوَاللَّهِ مَا هُوَ إِلاَّ أَنْ قَامَ عَلَى الْبَابِ، فَأَرَدْتُ أَنْ أُبَادِيَهُ بِمَا أَمَرْتِنِي بِهِ فَرَقًا مِنْكِ. فَلَمَّا دَنَا مِنْهَا قَالَتْ لَهُ سَوْدَةُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَكَلْتَ مَغَافِيرَ؟ قَالَ: «لاَ». قَالَتْ: فَمَا هَذِهِ الرِّيحُ الَّتِي أَجِدُ مِنْكَ؟ قَالَ: «سَقَتْنِي حَفْصَةُ شَرْبَةَ عَسَلٍ». فَقَالَتْ: جَرَسَتْ نَحْلُهُ الْعُرْفُطَ. فَلَمَّا دَارَ إِلَيَّ قُلْتُ لَهُ نَحْوَ ذَلِكَ. فَلَمَّا دَارَ إِلَى صَفِيَّةَ قَالَتْ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ. فَلَمَّا دَارَ إِلَى حَفْصَةَ قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَلاَ أَسْقِيكَ مِنْهُ؟ قَالَ: «لاَ حَاجَةَ لِي فِيهِ». قَالَتْ: تَقُولُ سَوْدَةُ: وَاللَّهِ لَقَدْ حَرَمْنَاهُ. قُلْتُ لَهَا: اسْكُتِي». (بخاری: 5268)
ترجمه: «عایشه رَضي اللَّه عنها میگوید: رسول الله ﷺ عسل و شیرینی را دوست داشت. و هنگامی كه از نماز عصر برمی گشت، نزد همسرانش میرفت و با آنان، خوش و بِش میكرد. روزی، نزد حفصه دختر عمر رفت و بیش از حد معمول، نزد او ماند. پس غیرتم به جوش آمد و علت را جویا شدم. گفتند: زنی از خویشاوندان حفصه، یک مشک عسل به او اهداء نموده است. پس او قدری از آن عسل را به رسول خدا ﷺ داده است. با خود گفتم: سوگند به خدا كه حیلهای بكار خواهم برد. لذا به سوده دختر زمعه گفتم: هنگامی كه رسول خدا ﷺ نزد تو آمد، به او بگو: آیا مغافیر (صمغ گیاه بد بو) خورده ای؟ او به تو خواهد گفت: «خیر». پس به او بگو: این بویی كه از تو به مشام ام میرسد، چیست؟ او به تو خواهد گفت: «حفصه مقداری عسل به من داده است». پس به او بگو: زنبورهای آن، از گل درخت مغافیر، تغذیه نمودهاند. من هم همین سخنان را به او خواهم گفت. تو هم ای صفیه! همین سخنان را به او بگو.
عایشه رَضي اللَّه عنها میگوید: سوده رَضي اللَّه عنها گفت: بخدا سوگند، به محض اینكه رسول خدا ﷺ كنار دروازه ایستاد، از ترس تو، خواستم رشته كلام را بدست بگیرم و سخن بگویم.
بهر حال، هنگامی كه رسول خدا ﷺ به او نزدیک شد، سوده گفت: ای رسول خدا! آیا مغافیر خورده ای؟ فرمود: «خیر». سوده گفت: پس این بویی كه از تو به مشام ام میرسد، چیست؟ فرمود: «حفصه، مقداری عسل به من داده است». سوده گفت: زنبورهای آن، از گل درخت مغافیر، تغذیه نمودهاند. هنگامی كه نزد من آمد، من هم همین سخنان را به او گفتم. و هنگامی كه نزد صفیه رفت، او نیز به ایشان، همین سخنان را گفت. پس زمانی كه دوباره نزد حفصه رفت، حفصه گفت: ای رسول خدا! آیا برایت قدری عسل نیاورم؟ فرمود: «نیازی به آن ندارم».
عایشه میگوید: سوده گفت: سوگند به خدا كه ما پیامبر اكرم ﷺ را از آن عسل، محروم ساختیم. گفتم: ساكت باش».
کپی حدیث شریف بدون آیدی کانال حرامه❌❌❌
@sahyh_albukhariy1
BY کتاب صحیح البخاری
Share with your friend now:
tgoop.com/sahyh_albukhariy1/3183