tgoop.com/sahyh_albukhariy1/2151
Last Update:
كتاب الشهادات
باب (11): چگونه نوشته ميشود؟ اين سند صلح وآشتي فلان بن فلان و فلان بن فلان است بدون ذكر قبيله و نسب
1174- «عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ قَالَ: اعْتَمَرَ النَّبِيُّ ﷺ فِي ذِي الْقَعْدَةِ، فَأَبَى أَهْلُ مَكَّةَ أَنْ يَدَعُوهُ يَدْخُلُ مَكَّةَ حَتَّى قَاضَاهُمْ عَلَى أَنْ يُقِيمَ بِهَا ثَلاثَةَ أَيَّامٍ، فَلَمَّا كَتَبُوا الْكِتَابَ كَتَبُوا: هَذَا مَا قَاضَى عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، فَقَالُوا: لا نُقِرُّ بِهَا فَلَوْ نَعْلَمُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ مَا مَنَعْنَاكَ، لَكِنْ أَنْتَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ، قَالَ: «أَنَا رَسُولُ اللَّهِ، وَأَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ». ثُمَّ قَالَ لِعَلِيٍّ: «امْحُ: رَسُولُ اللَّهِ» قَالَ: لا وَاللَّهِ، لا أَمْحُوكَ أَبَدًا. فَأَخَذَ رسول الله ﷺ الْكِتَابَ، فَكَتَبَ: «هَذَا مَا قَاضَى عَلَيْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ لا يَدْخُلُ مَكَّةَ سِلاحٌ إِلاَّ فِي الْقِرَابِ، وَأَنْ لا يَخْرُجَ مِنْ أَهْلِهَا بِأَحَدٍ، إِنْ أَرَادَ أَنْ يَتَّبِعَهُ، وَأَنْ لا يَمْنَعَ أَحَدًا مِنْ أَصْحَابِهِ أَرَادَ أَنْ يُقِيمَ بِهَا». فَلَمَّا دَخَلَهَا وَمَضَى الأَجَلُ أَتَوْا عَلِيًّا فَقَالُوا: قُلْ لِصَاحِبِكَ اخْرُجْ عَنَّا فَقَدْ مَضَى الأَجَلُ، فَخَرَجَ النَّبِيُّ ﷺ فَتَبِعَتْهُمُ ابْنَةُ حَمْزَةَ: يَا عَمِّ يَا عَمِّ، فَتَنَاوَلَهَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ فَأَخَذَ بِيَدِهَا وَقَالَ لِفَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلام: دُونَكِ ابْنَةَ عَمِّكِ، حَمَلَتْهَا فَاخْتَصَمَ فِيهَا عَلِيٌّ وَزَيْدٌ وَجَعْفَرٌ، فَقَالَ عَلِيٌّ: أَنَا أَحَقُّ بِهَا وَهِيَ ابْنَةُ عَمِّي، وَقَالَ جَعْفَرٌ: ابْنَةُ عَمِّي وَخَالَتُهَا تَحْتِي، وَقَالَ زَيْدٌ: ابْنَةُ أَخِي، فَقَضَى بِهَا النَّبِيُّ ﷺ لِخَالَتِهَا وَقَالَ: «الْخَالَةُ بِمَنْزِلَةِ الأُمِّ» وَقَالَ لِعَلِيٍّ: «أَنْتَ مِنِّي وَأَنَا مِنْكَ» وَقَالَ لِجَعْفَرٍ: «أَشْبَهْتَ خَلْقِي وَخُلُقِي» وَقَالَ لِزَيْدٍ: «أَنْتَ أَخُونَا وَمَوْلانَا»». (بخارى: 2700)
ترجمه: «براء بن عازب رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ میگوید: رسول خدا ﷺ در ماه ذی قعده قصد عمره نمود. اما ساكنان مكه از ورودش به مكه، جلوگیری كردند. تا اینكه رسول خدا ﷺ با آنها قرار دادی امضا نمود كه طبق آن قرار داد (مسلمانان، امسال برگردند و سال آینده برای ادای عمره) فقط سه روز میتوانند در مكه بمانند.
هنگام نوشتن قرار داد، چنین نوشتند: این، قرار داد محمد، رسول خدا است. مشركین گفتند: رسول خدا بودن تو را نمیپذیریم. زیرا اگر ما میدانستیم كه تو رسول خدا هستی، از ورودت به مكه، جلوگیری نمیكردیم. بلكه تو محمد بن عبد الله هستی. رسول الله ﷺ فرمود: «من هم رسول خدا و هم محمد بن عبدالله هستم». سپس خطاب به علی رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ فرمود: «لفظ رسول خدا را پاک كن». علی رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ گفت: بخدا سوگند، هرگز آنرا پاک نمیكنم. رسول خدا ﷺ قرار داد را گرفت و دستور داد تا چنین بنویسد: «این، قرار داد محمد بن عبد الله است. به مكه هیچ سلاحی وارد نشود مگر اینكه در غلاف باشد. و اگر كسی از اهل مكه، خواست از محمد پیروی نماید، او را با خود نبرد. و اگر كسی از یارانش (یاران محمد) خواست در مكه بماند، مانعاش نشود». و هنگامی كه رسول خدا ﷺ (سال بعد) وارد مكه شد و سه روز به پایان رسید، مشركین نزد علی رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ آمدند و گفتند: به دوست ات بگو تا مكه را ترک كند. زیرا وقتاش تمام شده است.
نبی اكرم ﷺ از مكه بیرون رفت در حالی كه دخترخردسال حمزه رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ عمو عمو كنان پشت سر آنها براه افتاد. علی بن ابی طالب رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ دستش را گرفت و به فاطمه رَضي اللَّه عنها گفت: دختر عمویت را تحویل بگیر. فاطمه رَضي اللَّه عنها او را در بغل گرفت. علی و زید و جعفر درباره او با یكدیگر اختلاف نمودند. علی رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ گفت: من برای حضانت او مستحق ترام زیرا دختر عموی من است. جعفر رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ گفت: من مستحق ترام. زیرا علاوه بر اینكه دختر عموی من است، خالهاش نیز همسر من میباشد. زید گفت: او برادرزاده من است. نبی اكرم ﷺ او را به خالهاش سپرد و فرمود: «خاله به منزله مادر است». و به علی رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ گفت: «من از تو و تو از من هستی». و به جعفر رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ گفت: «تو در سیرت و صورت با من شباهت داری». و به زید گفت: «تو برادر و دوست ما هستی»».
کپی حدیث شریف بدون آیدی کانال حرامه❌❌❌
@sahyh_albukhariy1
BY کتاب صحیح البخاری
Share with your friend now:
tgoop.com/sahyh_albukhariy1/2151