Warning: mkdir(): No space left on device in /var/www/tgoop/post.php on line 37

Warning: file_put_contents(aCache/aDaily/post/sahyh_albukhariy1/--): Failed to open stream: No such file or directory in /var/www/tgoop/post.php on line 50
کتاب صحیح البخاری@sahyh_albukhariy1 P.1914
SAHYH_ALBUKHARIY1 Telegram 1914
كتاب بيوع
باب (19): خريدن چارپايان و الاغ

994- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ رَضِیَ اَللهُ عَن‍‍‍‍ْهُمَا قَالَ: كُنْتُ مَعَ النَّبِيِّ ﷺ فِي غَزَاةٍ، فَأَبْطَأَ بِي جَمَلِي وَأَعْيَا، فَأَتَى عَلَيَّ النَّبِيُّ ﷺ ، فَقَالَ: «جَابِرٌ»؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: «مَا شَأْنُكَ»؟ قُلْتُ: أَبْطَأَ عَلَيَّ جَمَلِي وَأَعْيَا فَتَخَلَّفْتُ، فَنَزَلَ يَحْجُنُهُ بِمِحْجَنِهِ، ثُمَّ قَالَ: «ارْكَبْ» فَرَكِبْتُ فَلَقَدْ رَأَيْتُهُ أَكُفُّهُ عَنْ رسول الله ﷺ قَالَ: «تَزَوَّجْتَ»؟ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «بِكْرًا أَمْ ثَيِّبًا»؟ قُلْتُ: بَلْ ثَيِّبًا، قَالَ: «أَفَلا جَارِيَةً تُلاعِبُهَا وَتُلاعِبُكَ»؟ قُلْتُ: إِنَّ لِي أَخَوَاتٍ، فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَتَزَوَّجَ امْرَأَةً تَجْمَعُهُنَّ، وَتَمْشُطُهُنَّ، وَتَقُومُ عَلَيْهِنَّ، قَالَ: «أَمَّا إِنَّكَ قَادِمٌ فَإِذَا قَدِمْتَ فَالْكَيْسَ الْكَيْسَ» ثُمَّ قَالَ: «أَتَبِيعُ جَمَلَكَ»؟ قُلْتُ: نَعَمْ، فَاشْتَرَاهُ مِنِّي بِأُوقِيَّةٍ، ثُمَّ قَدِمَ رسول الله ﷺ قَبْلِي، وَقَدِمْتُ بِالْغَدَاةِ، فَجِئْنَا إِلَى الْمَسْجِدِ، فَوَجَدْتُهُ عَلَى بَابِ الْمَسْجِدِ، قَالَ: «أَالآنَ قَدِمْتَ»؟ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «فَدَعْ جَمَلَكَ، فَادْخُلْ فَصَلِّ رَكْعَتَيْنِ». فَدَخَلْتُ فَصَلَّيْتُ، فَأَمَرَ بِلالاً أَنْ يَزِنَ لَهُ أُوقِيَّةً، فَوَزَنَ لِي بِلالٌ فَأَرْجَحَ لِي فِي الْمِيزَانِ، فَانْطَلَقْتُ حَتَّى وَلَّيْتُ، فَقَالَ: «ادْعُ لِي جَابِرًا» قُلْتُ: الآنَ يَرُدُّ عَلَيَّ الْجَمَلَ، وَلَمْ يَكُنْ شَيْءٌ أَبْغَضَ إِلَيَّ مِنْهُ، قَالَ: «خُذْ جَمَلَكَ، وَلَكَ ثَمَنُهُ»». (بخارى:2097)

ترجمه: «جابر بن عبد الله رَضِیَ اَللهُ عَن‍‍‍‍ْهُمَا می‌گوید: در غزوه‏ای همراه رسول ‏الله ﷺ بودم. شترم خسته شده بود و راه نمی‌رفت. رسول ‏اكرم ﷺ كه از كنارم می‌گذشت، پرسید: «جابر هستی»؟ گفتم: بله. فرمود: «چه خبر است»؟ گفتم: شترم خسته شده است و آهسته می‏رود. بدین جهت از كاروان عقب مانده‌‌ام. رسول ‏الله ﷺ از مركب خود پیاده شد و با عصایی كه در دست داشت، شتر مرا راند. سپس، فرمود: «سوار شو». من سوار شدم و مهار شترم را كه با سرعت پیش می‌رفت، به سوی خود می‌كشیدم تا از رسول خدا ﷺ سبقت نگیرم. رسول ‏الله ﷺ از من پرسید: «ازدواج كرده‌ای»؟ عرض كردم: بلی. فرمود: «با دختری یا بیوه زنی»؟ گفتم: با بیوه‌ای. آنحضرت ﷺ فرمود: «چرا با دوشیزه‏ای ازدواج نكردی تا تو با او و او با تو، بازی كند»؟ گفتم: یا رسول‏ الله! چند خواهر یتیم داشتم. میخواستم با همسری ازدواج كنم كه خواهرانم را سرپرستی كرده، امور آنان را اداره كند و به نظافت آنان بپردازد. فرمود: «اكنون، مدینه نزدیک می‏شود، باید هوشیار وبیدار باشی». بعد، فرمود: «شترت را نمی‏فروشی»؟ عرض كردم: بلی، یا رسول ‏الله! آنحضرت ﷺ شترم را در برابر یک اوقیه نقره، خرید. سپس، قبل از من، وارد مدینه شد. و من صبح روز بعد، وارد مدینه شدم. وقتی به درب مسجد رسیدم، رسول ‏الله ﷺ را در آنجا دیدم. فرمود: «اكنون، وارد مدینه شدی»؟ گفتم: بلی. فرمود: «شترت را بگذار و داخل مسجد برو و دو ركعت نماز بخوان». وارد مسجد شدم و دو ركعت نماز خواندم. رسول ‏الله ﷺ به بلال رَضِیَ اَللهُ عَن‍‍‍‍ْهُ دستور داد تا یک اوقیه نقره، برای من وزن كند. او نیز یک اوقیه نقره، برایم وزن كرد وچیزی بر آن افزود. من به راه افتادم و رفتم. رسول ‏الله ﷺ فرمود: «جابر را صدا كنید و نزد من بیاورید». من فكر ‏كردم الآن، رسول ‏الله ﷺ شترم را به من، برمی گرداند (و معامله را فسخ می‌نماید). چیزی برای من ناراحت كننده‌تر از این نبود. رسول ‏الله ﷺ فرمود: «شترت را بگیر و قیمتش نیز از آنِ تو باشد».

کپی حدیث شریف بدون آیدی کانال حرامه
@sahyh_albukhariy1
1



tgoop.com/sahyh_albukhariy1/1914
Create:
Last Update:

كتاب بيوع
باب (19): خريدن چارپايان و الاغ

994- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ رَضِیَ اَللهُ عَن‍‍‍‍ْهُمَا قَالَ: كُنْتُ مَعَ النَّبِيِّ ﷺ فِي غَزَاةٍ، فَأَبْطَأَ بِي جَمَلِي وَأَعْيَا، فَأَتَى عَلَيَّ النَّبِيُّ ﷺ ، فَقَالَ: «جَابِرٌ»؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: «مَا شَأْنُكَ»؟ قُلْتُ: أَبْطَأَ عَلَيَّ جَمَلِي وَأَعْيَا فَتَخَلَّفْتُ، فَنَزَلَ يَحْجُنُهُ بِمِحْجَنِهِ، ثُمَّ قَالَ: «ارْكَبْ» فَرَكِبْتُ فَلَقَدْ رَأَيْتُهُ أَكُفُّهُ عَنْ رسول الله ﷺ قَالَ: «تَزَوَّجْتَ»؟ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «بِكْرًا أَمْ ثَيِّبًا»؟ قُلْتُ: بَلْ ثَيِّبًا، قَالَ: «أَفَلا جَارِيَةً تُلاعِبُهَا وَتُلاعِبُكَ»؟ قُلْتُ: إِنَّ لِي أَخَوَاتٍ، فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَتَزَوَّجَ امْرَأَةً تَجْمَعُهُنَّ، وَتَمْشُطُهُنَّ، وَتَقُومُ عَلَيْهِنَّ، قَالَ: «أَمَّا إِنَّكَ قَادِمٌ فَإِذَا قَدِمْتَ فَالْكَيْسَ الْكَيْسَ» ثُمَّ قَالَ: «أَتَبِيعُ جَمَلَكَ»؟ قُلْتُ: نَعَمْ، فَاشْتَرَاهُ مِنِّي بِأُوقِيَّةٍ، ثُمَّ قَدِمَ رسول الله ﷺ قَبْلِي، وَقَدِمْتُ بِالْغَدَاةِ، فَجِئْنَا إِلَى الْمَسْجِدِ، فَوَجَدْتُهُ عَلَى بَابِ الْمَسْجِدِ، قَالَ: «أَالآنَ قَدِمْتَ»؟ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «فَدَعْ جَمَلَكَ، فَادْخُلْ فَصَلِّ رَكْعَتَيْنِ». فَدَخَلْتُ فَصَلَّيْتُ، فَأَمَرَ بِلالاً أَنْ يَزِنَ لَهُ أُوقِيَّةً، فَوَزَنَ لِي بِلالٌ فَأَرْجَحَ لِي فِي الْمِيزَانِ، فَانْطَلَقْتُ حَتَّى وَلَّيْتُ، فَقَالَ: «ادْعُ لِي جَابِرًا» قُلْتُ: الآنَ يَرُدُّ عَلَيَّ الْجَمَلَ، وَلَمْ يَكُنْ شَيْءٌ أَبْغَضَ إِلَيَّ مِنْهُ، قَالَ: «خُذْ جَمَلَكَ، وَلَكَ ثَمَنُهُ»». (بخارى:2097)

ترجمه: «جابر بن عبد الله رَضِیَ اَللهُ عَن‍‍‍‍ْهُمَا می‌گوید: در غزوه‏ای همراه رسول ‏الله ﷺ بودم. شترم خسته شده بود و راه نمی‌رفت. رسول ‏اكرم ﷺ كه از كنارم می‌گذشت، پرسید: «جابر هستی»؟ گفتم: بله. فرمود: «چه خبر است»؟ گفتم: شترم خسته شده است و آهسته می‏رود. بدین جهت از كاروان عقب مانده‌‌ام. رسول ‏الله ﷺ از مركب خود پیاده شد و با عصایی كه در دست داشت، شتر مرا راند. سپس، فرمود: «سوار شو». من سوار شدم و مهار شترم را كه با سرعت پیش می‌رفت، به سوی خود می‌كشیدم تا از رسول خدا ﷺ سبقت نگیرم. رسول ‏الله ﷺ از من پرسید: «ازدواج كرده‌ای»؟ عرض كردم: بلی. فرمود: «با دختری یا بیوه زنی»؟ گفتم: با بیوه‌ای. آنحضرت ﷺ فرمود: «چرا با دوشیزه‏ای ازدواج نكردی تا تو با او و او با تو، بازی كند»؟ گفتم: یا رسول‏ الله! چند خواهر یتیم داشتم. میخواستم با همسری ازدواج كنم كه خواهرانم را سرپرستی كرده، امور آنان را اداره كند و به نظافت آنان بپردازد. فرمود: «اكنون، مدینه نزدیک می‏شود، باید هوشیار وبیدار باشی». بعد، فرمود: «شترت را نمی‏فروشی»؟ عرض كردم: بلی، یا رسول ‏الله! آنحضرت ﷺ شترم را در برابر یک اوقیه نقره، خرید. سپس، قبل از من، وارد مدینه شد. و من صبح روز بعد، وارد مدینه شدم. وقتی به درب مسجد رسیدم، رسول ‏الله ﷺ را در آنجا دیدم. فرمود: «اكنون، وارد مدینه شدی»؟ گفتم: بلی. فرمود: «شترت را بگذار و داخل مسجد برو و دو ركعت نماز بخوان». وارد مسجد شدم و دو ركعت نماز خواندم. رسول ‏الله ﷺ به بلال رَضِیَ اَللهُ عَن‍‍‍‍ْهُ دستور داد تا یک اوقیه نقره، برای من وزن كند. او نیز یک اوقیه نقره، برایم وزن كرد وچیزی بر آن افزود. من به راه افتادم و رفتم. رسول ‏الله ﷺ فرمود: «جابر را صدا كنید و نزد من بیاورید». من فكر ‏كردم الآن، رسول ‏الله ﷺ شترم را به من، برمی گرداند (و معامله را فسخ می‌نماید). چیزی برای من ناراحت كننده‌تر از این نبود. رسول ‏الله ﷺ فرمود: «شترت را بگیر و قیمتش نیز از آنِ تو باشد».

کپی حدیث شریف بدون آیدی کانال حرامه
@sahyh_albukhariy1

BY کتاب صحیح البخاری


Share with your friend now:
tgoop.com/sahyh_albukhariy1/1914

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

6How to manage your Telegram channel? 5Telegram Channel avatar size/dimensions When choosing the right name for your Telegram channel, use the language of your target audience. The name must sum up the essence of your channel in 1-3 words. If you’re planning to expand your Telegram audience, it makes sense to incorporate keywords into your name. The visual aspect of channels is very critical. In fact, design is the first thing that a potential subscriber pays attention to, even though unconsciously. In handing down the sentence yesterday, deputy judge Peter Hui Shiu-keung of the district court said that even if Ng did not post the messages, he cannot shirk responsibility as the owner and administrator of such a big group for allowing these messages that incite illegal behaviors to exist.
from us


Telegram کتاب صحیح البخاری
FROM American